دربارهی نمایش «نقطهی صفر مرزی»
لطفا این قصه را تکرار نکنید
نویسنده و کارگردان: محمدرضا عبادیانی
لطفا این قصه را تکرار نکنید
مهدی نصیری
یکی از مهمترین چیزهایی که در این سالها مدام در نوشتههایم تکرار میکنم درباره روایت نمایشی و عملکردهای درست روایت در درام است. میگویم که در درام و اجرا ارتباط ایجاد کنید و اجازه بدهید که ارتباط میان کارکترها و شخصیتها و عناصر صحنه روایتگر اجرای شما باشد. مستقیم و رو به تماشاگر روایت کردن و خطاب به زمین و آسمان گفتن کیفیت درام را کاهش میدهد و اجرا را ضعیف میکند. شکل تغییر یافته این روایتهای اول شخص داستانی که توی تئاتر ما خیلی متداول شده این است که با تکنیک مصاحبه و بازجویی و اعتراف و... یک ارتباط مصنوعی ایجاد شود و دیالوگ بهوجود بیاید و آن اولشخص ادبیات داستانی کمی به سمت درام متمایل شود. حداقل دیگر بازیگر با تماشاگر چشمدرچشم نمیشود که روایتش بشود داستانگویی روی صحنه.
روایتگری محمدرضا عبادیانی در «نقطهی صفر مرزی»، چیزی بین آن اولشخص داستان و این استفاده از تکنیک برای دیالوگ کردن است. تکنیکش خوب جواب نمیدهد و دلیل آنهم اینست که منطق دیالوگ برای دراماتیک شدن نیازمند ضرورتی و اجباری است که این اجرا وجود ندارد. شخصیت در مصاحبه و بازجویی اگر در بستر یک ارتباط (دیالوگ) اطلاعات میدهد و روایت میکند، مجبور است. بنابر این جبر و ناچاری دیالوگش منطقی است. اما در «نقطهی صفر مرزی» باز هم دارد درددل میکند. روبهتماشاگر نمیگوید اما جبری هم در کار نیست. در پایان متوجه میشویم که همه اینها را دارد به امام رضا میگوید و خواستهای دارد. همینجاست که میگویم جایی از منطق روایت دارد میلنگد. منطق و باورپذیری چیز مهمی است. حالا به فرض که باور کنیم همه این اتفاقات رو رویدادها را شخصیتها دارند برای امام رضا با تمام جزئیاتش تعریف میکنند. چرا با اینهمه جزئیات؟! از آن بگذریم. اما به جز اینها رویدادهایی که روایت میشود و قصهی آدمها هم در پرداخت بسیار ضعیف است. همان روایت ضعیف و ساده تکراری که داشتیم زندگیمان را میکردیم که یکمرتبه جنگ شروع شد و یکییکی عزیزانمان را از دست دادیم. این نوع پرداختن درباره جنگ تحمیلی دیگر بعد از سه، چهار دهه به ضد خودش تبدیل شده. تماشاگر را متوجه رویدادهای جنگ نمیکند. بلکه او را از شنیدن درباره این رویدادها خسته میکند و حوصلهاش را سر میبرد. واقعا بعد از اینهمه تکرار و تکرار و تکرار حالا باید این سوژهها و روایتهای تکراری و دستمالی شده را کنار گذاشت برای بیان منظور و موضوع بهدنبال روش و شیوهای تازه بود. کاری که عبادیانی نکرده است.
او در اجرا هم اجرای موفقی ندارد. دلیل اجرا به صورت دوسویه را در این اجرا نمیفهممم. هرچند احتمالا او شیفته طراحیاش برای درمقابل هم قرار دادن شخصیتها در آن مکان حاص پایانی است. بازیگران نمایشاش هم خوب نیستند. بازیگر زن در نقش دختر کرد ملغمهای از زبان و گویشهای کردی و لری و گیلانی را با هم قاطی کرده و بازیگر مرد آنقدر شلنگ ةخته میاندازد و شلوغ و شلخته است که اجازه نمیدهد باورش کنیم و با آن ارتباط برقرار کنیم.
«نقطه صفر مرزی» اجرای باکیفیتی نیست و از درام تا اجرا اشکالات و ایرادهای بسیاری دارد. کیفیت درام ضعیف است، عملکردهای روایی در آن ضعیف است. منطق و باورپذیری در آن میلنگد. موضوعی که بیان میکند بهشدت تکراری است و تازه همین موضوع تکراری هم خوب بیان نمیشود. بازیگران نقشهایشان را پر از اشکال و ایراد بازی میکنند و ...