در حال بارگذاری ...
نقد نمایش: «هیچ نگو هملت، فقط سه روز»

هیس‌س‌س‌س! دانمارک در حال فروپاشی‌ست....!

 

عرفان پهلوانی
مدیر روابط عمومی کانون ملی منتقدان تاتر ایران و عضو کانون جهانی منتقدان تاتر

 

درآمد

«هیچ نگو هملت، فقط سه روز» روایت دربار و مردم دانمارک است در زمان و مکانی ویژه که بیشتر آدم­ه‌ای آن از درون پوسیده و هویت انسانی خویش را از دست داده­‌اند؛ این شرایط که توانایی تعمیم به دیگر سرزمین­‌ها، با آن ویژگی­‌ها را دارد، دانمارک را در آستانه­‌ی نابودی قرار داده است. چه بسا سوارانی بر مرکب شوم نابودی، از این آستانه عبور کرده باشند....

هدیه­‌ی آفریدگار

روشن است که نمایش «هیچ نگو هملت، فقط سه روز» به نویسندگی رضا گشتاسب، برداشتی از آفریده­‌ی ورجاوند و ماندگار ویلیام شکسپیر، نمایشنامه­‌ی هملت است. این نوشتار در فرآیندی کارگاهی و با گذر از آزمون و خطا، توسط هنرمندان گروه نمایش پرسونا به اجرایی درخشان، نزدیک به هفتاد دقیقه رسیده است. در این فرآیند، نقش محمد اسماعیل­‌بیگی در مقام کارگردان ستودنی است؛ هنرمندی ژرف­‌اندیش و دقیق که پیشتر درخشش­‌هایی از او را در ایلام به تماشا نشسته­‌ام و اکنون با این اجرا در تهران، جلوه­‌ای نو از پختگی و هوشمندی را به تماشا گذاشته است. محمد اسماعیل­‌بیگی نمایشی را کارگردانی کرده است که از لحظه­‌ی آغاز تا پایان، از موزیک، این هدیه­‌ی زیبا، جان­‌افزا و روح­‌نواز آفرینش، برخوردار است و به­‌درستی بهره­‌مند است. زیرا هماهنگی مولفه­‌های شنیداری با هر آن از این اجرا برنامه­‌ریزی و مهندسی شده است؛ به­‌دور از و بر خلاف بیشتر ملغمه­‌های موسیقی و نمایشِ دیگرِ اکنون باید گفت رایج این روزها که بیشتر شوآفی پوشالی هستند تا آفریده­ه‌ای هنری ژرف و اندیش­‌ورز....

ستاره؟!

دیگر ویژگی این نمایش که روزهای پایانی تابستان و آغازین پاییز 1401 شمسی در تماشاخانه­‌ی سپند به­‌روی صحنه می­‌رود، حضور دکتر سامان خلیلیان در مقام تهیه­‌کننده است. ادعایی درشت­‌نمایانه نیست اگر بنویسم سامان در سال جاری تعریفی نو از تهیه­‌کنندگی تاتر در ایران را ارایه داده است:

او توانسته است دور از به خدمت گرفتن ستاره­‌نماهای دروغین و بی­‌فروغ که به تجربه دیده­‌ایم چندان کارکرد خوش و شایسته­‌ای برای فرهنگ، هنر، رسانه و مردم ندارند، با بهره گرفتن از و اعتماد به هنرمندان بیشتر جوان و با به کار بستن راه­‌های نو، به مقصد و منزلی تازه رسد و چندین نمایش درخور ستایش و پرتماشاگر را به اجرا بَرَد. رویکرد سامان خلیلیان به تهیه­‌کنندگی تاتر در ایران با آن چه پیشتر و بیشتر دیده­‌ایم و زیر سایه­ شوم عنوان­‌های دها‌‌‌‌‌ن­‌پرکنی مانند تاتر خصوصی و خصوصی­‌سازی هنر پنهان شده­‌اند، به­‌کلی متفاوت است. شاید بتوان نوشت بارزترین دستاورد رویکردهای پیشین این است: کاهیدن هنرهای نمایشی از پدیده­‌ی فرهنگی به کالای فرهنگی....

رویکردهای پیشین را در یک ارزیابی کوتاه، می‌­توان در دو رسته دسته­‌بندی کرد:

1. به خدمت گرفتن افرادی که ستاره! لقب دارند، بدان امید که چنین افرادی گیشه را پرفروش سازند. این امید در بسیاری از موارد ناامید شد و آن نمایش­‌ها چندان کارکرد فرهنگی نداشتند....

