دربارهی نمایش «کل» به کارگردانی «مصطفی محمدیدوست» - فارسان
موج ساختارگرایی در تئاتر
مریم جعفریحصارلو - نمایش «کل» به کارگردانی «مصطفی محمدیدوست» در هفتمین روز چهلمین جشنوارهی تئاتر فجر در تالار قشقایی بهروی صحنه رفت. این نمایش یکی از نمایشهای بخش مسابقه است که بهلحاظ اجرایی قابل تامل بود، بههمین مناسبت بهصورت موجز به بررسی آن میپردازیم.
نمایش «کل» به کارگردانی «مصطفی محمدیدوست» در سالن قشقایی و در هفتمین روز جشنوارهی تئاتر فجر در تالار قشقایی بهروی صحنه رفت. این نمایش یکی از نمایشهای بخش مسابقه است که بهلحاظ اجرایی قابل تامل بود، بههمین مناسبت بهصورت موجز به بررسی آن میپردازیم. داستان نمایش از آنجا که به گویش بختیاری روایت میشود و فهم آن برای کسانی که با این گویش آشنا نیستند کمی غامض مینماید بهصورت خلاصه بهشرح زیر است:
نمایش یک قصهی بومی دارد که در منطقهی فارسان رخ داده است. هرچند این مساله تنها یک فرضیه است؛ اما باید گفت که بهقدری مباحث اسطورهای و آئینی در شیوهی اجرا و مفاهیم کلی وجود دارد که مشخصا یک داستان اسطورهای و یا بومی است. ماجرا از آنجا آغاز میشود که در یک روستا در منطقهی فارسان، یعنی در میان رشته کوههای زاگرس که طوایف پارسه زندگی میکردهاند؛ شکار حیوانات باب شده و با اینکه بزرگ ده که یک بانو است، مدام تاکید میکند که شکار نکنید. اما مردم روستا بهحرف او گوش نمیدهند و بهقدری شکار میکنند که درحین و بین شکار بسیاری از دوستان خود را نیز به کشتن میدهند و تیرهای تفنگشان باعث کشته شدن دوستانشان میشود. اولبار کویار کشته میشود و دوستانش بهدنبال قاتل او میگردند. غافل از آنکه شکارچیهای بیتوجه ممکن است او را به ضرب گلوله کشته باشند و درعینحال باز هم مردم کوتاه نمیآیند و به شکار قوچها ادامه میدهند و اینبار فرزندکشی رخ میدهد.
اما یک داستان دیگر نیز در دل این روایت وجود دارد؛ آنهم بهدنیا آمدن فرزندی غیرشرعی است. زاده شدن این فرزند نیز در بینابین داستان زنی لال مطرح میشود. مادر این فرد، زنی به نام آهو است که خود شکار شده است. آنچه مهم است در بینابین روایتها؛ برای پیروزی و یا ازدواج کِل کشیده میشود و به شیوههای محلی سرودهایی بدون آهنگ خوانده میشوند.مسالهی اساسی این نمایش، مسالهی روایت است که ساختاری مدرنیستی دارد. بهاینمعنا که نمایش با روایت یک بانو و افسوس برای زنده بودن آغاز میشود و در پایان متوجه میشویم که اینبار شکارچی فرزندکشی کرده است.
روایتهای کوتاه از مرگهای متعدد نیز در این داستان مطرح میشود که ناخودآگاه ذهن هر مخاطب آشنا به جریانهای نقد را به مفهوم نظریهی ژیل دلوز و گتاری با مفهوم ریزوموارگی سوق میدهد. در بحث ریزوموارگی داستانکهای کوتاهی هستند که در دل داستان اصلی همچون تنهی درخت تنیده میشوند. کارگردان «کلی» در شیوهی اجرایی با استفاده از نور موضعی از این شگرد نیز بهره برده است. از سوی دیگر این اثر یک نمایش تراژیک ساختارگرایانه است و کاملا به شیوهای مدرن و بالاخص با رویکردی اکسپرسیونیستی مخصوصا در اغراق در بازیها تولید شده است؛ فریادها و حرکات شکل گرفته در آن نیز در همین راستا و برهمین اساس به اجرا درمیآیند. خوب میدانیم که امکان اجرای سبک اکسپرسیونیتی با کمک تکنیکهای بیومکانیک میرهولد وجود دارد و کارگردان بهدرستی تلاش میکند از تکنیک بیومکانیک میرهولدی در ایجاد تصویرسازی و شیوهی بازی بازیگران نیز سود جوید؛ هرچند این اجرا یک اجرای اکسپرسیونیستی است اما برخی از تکنیکهای بیومکانیک بالاخص مکث و سکوت و... را میتوان بهراحتی در شیوهی بازیگری مشاهده کرد که قابلتامل است. زیرا این اثر اساس ایرانی است و استفاده از تکنیکهای بیومکانیک به تخصص کافی، درک موقعیتهای دراماتیک، تلفیق فضاسازی ایرانی دارد که خوشبختانه کارگردان بهخوبی از عهده این امر برآمده است. چراکه حرکتهای ناگهانی، فریادهای ناگهانی و متقاطع و مکث و مجددا حرکت و... از ویژگیهای دیگر تکنیک بیومکانیک است که در حرکتهای بازیگران گاه مشاهده میشد. ازسویدیگر بازیگران عنصر مرکزی و برتر در صحنه بودند و آکسسوارها بسیار ناچیز و نمادین بودند و بیشتر توانایی بازیگران به منصحه ظهور رسیده بود.
