در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش «یه روز دیگه» به نویسندگی و کارگردانی نادیا فرجی

مرگ حق است/  هوای مرگ به سرم زده

مریم جعفری حصارلو

عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران جهان   A.I.T.C    

می گویند مرگ حق است و ناگهان به سراغ ما می آد. وای به لحظه مرگ مان وقتی کلی کار عقب افتاده و نیم کاره داریم. نمایش « یه روزه دیگه» نوشته و کارگردانی نادیا فرجی داستانی مشابه دارد. داستان دختری به نام حمیرا باقری که تنها در تهران زندگی می کند. او به تنهایی تلاش کرده است تا مخارج زندگی خانواده اش، مادرش، خواهرش که بیماری ام اس دارد را تامین کند. از سوی دیگر مادرش پولی که او برای درمان خواهرش پرداخت می کند را برای حفظ زندگی برادر معتادش پرداخت می کند. همین مساله باعث عصبانیت بیش از حد حمیرا می شود و در یک لحظه بر اثر بسته شدن سه رگ قلبی اش سکته می کند و می میرد.

اما لحظه مرگ او  تمام زمان دراماتیک اثر است. یعنی نمایش به دو بخش تقسیم می شود. بخش اول قبل از مواجهه فرشته مرگ با حمیرا است و بخش دوم بعد از مواجهه فرشته مرگ است. اثر دارای سبک ابزوردیستی و ژانر تراژیکمدی است که اصولا در آثار ابزوردیسمی ژانر نیز تراژیکمدی است. به این معنا که اثر در یک فضای متناقض جدیت و کمدی سیلان دارد و تلفیق این دو  باعث خلق لحظات فرح بخش و در عین حال تراژدی غم انگیزی می شود. از سوی دیگر بازی اغراق آمیز فرشته مرگ و دیالوگ هایی که به نظر می رسد در بداهه گویی ها به متن اضافه شده است؛ فضای خلاقانه ای را ایجاد می کند .در عین حال تابلوهای خاصی خلق شده که برای  یک عکاس مناسب است به خصوص لحظات این اثر که مملو از شادی و غم هستند.

یکی از نقاط بارز این اثر بازی متفاوت و خلاقانه ای است که این دو بازیگر به تصویر می کشند. در این مجال به بازی دو بازیگر اللهه پورجمشید و نادیا فرجی می پردازیم. الهه پورجمشید در نقش فرشته مرگ حمیرا باقری با ورود در صحنه توجه مخاطب را به خودش جلب می کند. از ابتدای بازی اش انتظار تماشاگران را نسبت به نمایش که در ابتدای روال یک نمایش رئالیستی را دارد؛ در هم می شکند و روالی خاصی به اثر می دهد. ورود اللهه جمشید در صحنه با بالا رفتن از لوله ناودانی است که در ابتدا با فضای رئالیستی اثر؛ ذهن مخاطب را به سمت یک دزد می اندازد. دزدی که به نظر به لحاظ جنسیت مرد است. زیرا به راحتی از لوله بالا می رود؛ اما با زمین خوردنش و از لوله بخاری افتادن درمنزل حمیرا باقری متوجه می شویم که بازیگر یک بانو است و این ساختار شکنی از آمادگی بدنی اش حکایت می کند. در ادامه بازی او به سمت یک شیطان کلاسیک شکل می گیرد.گویی زمان دچار چالش شده است و بازیگری قرون وسطایی در روال یک اثر دراماتیک ایرانی قرار گرفته؛ اما کمی بعد بازی اش تغییر می کند و یک بازی رئالیستی از فرشته شیطانی که ساختار انسانی دارد را نشان می دهد.  فرشته مرگ حمیرا شبیه حمیرا است و در طول مدت زمان نمایش،حمیرا  به حالت کشف و شهود اخلاق و علایق خود را در فرشته مرگش می بیند و باعث صمیمیت او و فرشته مرگ می شود . این کشف شهود باعث می شود تصور مخاطب از مرگ کاملا با جذابیت های بصری و ساختاری مواجهه شود و بار کمدی بازی فرشته مرگ؛ هر لحظه بیشتر شود و بیشتر تبدیل به شیطانک کوچکی شود که بی خودانه روح کودکانه هر فرد را به بازی می گیرد و او را با خود همراه می کند.

به نظر می رسد اللهه جمشید در طول تمرین های اثر دیالوگ های بداهه ای به نمایشنامه و به بازی اش افزوده است.  از جمله :« باقری ... باقری... دماغم رو شکوندی.... ( رو به سوی آسمان به نحوی که به نظر می آید به خدا شکایت می کند) این وحشیه... آخه چرا.... آخه چرا من.. به محل همه آزمون های الهی باید برم...  من که گفتم خاورمیانه نه... آسیای جنوبی نه... اونم ایران ...

باور پذیری دست و پا زدن حمیرا باقری در بازی مرگ با چندین حرکت پرفومنس که اللهه جمشید به دور نادیا و به صورت فیزیکی در شکل 13 باری که با او بازی می کند؛ نماد بیرونی پیدا می کند. بالاخص اثر که با مرگ حمیرا باقری پایان می گیرد.

در مقابل بازی متفاوت و چند بعدی اللهه جمشید، بازی نادیا فرجی یک دوگانگی و تناقض کامل است. نادیا فرجی همواره به بازی رئالیستی خود ادامه می دهد و عدم باور او از فرشته مرگ باعث خلق لحظات هنری می شود. به طوری که بارها می گوید:« تو مرگ نیستی... تو رو سعیده فرستاده...» این دیدگاه باعث می شود فرشته مرگ را به شکل انسانی ببیند در حالیکه فرشته مرگ فراواقعگرایانه بازی می کند؛ اما نادیا فرجی در نقش حمیرا باقری این مساله را درک نمی کند.

از بازی این دو بازیگرحرفه ای که بگذریم، بازی با نور و حتی انتخاب موسیقی سبب خلق لحظات زیبایی در اثر شده است. در لحظاتی که مرگ نادیا فرجی –حمیرا باقری- را دنبال می کند؛ در واقع لحظات دست و پنجه نرم کردن مرگ و حمیرا باقری را شاهد هستیم جان دادنی سخت که در چشم مخاطبان شیرین ترین و کمدی ترین بخش های اجرا است. در این لحظات طراحی نور به شکل جاده ای یک طرفه است؛ طوری که فقط حمیرا باقری یک راه دارد؛ آنهم بازگشتن به آغوش مرگ است و گریزی ندارد. این نور پردازی باعث جذابیت و درخشان شدن نمایش می شود.

این اثر بسیار خوش ریتم و تاثیرگذار است و پیامی بسیار پراهمیت برای مخاطبان دارد. پیام این نمایش « درک لحظه بودن است» تا زمانی که هستیم نگذاریم که عهدی، حق الناسی، امانتی و یا وظیفه ای و.. روی زمین بماند طوری که در لحظه جان دادن به تعهد خودمان فکر کنیم. طوری نباشد که در لحظه وداع جهان تعهدات برایمان آزاردهنده باشد و حتی اثر تلنگری دینی هم به ذهن مخاطب می زند که آیا حلال و حرام را در نظر گرفته ایم آیا حق الناس را رعایت کرده ایم یا خیر؟! بنابراین بیاییم تا هستیم و در زمان  مناسب به عهد خود وفا کنیم.




نظرات کاربران