در حال بارگذاری ...
درباره‌ی نمایش «لعل بدخشان»، به کارگردانی «امید خسرواف» - تاجیکستان

اجرایی ساده و ژرف

رضا آشفته- نمایش «لعل بدخشان»، به کارگردانی «امید خسرواف» - تاجیکستان در هشتمین روز از چهلمین جشنواره تئاتر فجر در تماشاخانه سنگلج به روی صحنه رفت. این نمایش بسترساز گونه‌ای از نمایش روایی و شرقی است که در آن داستان و داستان‌پردازی اصل و اساس است و هنرمندان در دل یک موقعیت روایان یک داستان‌اند که در آن لعل بدخشان و جادویی که در این لعل باید باشد، اصل و پایه می‌شود برای همه‌ی آن چیزهایی که در این نمایش می‌گذرد.

نمایش «لعل بدخشان»، از تاجیکستان بسترساز گونه‌ای از نمایش روایی و شرقی است که در آن داستان و داستان‌پردازی اصل و اساس است و هنرمندان در دل یک موقعیت روایان یک داستان‌اند که در آن لعل بدخشان و جادویی که در این لعل باید باشد، اصل و پایه می‌شود برای همه‌ی آن چیزهایی که در این نمایش می‌گذرد.دو برادر به نام‌های ایلیاز و عبداللطیف از سفر برمی‌گردند و با خود لعل می‌آورند اما زن عبداللطیف لعل آورده را نمی‌پذیرد؛ چون او را به مراد دلش که باید جادویی باشد، نمی‌رساند پس با شوهرش گفتگو و گلایه می‌کند که برای داشتن یک زندگی پر از ثروت هر طور که شده، به‌دنبال یک لعل بدخشانی اصل باشد و نه پاره شیشه‌ای که کارساز نیست.

برادران به بدخشان می‌روند و از بزرگ آنجا می‌خواهند که راهنمایی و کمک‌شان کند تا زودتر لعل بدخشانی را بیابند و او نیز همراه می‌شود و از دو دسته دو نفری لعل جو می‌خواهد فرمانبردار این مردان باشند و هر برادر دو مرد را استخدام می‌کند. درهمین‌حال مرد سومی نیز از راه می‌رسد و از بزرگ‌شان طلب کار می‌کند و عبداللطیف او را به‌عنوان سومین مرد لعل جو استخدام می‌کند. بزرگ بدخشان به آنان حکم می‌کند که سه روز می‌روند و چه لعل بیابند و نیابند برمی‌گردند... روز سوم فقط همان مرد سوم استخدام شده برمی‌گردد و با خود یک لعل بزرگ و چشم‌گیر می‌آورد... اما آن چهار مرد دیگر چون بازنگشته‌اند، پس در بین راه مرده‌اند و این مرد سوم ایلیاز را سوگند می‌دهد که یک آرزویش را برآورده کند و دیگر او را به‌دنبال لعل نفرستد که در این بین، یکی از برادران نیک و دیگری بداندیش است و برای او نمی‌توان لعلی آورد و به همین دلیل آن چهار مرد لعل جو در این راه قربانی شده‌اند... دو برادر راه می‌افتند به مقصد خود اما ایلیاز از سر حسادت برادرش عبداللطیف را می‌کشد و با لعل به خانه برمی‌گردد و ضمن تقدیم آن لعل ذی‌قیمت، از زن برادرش خواستگاری می‌کند اما زن با باز کردن کیسه‌ی لعل متوجه ریگی می‌شود که به‌جای لعل نشسته است و مرد از این بار گران و آگاه شدن بر پست فطرتی خود جانش را از دست می‌دهد. زن ایلیاز می‌خواهد زن عبدالطیف را بکشد که مردان‌شان را وادار کرده، به‌دنبال لعل بفرستد و گناه‌کار است که هر دو مرد را یکی در راه و دیگری را در خانه به کشتن داده است اما به‌طور ناگهانی عبدالطیف برمی‌گردد و زنش را از این کشتن نجات می‌دهد و...

