در حال بارگذاری ...
درباره‌ی نمایش «مجلس شبیه خوانی قربانی»

ترس و هراس قربانی از قربانی شدن

نویسنده ‌و کارگردان: علی بیگدلی

ترس و هراس قربانی از قربانی شدن

سعید محبی

 نمایش داستان سه گوسفند را روایت می کند که در مراسم عید قربان ذبح می شوند. واگویه های آنها در باره وضعیتی که در آن قرار دارند، نشان از ترس و هراسی دارد که سرنوشت بر سرشان آورده است. نمایش در قالب روایت سه گوسفند، کلیه صحنه ها از قبیل آوردن آنها به قربانگاه و بریدن سرشان با جزئیات را بیان می کند طوری که بعضی تشریح ها منزجر کننده به نظر می آید و باعث می شود به تماشاگر احساس خوشایندی دست ندهد. بخصوص صحنه های بریدن سر گوسفندان که تشریح شان با آن جزئیات در روی صحنه، به نظر انسانی نمی آید چه رسد به امر هنری و خلاقانه. نویسنده و کارگردان از زبان سه گوسفند قربانی، داستان انحطاط فکری نوع بشر را در صحنه به چالش می کشد. داستانی پر از آب چشم که روایت ظلمی است که در ظاهر بر حیوانات بی گناه روا داشته شده اما در باطن امتحان سرشت انسانی است. هر چند به نظر می رسد حیوانات فاقد شعور انسانی هستند اما زندگی اشان بر پایه و اساس مناسباتی رقم می خورد که چنین رفتارهایی در آن محلی از اعراب ندارد

بر خلاف نمایش های رایج که قهرمانش شخصیت های انسانی هستند، نمایش سه گوسفند را به میدان می آورد و صحبت های انسانی و در بعضی موارد حرف های فلسفی در دهان شان می گذارد. حرف هایی که تنها در کتاب های فلسفی آن هم در کتاب هایی که در گوشه قفسه های کتابخانه خاک می خورند، می توان یافت. موضوع قربانی شدن و شنیدن داستان از زبان قربانیان، مسئله تازه ای در تاتر نیست اما آنچه این گونه آثار را از باقی آثار ممتاز می کند، برداشت نویسنده و کارگردان از مضمون نمایش و انتخاب شکل اجرایی آن است

مجلس شبیه خوانی قربانی متن یکنواخت و بدون فراز و فرودی دارد به طوری که در هیچ قسمت از نمایش، اتفاق خاصی رخ نمی دهد. در اصل می توان گفت نمایش فاقد حادثه محرک است. حادثه ای که باعث تغییر جریان داستانی نمایش می شود و موتور نمایش را به حرکت در می آورد، در نمایش کم رنگ است. برای همین ساختار دراماتیک اثر دچار اشکال شده و حرکت سینوسی سوژه به سمت و سوی نقطه پایانی به درستی پیش نمی رود

 نمایشنامه همچنین فاقد پویایی یک متن دراماتیک و چالش برانگیز است. تا جایی که به سمت و سوی متن رادیویی پیش می رود. نمایش اساس کاری خود را بر روایت شخصیت ها گذاشته و از نشان دادن موقعیت ها پرهیز می کند در حالی که حرکت و عمل اساس همه متون نمایشی عمل نمایشی است نه بیان صرف موقعیت ها در گفتارهای شخصیت ها. اینکه شخصیت ها هر کدام جلوی صحنه بایستند و به شکلی یکنواخت مونولوگ هایی که نویسنده نوشته را به صدای بلند بخوانند، اتفاق نمایشی نیست. صحنه تاتر میدان عمل اشخاص است نه بیان خاطرات و یا صدور بیانیه فلسفی و یا روایت داستانی آن هم به شکل روایی صرف. این تفکر باعث می شود نمایش به اثری بی شکل و بدون تحرک در آید

