در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایشنامه‌ی «این جا همه می بخشند» نوشته‌ی نیل لبیوت

این جا کسی نمی بخشد، منتظر معجزه نباشید

مهدی نصیری

  "این جا همه می بخشند" اولین اثری است که از "نیل لبیوت" نمایشنامه نویس آمریکایی در ایران چاپ و به روی صحنه رفته است اما همین یک اثر نشان از تسلط وی در خلق فضاهای اثیری دارد. وی را با نویسندگانی مانند "سام شپارد" و "ادوارد آلبی" همتایان آمریکایی اش مقایسه کرده اند که توانایی در هم آمیزی مفاهیم انسانی چون "شفقت" و "بی رحمی"،"قدرت" و "رقت" را دارند و قادر هستند صحنه های بدیعی را پیش چشم تماشاگران خلق کنند.

  داستان نمایش این جا همه می بخشند در باره یکی از کارمندان سازمان تجارت جهانی یا همان برج های معروف دوقلوی نیویورک است که از حادثه یازده سپتامبر جان سالم به در برده است. "بن هارکورت" در زمان وقوع حادثه، در خانه زنی به نام "ابی پریسکات" به سر می برد که رئیس و معشوقه اش محسوب می شود. حالا برج های دو قلو نابود شده اند و همه فکر می کنند بن از کشته شدگان حادثه است. او به تلفن هایی که از طرف خانواده اش می شود، جواب نمی دهد و همین موضوع گمان مرگ او را بیشتر می کند. این حادثه باعث می شود بن خود را در هزار توهای زندگی گم کند: نوعی گم گشتگی روحی و جسمی توامان با هم. او در دنیایی این کار را انجام می دهد که گم شدن اش هیچ تغییری در ساختار جهان بوجود نمی آورد و همین موضوع انگیزه او را برای انجام این کار بیشتر می کند. موقعیت پیشنهادی نمایش، موقعیتی کاملا" دراماتیک است. حادثه ای اتفاق می افتد که می توان زیر سایه اش حقیقتی را کتمان و رابطه هایی را مخدوش کرد و در آخر گردش روزگار را به نفع خود تغییر داد. اما این مسئله چه سودی برای بن دارد؟ او می خواهد موازنه قدرت را به هم بزند و شکستی که در عرصه کار از سوی ابی به او تحمیل شده را در عرصه دیگری (رابطه با جنس مخالف) جبران کند. تسلط او بر حریف، کار ساده ای نیست. موازنه قدرت بین دو رقیب دست به دست می شود و گاهی پیروز این میدان ابی است و گاهی بن. وقتی حرف و سخن از کار است ابی می تازد و وقتی به تعهد می رسد بن غالب است. 