2. ورود سرمایه­‌های پرسش و چالش­‌برانگیز افراد حقیقی و نهادهای حقوقی دارای پول به تاتر؛ نمایش­‌های تولید شده با این سرمایه­‌ها چندان نگاهی به فروش گیشه نداشتند؛ چرا که در بسیاری از موارد اتوبوس اتوبوس تماشاگر برای تماشای رایگان این نمایش­‌ها به سالن­‌ها آورده می­‌شدند. کارکرد فرهنگی این نمایش­‌ها هم بسیار ناچیز بودند و هستند و فقط گاهی موجی از هیجان سطحی و گذرا را پدید می­‌آروند....

نمایش «هیچ نگو هملت، فقط سه روز» با پول و سرمایه­‌ای پاک و اندک آفریده شده است؛ این ویژگی گر چه شاید چالش­‌هایی را برای هنرمندان گروه نمایش پرسونا به­‌همراه داشته است، اما روی دیگر سکه آن است که محدودیت می­‌تواند خلاقیت را در پی داشته باشد.... امید دارم این نمایش نیز همانند دیگر نمایش­‌های سامان خلیلیان با استقبال پرشمار تماشاگرانی روبه­‌رو شود که محبوبشان فرهنگ و هنر ناب و راستین است.

میزانسن؛ نقاشی کارگردان!

دیگر ویژگی ستایش برانگیز کارگردانی محمد اسماعیل­‌بیگی، آشنایی شایسته­‌ی او با هنرهای دیداری و تجسمی است. این هنر و دانش او در طراحی حرکت­‌ها و میزانسن­‌های نمایش آشکار می­‌شود. حرکت­‌ها و میزانسن­‌هایی که هم دارای زیبایی­‌شناسی و ارزش­‌های هنری هستند و هم تماشایی و چشم­‌نواز می­‌باشند.

چرخ بر هم زنم ار غیر مُرادم گردد

تمپوی نمایش «هیچ نکو هملت، فقط سه روز» بسیار کُند است و تمپوی کُند می­‌تواند راه رفتن روی لبه­‌ی پرتگاه به­‌شمار آید؛ ویژه آن­که سبک زندگی متداول این روزها، روز به روز شتاب­زده­‌تر و سطحی­‌تر می­‌شود و شاید شکیب و ژرف­‌اندیشی را از بسیاری از مردم می­‌رباید. اما انرژی خوش گروه بازیگران و کارگردانی هوشمندانه­‌ی محمد اسماعیل­‌بیگی می­‌تواند تماشاگران این نمایش را با وجود تمپوی کُند آن، به خوبی و شایستگی تا پایان همراه سازد و استثنایی بر قاعده­‌ی اجراها و نمایش­‌های این روزگار به­‌شمار آید. این ویژگی، ستایش­‌برانگیز و درخور درنگ و اندیشه است و دعوتی است برای تن ندادن به پسندها و عادت­‌های نادرست زمانه که بی­‌گمان یکی از کارویژه­‌های هنر ناب به­‌شمار می­‌آید: نوگرایی و نواندیشی....

بازیگری؛ پیوندهای بی­‌کرانگی آفرینش

بازیگران این نمایش را می‌­توان در چند دسته بررسی کرد:

یکم: فاطمه محمدیان؛ بازیگری توانمند و باهوش، برخوردار از فن بیان و توانایی بدنی شایسته برای هنر و دانش بازیگری که این توانمندی‌­ها را با خلاقیت درآمیخته است و با درک و دریافت درست از نقش به زیبایی هنرآفرینی می­‌کند. پیشتر درخشش فاطمه محمدیان را در ایلام به تماشا نشسته بودم و اکنون حضور او در تهران مژده­‌ی افزوده شدن هنرمندی ارزشمند را به گنجینه­‌ی بازیگران و هنرمندان پایتخت می­‌دهد. بسیاری از علاقه­‌مندان به بازیگری که از آگاهی لازم برخوردار نیستند، خودآگاه یا ناخودآگاه تلاش می­‌کنند تا کپی دست چندمی از فلان یا بهمان بازیگر نا‌م­‌آشنا و پذیرفته شده را ارایه دهند. فاطمه محدیان که افلیای این نمایش را جان می­‌بخشد، گر چه ممکن است در نگاه نخست یادآور نگار جواهریان باشد، اما رندانه و خردمندانه، تلاش می­‌کند تا از این قیاس و یادآوری برهد و من امید دارم و خوش­بین هستم که ایشان به­‌زودی گوهر ناب وجود هنرمندانه­‌ی خود را کشف و ارایه خواهد کرد.