 نمایش قصد دارد از ذهن شخصیت هایش به درون اشان نقب بزند تا بتواند حقایق درونی آنها را آشکار کند. موقعیت نمایشی که پیشنهاد نویسنده برای اجرای اثر است، موقعیتی دراماتیک است که کمتر در صحنه های نمایش به کار گرفته شده است. اما آنچه اشکال پیش می آورد شیوه اجرایی نمایش است که توسط کارگردان انتخاب می شود. سه شخصیت نمایش هر کدام و به شکل کاملا" مجزا داستان خود را بیان می کنند. حال سوالی که پیش می آید این است. اگر هر سه شخصیت یک نوع روایت را بیان می کنند و هیچ کدام شخصیت خاصی را پیش روی تماشاگر بازتاب نمی دهند، چه لزومی دارد تعداد شخصیت ها بیش از یکی باشد؟ بهتر نیست تمام صحبت های این سه در یک شخصیت جمع شود؟این تکثیر شخصیت در سه نفر هیچ توجیه ای پیدا نمی کند.

  شخصیت دادن به حیوانات از قدیم الایام در ادبیات کهن دنیا وجود داشته و همیشه مورد استفاده نوع بشر در کهن الگوها قرار گرفته است. در ادبیات کشورمان هم رد پای آنها را می توان یافت. مثل بز و اسب که هر کدام بنا به فوایدی که در زندگی داشتند و دارند منشا اقتباس در ادبیات و هنر هستند. نقش هایی که از آنها بر روی ظروف سفالی و سنگ نبشته ها وجود دارد تائید کننده این گفته است. شخصیت دادن به حیوانات هم بر همین مبنا صورت گرفته است. اصل این حرکت بر این موضوع استوار است که حرف ها و اعمالی وجود دارد که در کالبد انسانی نمی تواند شکل بگیرد. برای همین آنها را به شکل نمادین در قالب حیوانات بیان می کنند. حرفی که نمایش برای بیان کردن در نظر گرفته از نوعی است که می بایست در چنین فضایی بیان شود وگرنه درک درستی از آن شکل نخواهد گرفت. اما تا چه اندازه این گفته درست است بماند به قضاوت تماشاگران و مخاطبان نمایش. مقایسه ای که بین قربانیان نمایش و عمل قربانی کردن حضرت ابراهیم (ع) در نمایش صورت می گیرد، به قدری انتزاعی است که هیچ مفهومی از آن به ذهن متبادر نمی شود.

  مشکلاتی که نمایشنامه دارد مشکل عمومی نمایشنامه نویسی کشور است. خلق آثاری بی زمان و بی مکان و در اصل بی شکل تا کاستی های مضمون و اجرا در آن پوشیده باشد. ساحت اجرا اما در راستای فضای ذهنی و درون گرایانه نمایش انتخاب شده است. طراحی صحنه که بوسیله لامپ هایی از سقف آویزان است و صندلی هایی که در تاریکی انگار از دل تاریخ بیرون آمده همگی بر ذهنی بودن و فضایی اثیری تاکید دارد. بازی بازیگران هر چند هماهنگ با فضای نمایش است اما از یکنواخت بودن رنج می برد. باور پذیر ترین بازیگران جوان ترین بازیگر زن نمایش است که به نظر بیشتر از دیگران نقش بر تنش نشسته است. طراحی صحنه نمایش بیشتر از هر عنصر دیگری به مفهوم نمایش نزدیک است. لامپ هایی که هر کدام از سقف آویزان هستند و بازیگرانی که در محاصره آنها گفتار نمایش را جان می بخشند. میزانسن های خطی بدون انعطاف صحنه را از هیجان دور می کند و از دینامیک نمایش می کاهد.  

 مجلس شبیه خوانی قربانی نمایشی در بزرگداشت مفهوم قربانی شدن و قربانی کردن است. قربانی راهی که به آن عقیده داری و قربانی کردن در راهی که به آن عشق می ورزی. امتحان پایمردی بر سر عقیده است. عقیده ای که مفهوم زندگی را برایت آشکار می کند.




نظرات کاربران