داستان قدیمی و به زبان و بیان ساده متبلور می‌شود و در آن هدف‌گذاری رسیدن به القای مفهومی عرفانی است که انسان را در مدار داشته‌های مادی‌اش می‌سنجد و یکی در این راه قربانی هوا و هوس‌های دنیوی و زیاده‌خواهی‌هایش می‌شود و دیگری نجات می‌یابد چون نیک‌اندیش است و می‌داند که انسان فراتر از این ماده‌های گرانقدر ارزش و اعتبار دارد و درواقع با کنش‌ها و رفتارهای درستش دارد چنین موقعیت و ضرر و زیان ناشی از ماده‌پرستی را به چالش می‌کشد و از آن با دل روشن و سرافرازانه بیرون می‌آید.نمایش متکی به رابطه‌های چند‌گانه‌ای است که سوار بر همان خط روایی است. آدمهایی که در یک شب تیره چراغ به‌دست پا به‌صحنه می‌گذارند. در مونولوگ همسر عبداللطیف درمی‌یابیم که او انتظاری از لعل بدخشانی دارد که برآورده نشده و حالا دوباره از همسرش با دعوا و مرافعه می‌خواهد که راه کج کرده و در یافتن لعل اصل بکوشد... این دو برادر به ناچار به بدخشان رفته و در مقام مهمان از صاحبان شهر و بزرگان مردم طلب لعل می‌کنند... بسترها واقعی است و مردم مثل آنچه باید اتفاق افتاده باشد حالا در زمان‌های کمی دور، گفتگو می‌کنند و نشست و برخاستی درخور دیدن و تامل دارند. گاهی نیز در این بین موسیقی و آواز مکمل زبان اجرا و روایت می‌شود و ما را دچار حظ شنیداری می‌گرداند که تاجکیستان هنر و موسیقی‌اش را نگهداری کرده و با بلند‌نظری آن را به‌خدمت می‌گیرد که درواقع بخشی از فرهنگ اصیل ایرانی است. چنانچه زبان و ادبیات کلاسیک آنان نیز از چنین امتیاز و اعتباری برخوردار است و آوردن نمایشی در این حال‌وهوای کلاسیک می‌تواند برای ما زیبنده‌ی یک فرصت طلایی باشد که دقیقا ما از چه ریشه‌هایی برخوردار هستیم و حتی پوشش زنان و مردان نیز مزید بر علت می‌شود که نمایش لعل بدخشان را با حوصل‌ی بسیار ببینیم؛ هرچند که ممکن است نوع روایت و اجرا چندان سنخیتی با حال‌و‌هوای آثار نمایشی روزگار ما نداشته باشد و مخاطبان چنان دل‌بسته این نوع اجرا نباشند اما کسانی که با فرهنگ ایرانی نفس می‌کشند این را غنیمت می‌دانند و این نوع اصالت‌ها را سر چشم می‌نهند که ایران در چهار گوشه‌اش همچنان با هویت باقی مانده و باید که از این نوع اتفاقات به دیده‌ی منت یاد کرد.

همین زبان و روال ساده باعث شده که بازیگران فقط در اتکا به پوشش و گویش حضور فعال و نرمی در صحنه داشته باشند و تکاپوی آنان نیز نه در دل رفتارهای درشت‌نما بلکه در ریزگفته‌های روایی ما را با هر آنچه باید مواجه کند. دنیایی که در آن یک موقعیت در سنجه و آزمونی غیرمتعارف در بیان رازوارگی‌های وجود و ماهیت انسانی چندوچون عارف شدن یکی از آنان را نمایان می‌سازد و درمقابل برادر دیگر چون قابیل اما بر خلاف جهت با بیچاره‌گی و پستی تن به مردن می‌دهد و برادر دیگر هابیل‌وار می‌میرد اما از سر جادوی لعل، جان سالم به‌در می‌برد و به زندگی‌اش با همه‌ی امتیازات لازم بازمی‌گردد.این اجرای ساده، چندان فراز و نشیبی ندارد و از چیدمان متعدد و صحنه‌آرایی و نورپردازی مجلل و آرایه‌های دیداری و شنیداری چشم می‌پوشد که در فضایی نسبتا خالی بودن یک میز بلند و نشیمن‌گاه برای مردان شهر بدخشان و فضای عمومی صحنه نیز برای مواجهه با همسران کفایت می‌کند. موسیقی نیز در دل روایت‌گری‌ها با سوزو گداز نواخته و آوازهایی خوانده می‌شود که دلالت‌های عرفانی را از دل فرهنگ کهن و عارفانه‌ی خراسان بزرگ بیرون آورد و ما را نسبت به درک و دریافت‌های این چنینی با انبساط خاطر نگه دارد.

بنابراین «لعل بدخشان» یک نمایش بدون چون و چراست اما از عمق میدان و دیدگاه اصیل برخوردار است که انسان‌ها را نسبت به داشته‌های مادی در چالشی امیدوارکننده قرار می‌دهد. به هر تقدیر این نیز می‌تواند یک موفقیت نسبی باشد؛ هرچند که مخاطب ایرانی با چنین ضرباهنگ و فضایی بیگانه شده و از این نوع محتوا اظهار بی‌تفاوتی می‌کند و نمی‌خواهد اصالت‌های وجودی‌اش را یادآور شود... اما به‌ناچار هنوز در جای جای این جهان نسبتا کوچک هستند مردمانی که هنوز ایران و ایرانی را با هزار نکته ریزودرشت فرهنگی‌اش زنده و جاوید نگه می‌دارند... اینکه به همین سادگی می‌شود در یک نمایش هفتاد دقیقه‌ای یک مضمون درست را به چالش کشید، یک اتفاق ناب است که فقط در تئاتر با همه‌ی اصالت ها و معناهای ژرف‌اندیشانه‌اش می‌توان سراغ گرفت. 

رضا آشفته (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران