در حال بارگذاری ...
درباره نمایش «سکوت آخر»

جدل ها دوام نمی آوردند اگر یک طرف مقصر بود

مهدی نصیری

سکوت آخر داستان بازجویی از حادثه ای جنایی است که در روی صحنه جان می گیرد. در پی یک قتل، بازجویی از مضنونین حادثه انجام می شود تا مشخص شود مقصر اصلی کیست؟نمایش با صدایی تحکم آمیز آغاز می شود:همه چیز باید از اول تعریف شود.صدایی در تاریکی صحنه بیان می شود و حس ترس را در تماشاگر بوجود می آورد.

صحنه خانه مجردی داریوش شمسایی با هویت جعلی سهیل پاشایی است.او هویت های مختلفی را برای اغوا و به دام انداختن دختران بی گناه ساخته است تا از آنها سو استفاده کند.کاری که قاتل قتل های زنجیره ای برای به دام انداختن زن ها می کنند تا طعمه خود را اسیر و به نیات پلید خود برسند. نمایش با صدای زنگ و ورود زن آغاز می شود.مرد خانه را برای ورود مهمانش آراسته است.همه جیز سر جای خودش است.قهوه در آشپزخانه دم کشیده و بطری های نوشیدنی و شمع ها هر کدام سر جای خودشان روی میز هستند.همه چیز برای شروع یک میهمانی دو نفره آماده است.اما نه این میزبان خوبی است و نه آن میهمانی عزیز.آن دو در فضای مجازی با هم دیگر آشنا شده و حالا اولین قرار خود را تجربه می کنند. مرد سعی می کند در برخورد اول مودب باشد هر چند رفتارش طور دیگری است و نشان از مردی هرزه و شهوت ران می دهد که قصد دارد به هر بهانه ای به زن دست درازی و تجاوز کند.مرد ادعا می کند زیبایی برایش مهم نیست و آنچه اهمیت دارد شخصیت افراد است.مو ضوعی که با سوال زن در باره اینکه از کدام شخصیت او خوشش آمده مشخص می شود دروغ گفته چون جیزی از شخصیت زن نمی داند و جوابی هم برای این پرسش ندارد.زن هنگام ورود ساک قرمز رنگی را زیر میز مخفی می کند که مرد با تمام توجه و بویی که از آن به مشامش می رسد، نمی داند چیست و کجاست؟ تا اینجای نمایش تماشاگر با اثری به نظر ساده و کم حادثه مواجه است اما وقتی زن بوسیله قرصی که در قهوه مرد انداخته او را خواب آلود و منگ می کند، نمایش وارد فاز دیگری می شود.حالا نمایش حیطه روانشناسی را می پیماید و به انگیزه آدم ها برای زندگی و عشق ورزی می پردازد و به درامی تبدیل می شود که می خواهد جنبه های روانشناسانه روابط انسانی را مورد نقد و بررسی قرار دهد. مرد مدیر عامل یک شرکت تجاری است و وضع مالی خیلی خوبی دارد و در اصل یکی از سرگرمی هایش به دام انداختن زن ها و دختران زیبا ست تا حس شهوت رانیش را ارضا کند.اینجاست که داریوش شمسایی به سهیل پاشایی تبدیل می شود تا سرپوشی بگذارد بر روی کارهای خلافی که کرده و تعرض هایی که در طول زندگی نسبت به انسان های دیگر انجام داده است.زن هم موجود طبیعی نیست این موضوع از نوع نگاه او به مردها و مشکلاتی که در زندگی دبذایش پیش آمده بخوبی مشخص است.او دچار اختلال اضطراب پس از حادثه است.همان حسی که او را به فکر انداخته تا با هویتی ساختگی در فضای مجازی با مرد دوست شود و با او در خانه اش قرار بگذارد.قصد زن به زودی مشخص می شود.او می خواهد انتقام خطایی که مرد در حق او و خواهرش دیبا کرده را بگیرد.مرد که با قرصی که زن در قهوه اش ریخته گیج و بی دفاع شده، تسلیم زن است و باید به حرف هایش گوش کند و سوالاتش را پاسخ دهد.زن مرد را شکنجه می دهد و به رویش اسلحه می کشد.در ادامه توضیحاتی درباره نوع زندگی آدم های نمایش داده می شود.اول زن شروع می کند چون در حال حاضر پیروز میدان است.زن در محله ای فقیر نشین با خانواده از هم گسیخته خود زندگی می کرد.پدرش کفاش و مادرش خیاطی می کرد تا بتوانتد روزگارشان را پیش ببرند.زن از دل چنین خانواده ای وارد اجتماع می شود با آرزوهایی دست نیافتنی و برنامه هایی که در نظر دارد. در کنار عقده هایی که در طی این سال ها در روح و روان خود ذخیره کرده است.عقده هایی که زن را سرشار کرده از زندگی تیره و تاریک او سرچشمه می گیرد.بر زندگی زن سیاهی و تاریکی چیره است.زن به دنبال مقصر حادثه ای است که زندگی او و خانواده اش را به مرز نابودی کشانده است.سوالی که نمایش مطرح می کند این است:کناهگار این ماجرا کیست؟زن که تن به چنین کاری می دهد؟یا مرد که مقدرات این حادثه را فراهم می کند؟نمایش در این بخش وارد حیطه درام روانشناسانه می شود تا روابط بین زن و مرد را آسیب شناسی کندو به این سوال پاسخ دهد که چرا چنین ماجرایی به این شکل و شمایل امکان وقوع پیدا می کند؟نمایش پاسخ سوالاتی که در متن مطرح می شود را بر عهده مخاطب می گذارد.این موضوع در پایان باز نمایش هم به نوعی دیگر تجلی پیدا می کند.با این عمل نمایش در واقع احساسات و ذهن تماشاگر را به چالش می کشد و از او می خواهد در یافتن این پاسخ ها با ذهن فعال تری وارد عمل شود.

