دربارهی نمایش «روایتهای زارا»
داستان دوستداشتنی زارا
نویسنده و کارگردان: کیانوش احمدی
داستان دوستداشتنی زارا
بابک فرجی
داستانهای نمایشی درباره جنگ تحمیلی در این چهار دههای که ما در ایران تئاتر دفاع مقدس داریم شکلهای گوناگونی را تجربه کردهاند. اما میتوان گفت که برخی از شکلها و داستانها انواع روایتی که در این حوزه انتخاب میشوند، توانستهاند بهنوعی شبه الگو تبدیل شوند. هنرمندان زیادی این شبه الگوها را کپی میکنند یا با روایتهای مشابه تکرار میکنند. درصد کمی توانستهاند الگوی داستان در تئاتر دفاعمقدس بیافرینند و عدهای که معمولا کارشان را با کیفیت ارزیابی میکنیم این بهخوبی توانستهاند بر اساس این الگو تئاتر تولید کنند. کار کیانوش احمدی را میتوان در همین گروه آخر دستهبندی کرد.
«روایتهای زارا» داستان خوبی دارد. قصهاش تکراری است اما کیانوش احمدی خوب آنرا پرداخت کرده است. حالا شده قصه نمایش خودش. شکلاش تکراری است اما تازهگیهایی در پرداخت دارد که کیفیت آن را ارتقا داده است. مهمترین چیزی که در آن هست پایبندی به قواعد قصهگویی و مسئلهمحوری درام است. «روایتهای زارا» داستانی را با محوریت یک کارکتر نمایشی روایت میکند که مبتنی بر رویداد و حادثه و اتفاق است. چیزی را تعریف نمیکند. رویدادها در آن به نمایش گذاشته میشوند و اتفاق میافتند. اما از این مهمتر در کار او استفاده از زبان است. احمدی با این درام ساده نشان میدهد که زبان را خوب میشناسد. بهخوبی آن را بهکار گرفته و بهواسطه نقش زبان است که تفاوت ایجاد کرده است. زبان در نمایش او کارکردهای درستی دارد. روایت را پیش میبرد و شخصیتها را میسازد. شخصیتها اگر شکل میگیرند بخشی از پختهگیشان تحتتاثیر نقش زبان در درام است. محور این شخصیتها هم زارا است. زارا مهمترین عنصر در درام و اجراست. هم شخصیت، هم زبان و هم بازیگرش ستون اصلی هستند. توالی زمانی رویدادهای زندگی زارا با موقعیتهایی که برایش پیش میآید طوری پرداخت شدهاند که علیرغم پیروی از یک الگوی آشنا تازگی دارند. جذب میکنند و تماشاگر آنرا دنبال میکند.
کیانوش احمدی استفاده خوبی هم از طنز در کارش کرده است. هم میخنداند و هم کیفیت کارش را به نحو مطلوب حفظ کرده و هم داستانش را پیش میبرد. اما بهجز اینها یک ضعف مهم در کارش وجود دارد. ساختار درامش دوپاره است. از یک جایی به بعد داستان باید تمام شود اما چون احساس کرده که ظرف زمانی اجرا باید بیشتر باشد داستانی دیگر به داستان اصلیاش وصله میکند. داستان دختر زارا را. این داستان زمانی شروع میشود که قصهی زارا باید تمام شده باشد. منظورم زندگی زارا نیست. قصهی اوست. قصهای که از شروع اجرا آغاز شده و براساس منطق درام باید جایی به پایان برسد. اما این داستان را احمدی وصله میکند. تمامش نمیکند. کشاش نمیهد. داستان دیگری را به آن وصله میکند که قصهی دختر زارا است.
دکور و آرایش صحنهی «روایتهای زارا» هم نه زیباست و نه کاربردی. آن دیوارهای توری شلخته و زشت دورتادور صحنه، فقط بخشی از تحلیل متن است. به هیچ درد اجرا هم نمیخورد جز اینکه صحنه نمایش را زشت کرده است.