  این جا همه می بخشند شرح رویارویی فرد با درون انسانی خود است. لبیوت نشان می دهد این توانایی را دارد که به داستان خود پیچ و تاب های لازم را برای ایجاد جذابیت بدهد. داستان نمایش در ظاهر ساده است و پیرنگی خطی دارد طوری که اگر در دست نویسنده ای تازه کار و ناشی قرار می گرفت اثری بی روح از آن بوجود می آورد. اما لبیوت با مهارت نمادهای آشنا را با قصه ساده ای که به گفته خودش طی یک سفر کاری به ذهنش رسیده، در هم می آمیزد و نمایشی گیرا و جذاب پدید می آورد. این جا همه می بخشند داستانی استعاری دارد و نویسنده برای فهم بیشتر داستان تمثیل های ساده ای در آن به کار برده است. یکی از مهم ترین این تمثیل ها، اشاره به حضور سالی یک بار بن در مرکز تجارت جهانی است که تمثیلی از داستان گهواره عهد و کاهنی است که سالی یک بار برای انجام مراسم مذهبی باید به معبد بیت المقدس برود و اگر بدون ریختن خون این کار را انجام دهد، محکوم به مرگ خواهد بود. گهواره عهد همان صندوقی است که موسی در آن لوح های ده فرمان را که از سوی خدا در کوه طور به او وحی شده بود، نگه می داشت. بن و ابی در سایه حادثه 11 سپتامبر به بررسی رابطه خود می پردازند و آن را مورد واکاوی جدی قرار می دهند. آنها مدت هاست که قرار است تکلیف رابطه اشان را مشخص کنند. ابی هنوز نمی داند بن تا چه حد در خصوص ادامه رابطه اشان جدی است؟ آیا بن هم حاضر است همان کارهایی را که ابی برای حفظ این رابطه می کند، انجام بدهد؟ ادامه این روند به شکل کنونی و مخفی دیگر امکان پذیر نیست. او می خواهد رها شدگی در عشق را تجربه کند و بداند آیا بن می تواند التیامی بر زخم های روحی اش باشد؟ آیا بن این قدرت را دارد که به زندگی ابی رنگ و معنای انسانی و واقعی بدهد؟ ابی در جایی ایستاده که مهمترین سوال زندگی اش در ذهن نا آرامش مدام تکرار می شود: چه کسی می تواند او را از این گرداب تکرار و روزمرگی نجات دهد؟ در حقیقت زندگی ارزش خود را برای او از دست داده است. اما آیا بن همان آدم آرزوهای زندگی اوست؟ نویسنده در جستجوی این سوال که دغدغه بسیاری از انسان های امروز هم هست، سفری اودیسه وار را برای شخصیت های خود تدارک می بیند و آنها را سوار بر بال خیال به وادی کشف حقایق زندگی می برد. مانند شروع رمان صد سال تنهایی و صحنه اعدام سرهنگ آئورلیانو بوئندیا و خاطره کشف یخ  که در ذهن اش زنده می شود. آن یکی در دهکده ماکاندو و این یکی در آپارتمانی در قلب آمریکا اتفاق می افتد.

   این جا همه می بخشند واکاوی انسان معاصر است که در هزارتوهای روابط انسانی خود گم شده است.شبیه همان معمای پر پیچ و خم جدول های ریز و درشت مجلات زرد که باید از یک طرف وارد شوی و بعد از پیدا کردن سرنخ درست به انتها برسی. ابی و بن در جدل با یکدیگر، شخصیت دیگری از وجود خود را نمایان می کنند: جنبه های تاریک درونی یکدیگر که تا قبل از این پنهان بود. آنها همدیگر را محک می زنند و رابطه اشان را مورد واکاوی قرار می دهند. وقتی ابی از بن می خواهد بگوید تا چه مقدار حاضر است با او همراه شود؟ در اصل وفاداری بن را به چالش می کشد. هر چند بن دل چندان خوشی از همسرش ندارد اما طاقت دوری از دخترانش را هم ندارد و کابوس بزرگ شدن آنها بدون سایه پدر، به شدت آزارش می دهد. نمایش در زیر لایه ای از غبار روایت می شود ( ابی در بدو ورود از زیر غباری که نتیجه متلاشی شدن برج های دوقلوست بیرون می آید و با هر حرکتی که انجام می دهد لایه ای از غبار در فضا پراکنده می شود) و به تدریج و با پیشرفت داستان، نکات تاریک شخصیتی آن دو از زیر خاکستر، ققنوس وار بیرون می آید. فضای کابوس گونه نمایش و ارتباط نیم بندی که بین آن دو وجود دارد در حال متلاشی شدن است. آنها آئینه تمام نمای یکدیگرند. شخصیت های خاکستری که جنبه های منفی و مثبت را با هم دارند و برای همین تشخیص اینکه کدامیک مثبت و کدامیک منفی هستند، کارمشکلی است.