 زن مرد را متهم می کند که مسئولیت فرزند ناخواسته ای را که خواهرش به دنیا آورده را بر عهده نگرفته و در نهایت باعث از بین رفتن و مرگ او شده است.سوالی که زن در سرتاسر نمایش تکرارش می کند:چرا مسئولیت کاری که انجام دادی را بر عهده نگرفتی؟همین سوال مضمون نمایش را نیز شامل می شود.چرا انسان نباید پاسخگوی اعمال خودش باشد؟اگر هر انسانی مسئولیت کاری که کرده را بر عهده بگیرد، مشکلات نوع بشر کمتر و دنیا جای بهتری برای زندگی کردن خواهد بود .او زخم خورده اجتماعی است که با او رفتار خوبی نداشته است.همیشه خود را بدبخت حساب کرده حتی حالا که چیره صحنه است و اسلحه هم دارد.او نمی تواند از اسلحه استفاده کند چون عمیقا"حس بیچارگی در وجودش موج می زند.زن خود را در جامعه مرد سالاری خود را بی پناه و بیچاره می داند. رگه های روانشاسانه نمایش در ادامه داستان به اطرافیان زن کشیده می شود.به این ترتیب خواهر و دوستانش هر کدام در دام مردهایی می افتند تا نظام مرد سالاری آخرین ضربه خود را بر پیکرشان وارد کند:زن با خواهر و بچه کوچک اش آواره بیابان می شود و از ترس سگان وحشی به بدترین وضع زندگی می گذراند.آنها دست گدایی به سمت مردم دراز می کنند تا از مرگ نجات پیدا کنند.هر چند این بخش از داستان کمی اغراق آمیز به نظر می رسد اما در کلیت نمایش جایگاه خود را پیدا می کند.پیگیری زن برای به رسمیت شناختن کودکی که ناخواسته به دنیا آمده،به جایی نمی رسد و در نهایت خانواده مرد این موضوع را انکار و بیان می کند که او به خارج از کشور رفته است. زن از کیف اش عروسکی بیرون می آورد که سمبلی از کودکی است که قربانی رفتار ناپسند و ناشایست آدم های هوس ران و بی مسئولیت شده است.

حال نوبت مرد است که موازنه قدرت را به هم بزند و بجای زن وارد صحنه شود و با کوبیدن مجسمه ای که روی میز است، او را بیهوش کند.مرد پازل های زندگیش را برای زن و در واقع برای تماشاگران بیان می کند.او هم حال و روز بهتری نسبت به زن ندارد.مرد هم زندگی آشفته ای داشته و حالا نباید با وضعیت کنونی اش مورد قضاوت قرار گیرد.هر چند مشکلاتش از نوع مشکلات زن نیست، اما او هم قربانی شرایط جامعه و خانواده اش است.آنها هر دو قربانی هستند اما هر کدام به شکل و شمائلی خاص.در انتها هر دو در دوئلی ناخواسته همچون تولد کودکی که حالا سرنوشتش در هاله ای از ابهام قرار دارد،سرنوشت شان به تاریکی گره می خورد.

سکوت آخر یک درام روانشناسانه از روابط انسان های امروزی است که قصد دارد مرزهای اخلاقیات را مشخص کند.زن و مرد هر دو عضوی از طبقه جامعه هستند.زن طبقه پایین و کف اجتماع و مرد طبقه مرفه.جدل بین آنها ادامه دارد چرا که هر کدام دیگری را مقصر می داند.

در بخش اجرا،کلیه عوامل نمایش از قبیل بازی بازیگران، موسیقی،نورپردازی و طراحی صحنه در کنار هدایت کارگردان، در راستای مفهوم نمایش به توفیق نسبی می رسند و تصویری از جامعه امروز ما با تمام خوبی ها و بدی هایش را به نمایش می گذارند.




نظرات کاربران