دوم، رضا سلیمی و دانیال عزیزی؛ رضا را به­‌نسبت خوب می­شناسم: از آن روزها که آموزگار او بودم.... رضا یک جسارت ذاتی دارد؛ جسارتی که گاه رنگ یک صفت و ویژگی دیگر را نیز می­‌گیرد.... این ویژگی رضا، با باریک­‌اندیشی خودش و انتخاب و هدایت هوشمندانه­‌ی محمد اسماعیل­‌بیگی به خوبی و شایستگی در راستای نقش کلادیوس قرار گرفته است و رضا توانسته است با نگاه­‌های زیرکانه، زبان چهره و بدن بایسته و برخورداری از تاکیدهای بیانی به­‌جا، زیبا و ستایش­‌برانگیز نقش­‌آفرینی کند. رضا جان! آفرین و درود بر تو، در این نمایش درخشیده­‌ای و بی­‌گمان با کار تا همیشه بر روی خود، روز به روز درخشان­‌تر خواهی شد....

از شما خوانندگان این نقد خواهش و دعوت می­‌کنم هنرنمایی دانیال عزیزی را با دقتی ویژه و دوچندان به تماشا بنشینید. بندبند جان و روان و وجود بازیگر نقش لایرتیس این نمایش، دانیال عزیزی، با نقش پیوند خورده است و او توانسته بی­‌اغراق و درشت­‌نمایی بیهوده، به­‌اندازه، مولفه­‌های بیانی و بدنی و در نتیجه کاراکتر را ارایه دهد؛ این مهم به­‌دست نمی­‌آید مگر آن که بازیگر شناخت شایسته­‌ای از نقش داشته باشد.

سوم، دیگر بازیگران نمایش «هیچ نگو هملت، فقط سه روز»؛ جا دارد این هنرمندان گرامی تلاش بیشتری را به کار گیرند تا به اندازه­‌ی سه هم­بازی دیگر خود درخشان و تماشایی هنرنمایی کنند....

هیس­س­س­س؟! نه! من آرمانشهر می­‌خواهم....

و اما دو پیشنهاد:

1. شاید بهتر بود وان گرمابه‌­ی سمت راست صحنه و میز و صندلی­‌های سمت چپ صحنه (از زاویه­‌ی دید تماشاگر) از آغاز در دیدرس تماشاگر نباشند و در لحظه­‌ای که کارکرد دارند به صحنه افزوده شوند. از این روی این پیشنهاد را مطرح می­‌سازم، چرا که هر دوی این مجموعه­‌ی ابزارها در صحنه­‌های نزدیک به پایان نمایش به کار گرفته می­‌شوند و نزدیک به یک ساعت، بی­­‌کارکرد دراماتیک، روی صحنه قرار دارند و دیدن آن­ها از آغاز نمایش، گویی میزانسن­‌هایی از نمایش را لو می­‌دهند. اما اگر در لحظه­‌ی مناسب به صحنه افزوده شوند، بر گیرایی و دگردیسی دیداری (جذابیت و تنوع بصری) این آفریده­‌ی هنری خواهند افزود. افزون بر آن این که می­‌دانیم شماری از تماشاگران این روزها به هزار و یک دلیل روشن، کم­‌شکیب و کم­‌شکیب­‌تر می­‌شوند؛ بر این پایه رو به رو شدن تماشاگران با مولفه­‌های اجرایی نو تا پایانی­‌ترین لحظه­‌های نمایش، ایشان را با انرژی خوش و بالا با اثر همراه می­‌سازد.

2. پیشنهاد دیگر این که؛ می­‌دانیم و می­‌دانید:

یک- جامعه­‌ی ما این روزها نیازمند انرژی­، شادی، خنده، امید و انگیزه است....

دو- بسیاری از روانشناسان و انسان­شناسان اثبات کرده­‌اند که هنرمند، مخاطب آفریده­‌های هنری و به­‌طور کلی و بیرون از جهان هنر، هر انسانی به­‌عنوان شهروند این کیهان که بتواند با دردها و رنج­‌های خویش و پیرامون خود شوخی کند، از درجه بالایی از هوش برخوردار است و به جایگاه بلندی از فرهیختگی دست یافته است....

پس شاید خوب باشد که «هیچ نگو هملت، فقط سه روز» در فرآیند کارگاهی دیگری توسط گروه ارزشمند و هنرمند پرسونا با رویکرد و گونه‌­ی زیبای کمدی و پارودیک اجرا شود....




نظرات کاربران