در حال بارگذاری ...
درباره‌ی نمایش «عقیق»

آنجا که شئ بر انقلاب می کند

سعید محبی

تجسم بخشیدن به اشیا و موجوداتی همچون جن و پری و حیوانات مختلف در هنر تاتر سابقه طولانی دارد.تجربه هایی همچون نمایشنامه نیم شب تابستان ویلیام شکسپیر که جولانگاه انواع جن و پری و موجودات افسانه ای است و یا نمایش های تربیتی قرون وسطایی که برای عبرت گرفتن انسان ساخته و پرداخته می شد و قهرمانان آنها انواع موجوداتی با قدرت های فرا انسانی و اشیا بودند،از دسته این نمایش ها محسوب می شوند.عقیق اثری از این دست است.نمایش از روایت روز سی ام خرداد سال هفتاد و سه و بمب گذاری در حرم مطهر امام رضا (ع) آغاز می شود.صحنه ای که دل هر انسانی را می آزرد.نمایش از زبان قطعه عقیقی که در کارگاه انگشتر سازی با مهارت تمام توسط استاد انگشترساز بر رکاب فلزی خود می نشیند،روایت می شود.انگشتر در دستان حاجی جا خوش می کند و از این جاگیری خوشحال و راضی است.با شروع جنگ حاجی کفش و کلاه می کند و راهی جبهه می شود تا با دشمن بجنگد.عقیق همه جا با اوست و از او جدا نمی شود.حاجی جنگ را انتخاب می کند تا به مردم کشورش احساس امنیت را هدیه کند.نمایش حاجی را از جنس مردم می داند تا آنجا که وقتی از دست دختری گلی می گیرد،لبخند بعد از مدت ها روی لب هایش می نشیند.

نمایش عقیق زندگی حاجی را پله به پله دنبال می کند و در لحظه های غم و شادی با او همراه می شود.عماد معاون حاجی در تمام لحظه های جنگ با دشمن،همراه اوست.اما به ناگاه لحظه تنهایی از راه می رسد و عقیق از دست حاجی جدا می شود.حالا دل عقیق برای لحظه های با حاجی بودن، برای دست هایش، برای لحظه های قنوت و نگاه کردنش به عقیق، برای یا علمدار گفتن و یا حسین گفتن اش تنگ می شود.

عقیق حکایت زندگی حاج قاسم سلیمانی از منظری تازه است.نویسنده بجای رفتن به سراغ آدم های تکراری، سراغ انگشتر عقیق حاجی رفته و داستان را از زبان او تعریف می کند.داستان هایی از این دست علاوه بر تازه بودن موضوعات در شکل اجرا هم می تواند بکر و تازه باشد.عقیق بکر است و تازگی اش را نه از متن که از بازیگری و طراحی صحنه و در مجموع از هدایت کارگردان به عنوان یک هماهنگ کننده به دست می آورد.بازی حسی بازیگر نمایش در روایت ماجراها به اندازه کافی تاثیر گذار است و بخوبی زیر و بم های شخصیت حاجی را در حد و اندازه های خود به نمایش می گذارد.طراحی صحنه با کمترین وسائل و پرده های آویزان نقاشی شده که هر کدام به رنگی و طرحی هستند، نشان از سر زندگی حال و هوای فضای نمایش دارد.فضایی که هر لحظه در حال تغییر و پوست انداختن است.عقیق در پی کشف حقیقت است.تماشاگر را کوچه به کوچه و خیابان به خیابان می برد و در همه جا به دنبال این است که بداند حاحی چه جایگاهی در جامعه دارد؟نمایش روساختی روایی شخصیت محور و زیر ساختی مستند از حقایقی دارد که هیچگاه رونمایی درستی از آنها در جامعه شکل نگرفت.دلیل اش هماین است که پدید آورنده اش تمایلی به این کار نداشت.حجم بالای فروتنی در خالق شخصیت در  واقعیت موجب چنین موردی شده است.

نمایش بر پایه مستندات زندگی سردار قاسم سلیمانی سردار دفاع از حق استوار است.زندگی سردار هر لحظه اش درسی است از مقاومت بر علیه ظلم و جور.ظلمی که هر چند ناپایدار است اما باید کسی باشد که پایه هایش را سست کند تا ساختمانش فرو بنشیند و از پس غبارش ققنوس وار کودکی پدید آید که آزادگی را فریاد کند.نمایش از این همه توشه ای اندک بر می دارد و به غیر از روایت داستان هایی که می شود در لابلای چند کتاب و شبکه های مجازی پیدا کرد چیز زیادی برای گفتن در ساحت متن ندارد.اما در بخش اجرا نمایش سعی دارد بوسیله طراحی المان هایی از قبیل پرده های آویزان و بادبادک هایی که بعد از ترکیدن زمین را پر از تیله های سفید به نشانه پاکی روح می کنند،کوشش مضاعفی در به تصویر کشیدن مفاهیم مستتر در نمایش دارد.نمایش قدرت به هم چسباندن داستان های مستند چند تکه را ندارد و برای همین داستان ها بدون منطق نمایشی در کنار هم قرار می گیرد.ساحت اجرا اما ور ساحت انقلاب شئ تعریف می شود.همان جا که اشیا با معانی دیگری ظهور می کنند و به فهم اثر کمک می کنند.عقیق داشته های خود را از اجرایی با مولفه های نمایشی دارد تا نشانه های متنی.عقیق نمایشی برای نشان دادن زیبایی های ذهن مبارز است تا این حقیقت شکل گیرد که حقیقت را نمی شود از بین برد هر چند قدرت طرف مقابل زیاد باشد.




نظرات کاربران