در حال بارگذاری ...
درباره‌ی نمایش «بهشت حکیم‌الله»، نوشته‌ی «خسرو امیری»، به کارگردانی «مرجان قاسمی» - ایلام

مقاومت زنان و ظلم داعشیان

سید جواد روشن- نمایش «بهشت حکیم‌الله» نوشته‌ی «خسرو امیری»، به کارگردانی «مرجان قاسمی» از ایلام در هشتمین روز از چهلمین جشنواره‌ی تئاتر فجر در تالار سایه مجموعه تئاترشهر به‌روی صحنه رفت. این تصویری است از مقاومت و درد و رنج زنانی که درطول این سال‌ها در دست داعش گرفتار بودند

نمایش «بهشت حکیم‌الله» نوشته‌ی «خسرو امیری»، به کارگردانی «مرجان قاسمی» از ایلام در هشتمین روز از چهلمین جشنواره‌ی تئاتر فجر در تالار سایه مجموعه تئاترشهر به‌روی صحنه رفت. این نمایش روایت دختری افغان به نام «آیینه» است که به‌درخواست نامزدش «حکیم‌الله» از مزارشریف به ایران (قرچک) می‌آید. آنها باتوجه به مشکلاتی که دارند به امید زندگی بهتر به‌سوی ترکیه می‌روند ولی «آیینه» در میانه‌ی راه متوجه می‌شود که مقصد آن‌ها سوریه است و «حکیم‌الله» او را به‌سوی داعش می‌برد. با کشته شدن (شهادت) حکیم، «آیینه» توسط داعشی‌ها دچار انواع آزار و اذیت می‌شود. او درنهایت فرار می‌کند و حالا قصد دارد در یک عملیات انتحاری باعث مرگ تعدادی از سردسته‌های داعشی شود.

نمایش «بهشت حکیم‌الله» تصویری است از مقاومت و درد و رنج زنانی که درطول این سال‌ها در دست داعش گرفتار بودند و علاوه بر آزار و اذیت‌ها، مجبور به ازدواج‌های اجباری با افراد داعش بودند و یا به عنوان برده و کنیز  فروخته می‌شدند. فرم اجرای این نمایش تک‌گویی است و بهانه‌ی این مونولوگ نیز حضور دوربینی است که «آیینه» برای مبرا کردن خود از تمام تهمت‌ها، در لحظات آخر زندگی‌اش (قبل از عملیات انتحاری)، سرگذشت خود را از افغانستان تا اسارات در دست داعشیان، درمقابل آن روایت می‌کند. از آنجایی که نمایشنامه‌ی این اثر در دسترس نیست و هدف این نوشتار نیز صرفا نقد نمایشنامه نیست، بنابراین هر آنچه درباره‌ی نمایشنامه گفته می‌شود براساس آن چیزی است که در اجرا دیده شده. انتخاب و پرداختن به‌موضوع داعش، ظلم و اسلام‌ستیزی آنان و از خودگذشتگی‌های مدافعان حرم، سوژه‌ای مناسب و ارزش‌مند است و علی‌رغم اینکه نویسنده کوشیده است اثرش شعاری نباشد ولی در پرداخت اثر چند نکته وجود دارد. اول اینکه وجود دوربین برای ضبط صحبت‌های «آیینه» در لحظات آخر زندگی‌اش، تنها بهانه‌ای برای شروع یک روایت تک‌نفره است ولی در ادامه منطق خود را از دست می‌دهد و «آیینه» بدون توجه به قصد اولیه‌اش مشغول روایت می‌شود و تا انتها نیز دیگر هیچ توجه و برگشتی به دوربین ندارد. به‌عبارت دیگر منطق تک‌گویی و مخاطب آن در روند نمایش رها می‌شود و این نکته‌ای است که به باور و ارتباط مخاطب با اثر مرتبط است. نکته‌ی دوم شخصیت «حکیم‌الله» است که به‌خوبی روایت نمی‌شود. طبق داستان نمایش، او «آیینه» را به بهانه‌ی زندگی بهتر در ترکیه به سوریه می‌برد. در آنجا به داعش محلق می‌شود و کشته می‌شود و بعد از فرار «آیینه» از دست داعش، او می‌فهمد که حکیم عضو لشکر فاطمیون بوده و به‌عنوان ستون پنجم در میان داعشی‌ها حضور داشته است!!!! اتفاقی که طبق روند داستان قابل باور نیست و این احتمال وجود دارد که این بخش در اجرا به متن اضافه شده باشد. چراکه هیچ تصویر درستی از حکیم به مخاطب ارائه نمی‌شود و این سوال مطرح می‌شود که به چه دلیلی باید حکیم زندگی نامزد یا همسرش را این‌گونه به خطر بندازد؟ دلیل دروغ و پنهان‌کاری او چیست؟ کسی که مدافع حرم است قطعا شخصیتی والاتر و درست‌تر از آن چیزی دارد که در این اثر روایت می‌شود و هیچ‌گاه ناموس خود را این‌گونه به خطر نمی‌اندازد. ولی اگر این بخش را از نمایشنامه حذف کنیم، روایت منطقی‌تر پیش می‌رود. حکیم بنابه تبلیغات و با وسوسه‌ی پول به داعش پیوسته و حالا چهره‌ی واقعی داعش برایشان هویدا می‌شود و همسرش بعد از مرگ او مورد آزار داعشیان قرار می‌گیرد ولی جانانه مقاومت می‌کند و در انتها جانش را برای کشتن داعشیان فدا می‌کند. چیزی شبیه دلاوری‌های «ننه خضیره» در جنگ هشت ساله‌ی خودمان که جانش را فدا می‌کند تا تعدادی از عراقی‌ها را به هلاکت برساند. اما در اجرا «مرجان قاسمی» به‌عنوان کارگردان و بازیگر تلاش خوبی دارد. هرچند کار او را در مقام بازیگر، موفق‌تر از کارگردانی‌اش می‌دانم. او در صحنه حضوری خوب و قدرت‌مند دارد و نقش در نقش‌هایش را خوب ایفا می‌کند. همچنین تسلط خوبی در گویش افغانستانی دارد که شخصیت «آیینه» را قابل‌باور می‌کند. البته توجه او به اکت‌های بیرونی نقش تا‌حدودی او را از ریزه‌کاری‌ها و لحظات احساسی کاراکتر دور کرده است.