  نیل لبیوت در اثری به ظاهر اجتماعی در باره یکی از مهم ترین حمله ها به نوع بشر، درامی  در باره ذات انسانی به رشته تحریر در آورده است. دو راهی نمایش، دو راهی بین خیر و شر است. انتخابی سخت که سرنوشت و سرشت بشر به آن بستگی دارد. خواسته ابی برقراری عدالت در روابط خصوصی اشان است. او مشتاق است بداند بن تا چه اندازه پای رویایی که با هم ساخته اند، خواهد ایستاد؟ رویایی که ریشه در همان رویای معروف آمریکایی دارد. شخصیت های نمایش آدم های بی گناهی هستند که جبر شرایط باعث شده اهداف و خواسته هایشان تغییر کند. آنها قربانی شرایط تحمیلی بوجود آمده از طرف جامعه و محیط اطراف شان هستند. شرایطی که سهم اندکی در بوجود آمدن ش دارند. هر دوی آدم های نمایش درگیر تناقص های اخلاقی هستند. تناقص هایی که از گذشته دور همچون صلیب بر دوش شان سنگینی می کند. تحمیل همین شرایط، در کنار جبری که دچارشان هستند منجر به منطقی می شود که بر اندیشه و کردارشان حاکم می شود. منطقی که حکم می کند از موقعیت آدم های مرده سود ببرند تا شاید بتوانند از این وادی تحفه ای برای خود کسب کنند. آنها آدم های منفی یا شروری نیستند بلکه رویه و راهی که در پیش گرفته اند، اشتباه است. برای همین شخصیت های نمایش حس همذات پنداری را در ما بوجود نمی آورند. حتی حس ترحم هم به آنها نداریم. نویسنده بوسیله جابجا کردن موازنه قدرت بین دو شخصیت نمایش، توجه بیننده را جلب می کند. برای همین بیننده نمایش احساس منفی نسبت به هیچ کدام از دو شخصیت نمایش پیدا نمی کند. مهم تر از همه این که نویسنده در صدد دخالت بر نمی آید و بر مسند قضاوت هم بر نمی آید بلکه به همراه خوانند اثر به تماشای وضعیتی می نشیند که برای شان تدارک دیده شده. این رویکرد به بیننده اجازه می دهد که شناختی واقعی و بی واسطه از شخصیت ها و موقعیت نمایش بدست آورد. شناختی که منجر می شود نقاط ضعف و خطاهای اشخاص آشکار شود و در نهایت خواننده و تماشاگر نمایش درک درستی از موضوع به دست آورند. این درک حقیقتی را به دنبال دارد: آیا رابطه های نادرست که در مسیر خود دچار از هم گسیختگی می شوند، امکان ترمیم شان وجود دارد؟ و آیا اصولا" راه بهتر و درست تری برای ادامه مسیر در چنین موقعیت هایی را می توان پیشنهاد کرد؟ چه آسیب هایی ممکن است یک رابطه را تهدید کند؟ نویسنده مخاطب را در دالان های طولانی و پر پیچ و خم رابطه های انسانی به حرکت در می آورد و سعی می کند راه برون رفت از بن بست های ذهنی را به وضوح بیان می کند. سلطه تم غالب نمایشنامه این جا همه می بخشند است.بن هر چند نمی تواند در محل کار بر ابی مسلط شود اما در خانه، و در سایه روابط خصوصی این تسلط را بدست می آورد. آدم های نمایش به دنبال بخشش هستند بخششی که روح و روان شان را جلا داده و به زندگی آنها رنگ و بوی دیگری ببخشد غافل از این که اینجا کسی نمی بخشد و نباید منتظر معجزه شد.

  ترجمه پژند سلیمانی از نمایشنامه ترجمه ای روان است و به خوبی نقاط عطف روابط هر دو شخصیت نمایش را آشکار می کند. نثر ترجمه نثری سلیس است با کمترین ابهام که به بهترین وجه کمک به فهمیدن اثر توسط خواننده می کند. این جا همه می بخشند به همراه سه نمایشنامه " می دونی چی خنده داره؟"، " تقسیم" و " یک دنیا معذرت" توسط نشر نیلا چاپ شده است.




نظرات کاربران