همچنین نمایش حاوی تصاویر بسیار جذابی است و بحث تصویرسازیهای مفهومی در آن بهخوبی صورت گرفته است؛ اما برخی از تصویرسازیها بهدلیل ضعف نورپردازی و عدم نور کافی قابل مشاهده نیست. از سوی دیگر ریتم اثر نیز دچار تشویش است. در ابتدا و پایان نمایش ریتم متناسب با داستان پیش میرود؛ اما در میانهی اثر ریتم ناگهان کند میشود و درنتیجه باعث خستگی تماشاگر میشود. بهخصوص در تعریف روایت باردار شدن آهو از سوی دخترک لال که به دلیل بازی ضعیف بازیگر دختر لال، کمی ریتم افت میکند و در نتیجه بازیگران دیگر نیز نمیتوانند واکنش مناسب را نشان دهند.
از سوی دیگر نشانهشناسی در متن و در آوا بهشدت بهکار گرفته شده است؛ درجایی یکی از بازیگران میگوید: «یه روز سگ صیاده و یه روز شکارچی شکار...» با این تفسیر پایان داستان و اینکه شکارچی، قرار است شکار شود و یا مبحث فرزندکشی را در دل نشانه و نماد نشان میدهد. اگر تو کسی را شکار میکنی حتما بعد شکار خواهی شد.نمادها و نشانهها در آیینهای نمایشی و سنتی قبایل و اقوام مختلف در همهی جهان بسیار پررنگ هستند و مدتها پیش از ابداع زبان؛ نمادها و نشانهها وسیلهی روابط انسانی بوده است. از این نظر، مخاطب شاهد یک نمایش آئینی متعلق به یک قوم ایرانی است که در ساختار مدرنیستی و با استفاده از تکنیکهای تئاتر مدرن پرداخته شده است.
بحث شکار آهو توسط شکارچی فقط مفهوم شکار یک حیوان را ندارد و در پسِ این مفهوم، بارداری غیرشرعی دختری بهنام آهو نیز مطرح میشود و بهنوعی انزجار از شکار حیوانات تلقی میشود که خود نوعی تلنگر فکری و معنایی است و این تلنگر بیشک با استفاده از نشانهشناسیهای زبانی و تصویری شکل گرفته است.میتوان گفت که این اثر یک نمایش دارای رگههای پستمدرنیستی است که آواها و آوازهای خوانده شده در آن بدون موسیقی در عین آئینی و سنتی بودن، استفاده شده است؛ اما سبک لباس پوشیدن و حتی استفاده از لباس و آواها مدرن است. ضمن آنکه استفاده از آوازهای طبیعی در تکنیکهای میرهولد نیز وجود دارد و باعث زیبایی اثر میشود؛همچنین عمدهی طراحی بازیگران، لباس فرم بازیگری و سیاه رنگ است و تنها کلاههای رنگی دیده میشود و کمبود نور کافی باعث کاهش کیفیت کار میشود. استفاده از زبان بختیاری کلیت داستان را برای تماشاگران پیچده میکند و تنها برخی از موارد داستان را درک میکنند. درصورتی که اگر بهنحوی به زبان فارسی و گویش روزمره، داستان را نقل میکردند، قطعا بازخورد بهتری از تماشاگر دریافت میکردند و یا در صورت تاکید بر استفاده از زبان قومی خاص میتوانستند زیرنویس تولید کنند تا درک مفهوم اثر سهل شود.
علیرغم سبک اکسپرسیونیستی؛ اما اغراق بیشازحد بازیگران بالاخص در فریادهای ناگهانی ساختار کلی درام را دچار ضعف میکند تا جاییکه بهنظر میرسد بازیگران حرفهای نیستند و بر تن صدای خود کنترل ندارند، هرچند چنین نیست.
مریم جعفریحصارلو (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)