«مرجان قاسمی» درمقام کارگردان تلاش کرده تا با کمترین امکانات و ابزار صحنه‌ای، اثر خود را روایت کند. مکان نمایش زیرزمینی است که «آیینه» در آنجا حضور دارد. همراه با یک دیگ بزرگ و تعدادی خرت و پرت و یک قالی آویزان. نگاه قاسمی به صحنه پردازی‌اش بیشتر کاربردی است تا فضاسازی و سعی کرده چیدمانی به‌نفع اجرا داشته باشد لذا از منظر واقع‌گرایی، صحنه را طراحی و چیدمان نکرده است چرا که آویزان بودن یک قالی خوش رنگ و لعاب در میانه‌ی یک زیرزمین متروکه توجیح رئالیستی نخواهد داشت. به‌هرحال صحنه‌ی فعلی براساس نگاه کارگردان درخدمت اجرا و طراحی میزانسن‌های اوست. طراحی لباس و موسیقی نیز با روایت یک دختر افغان هم‌خوانی دارد. همچنین موسیقی در فضاسازی احساسی نمایش نیز موثر است. صحنه‌ی نسبتا خالی نمایش به کمک نورپردازی جلوه‌ی بیشتری پیدا کرده و گاها تصویرها و صحنه‌های خوبی (مثل صحنه‌ی اتوبوس با استفاده از چراغ‌قوه‌ها) با کمک نور خلق می‌شود.

در پایان باید گفت کمبود‌ها، دغدغه‌های مالی و مشکلات تولید یک نمایش در شهری مثل دهلران قابل درک است؛ همچنین قطعا کارگردان برای تولید این اثر توجه داشته تا اجرایی تدارک ببیند که به‌راحتی در هر سالن و شرایطی قابل اجرا باشد. از این رو دغدغه‌های محتوایی «مرجان قاسمی» برای انتخاب این متن و چنین سوژه‌ای و تلاش‌های فنی و هنری او به عنوان کارگردان قابل احترام و ارزش است ولی باید پذیرفت وقتی نمایشی در رویدادی بزرگ مثل جشنواره‌ی تئاتر فجر حاضر می‌شود، انتظارات بیشتری را در مخاطب ایجاد می‌کند و ناگزیر باید بادقت و وسواس بیشتری کار کرد. از این‌رو نمایش «بهشت حکیم‌الله» توقعات مخاطب را در گستره‌ی تئاتر فجر به‌طور کامل برآورده نمی‌کند اما کماکان تلاشی قابل احترام است.

سید‌جواد روشن (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران