در حال بارگذاری ...
درباره‌ی نمایش «قند خون» نوشته‌ی «لیلی عاج» و به کارگردانی «زمان ارکمان» - یزد

معضل بیکاری و کام تلخ کارگران

سید جواد روشن- نمایش «قند خون»، نوشته‌ی «لیلی عاج» و به کارگردانی «زمان ارکمان» از یزد در ششمین روز از چهلمین جشنواره‌ی بین‌المللی تئاتر فجر در تالار سایه مجموعه‌ی تئاترشهر به‌روی صحنه رفت. عاج در این نمایشنامه به یک موضوع اجتماعی و بسیار مهم می‌پردازد: تعطیلی کارخانه‌ها و واحدهای صنعتی که منجر به بیکاری کارگران می‌شود و به‌طبع آن مشکلات بسیاری را برای آن‌ها و خانواده‌هایشان ایجاد می‌کند.

نمایش «قند خون»، نوشته‌ی «لیلی عاج» و به کارگردانی «زمان ارکمان» از یزد در ششمین روز از چهلمین جشنواره‌ی بین‌المللی تئاتر فجر در تالار سایه مجموعه‌ی تئاترشهر به‌روی صحنه رفت. این نمایش پیش از این در سال 96 توسط خود «لیلی عاج» کارگردانی و اجرا شده و در سی‌و‌ششمین جشنواره‌ی تئاتر فجر نیز حضور داشته است. عاج در این نمایشنامه به یک موضوع اجتماعی و بسیار مهم می‌پردازد: تعطیلی کارخانه‌ها و واحدهای صنعتی که منجر به بیکاری کارگران می‌شود و به‌طبع آن مشکلات بسیاری را برای آن‌ها و خانواده‌هایشان ایجاد می‌کند. موضوعی که نشان از مسئولیت اجتماعی نویسنده دارد. او برای نمونه، تعطیلی کارخانه‌ی قند ورامین را سوژه‌ی این اثر کرده است. کارخانه‌ای که بعد از چندین دهه فعالیت متاسفانه در سال 1394 تعطیل شد. البته نگاه «لیلی عاج» در این نمایشنامه، نگاهی مستند به این موضوع نیست بلکه او بیشتر کوشیده است با الهام از یک سوژه‌ی واقعی، اثری اجتماعی خلق کند. لذا بیش از هر چیز باید نمایش «قند خون» را یک رئالیسم اجتماعی دانست. در این نمایش «کوهستان» که یک مهاجر – (در نمایشنامه کُرد) است به‌خاطر تعطیلی کارخانه‌ی قند، از کار بیکار شده و به‌جای بخشی از طلبش به او قند داده‌اند و حالا همسرش «پروانه» با شکستن و بسته‌بندی این قندها، آن‌ها را به سوپرمارکت محل می‌دهد و به‌جای آن مایحتاج زندگی می‌گیرد. البته آن‌ها می‌دانند که این وضع چندان دوام نخواهد داشت. در این شرایط «شیرین» (خواهر کوهستان) که از همسرش (که او نیز بیکار شده است) طلاق گرفته به‌همراه آن‌ها زندگی می‌کند. در چنین وضعیتی «کوهستان» به‌عنوان نماینده‌ی کارگران در تلاش است تا حق و حقوقشان را بگیرد. پیشنهاد او حضور کارگران در ورزشگاه همراه با بنرهای اعتراضی در یک بازی فوتبال ملی است که به‌صورت زنده پخش می‌شود و قرار است به زودی برگزار شود. شاید از این طریق صدای آن‌ها به مسئولان و رسانه‌ها برسد و....

اجرا با تجسم خواب «شیرین» شروع می‌شود که پدر را رقص‌کنان و شاد می‌بیند. او معتقد است هربار که پدر چنین به خوابش آمده، اتفاقی تلخ افتاده است. بنابراین از همان ابتدای نمایش تماشاگر منتظر است که آیا این نگرانی «شیرین» تعبیر می‌شود یا خیر؟ در حدود شصت دقیقه زمان نمایش مخاطب دوبار شاهد برهم خوردن آرامش و تغییر وضعیت در درام است. دفعه‌ی نخست در 15 دقیقه اول نمایش رخ می‌دهد. جایی‌که «کوهستان» با صورتی خونی و نگران و عصبی وارد خانه می‌شود و دفعه‌ی دوم در 15 دقیقه‌ی پایانی نمایش است که همه تصور می‌کنند «مرادپور»؛ رئیس کارخانه‌ی قند که به منزل «کوهستان» پناه آورده، مُرده است. وجود دو بحران در حدود شصت دقیقه، باعث می‌شود تعلیق و کشمکش مناسبی در اثر ایجاد شود و مخاطب را برای دنبال کردن داستان باخود همراه می‌کند. باتوجه به انتخاب سوژه و پرداخت دراماتیک آن، توجه داشتن به مسائل روز جامعه، دیالوگ­نویسی، خلق و پرورش شخصیت‌ها همچنین پیوند دادن قصه‌ها به هم (ماجرای شیرین و همسر سابقش با زندگی پروانه و کوهستان) برای رسیدن به یک خط داستانی واحد، باید گفت که «لیلی عاج» در مقام نویسنده، نمره‌ی قابل‌قبولی دارد. هرچند پایان‌بندی اثر می‌تواند نقطه ضعف آن باشد. چراکه سیر اتفاقات با فهمیدن زنده بودن «مرادپور» ختم به خیر و با رقص و شادی تمام می‌شود. ولی به ناگهان نویسنده در میان تاریکی و روشنایی صحنه، بخش‌هایی منقطع از نمایش را مجدد بازسازی و تکرار می‌کند و سرانجام با صدای آمبولانس و چند دیالوگ که تصور مرگ همه‌ی افراد خانواده را بازسازی می‌کند، نمایش به‌پایان می‌رسد! و مخاطب بین یک پایان خوش و یا سرانجامی تلخ می‌ماند. به‌نظر می‌رسد ظاهرا خود نویسنده هم بر سر این دوگانگی مانده است. از طرف دیگر روند نمایشنامه بیشتر درحد گزارش یک موقعیت است که چند نفر در آن قرار دارند و باعث نمی‌شود شخصیت‌های درام از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر حرکت کنند و از ابتدا تا پایان بر یک مدار قرار دارند و حتی مطمئن نیستیم که تصمیم شیرین برای خودکشی چقدر جدی بوده و یا چه سرانجامی خواهد داشت. همچنین سمپات (علاقه یا دل‌بستگی) مخاطبان با چنین کاراکترهایی بیشتر از جنس یک ناظر بیرونی است که از سر همدردی همراه با افسوس و ترحم آن‌ها را نظاره می‌کند.

اما در اجرا «زمان ارکمان» در مقام کارگردان برای عینیت بخشیدن به دنیای این درام، راه مشخصی در پیش دارد و به گمان من انتخاب ویژه‌ای برای نگاه یا تحلیل متفاوت در اجرا وجود ندارد. کارگردان یک انتخاب مشخص برای کارگردانی دارد و آن هم رئالیست صحنه‌ای است. در چنین شرایطی، انتخاب و هدایت بازیگران بسیار مهم است چراکه وزن اصلی کار و ایده‌ی کارگردانی بردوش بازیگران قرار دارد. قطعا هرچقدر بازیگرانِ باتجربه و خلاق‌تری به‌کار گرفته شوند، نتیجه‌ی کار نیز بهتر و موفقیت‌آمیزتر خواهد بود. در این اجرا بازیگران حضور خوبی روی صحنه به نمایش می‌گذارند و می‌توانند مخاطب را تا پایان همراه خود نگه دارند ولی باعث شَعف و تحسین هم نمی‌شوند. از طرف دیگر در پیشنهاد متن، کوهستان و همسرش کُرد هستند و حال و هوای موسیقی کُردی و ته‌لهجه‌ی کُردی بازیگران می‌تواند چاشنی خوبی برای اجرا ایجاد کند. ولی در این اجرا، این موضوع مورد توجه ارکمان، درمقام کارگردان قرار نگرفته و از هیچ ویژگی قومی و گویشی دیگری و یا حتی لهجه‌ی شیرین یزدی که خود گروه از این استان هستند نیز استفاده نشده است؛ درصورتی که توجه به این مسئله می‌توانست رنگ و بوی جذاب‌تری به اجرا بدهد.

بخش عمده‌ی فضاسازی و طراحی‌صحنه نمایش براساس پیشنهاد متن؛ صحنه‌ای پر از قند و خاک‌قند است که البته رنگ سفید حاکم بر صحنه و تجسم شیرینی قند به‌لحاظ محتوایی کنتراست مناسبی با وضعیت تلخ و همراه با رنج شخصیت‌های نمایش ایجاد می‌کند. در طراحی‌صحنه‌ی این اجرا در کنار صحنه‌ای سفید با چیدمانی از کله‌قند و چندین کارتن، دورتادور صحنه پرده کرکره‌هایی قرار دارد که نه توجیح منطقی و رئالیستی برای طراحی یک اتاق دارد و نه کاربردی مفهومی برای نمایش بلکه بیشتر شکلی تزئینی دارد که در لحظات ابتدایی نمایش باز می‌شود و در دقایق پایانی نیز مجددا بسته می‌شود. بی‌آنکه کارکردی دراماتیک پیدا کند. درصورتی‌که شاید یک صحنه‌پردازی رئالیستی همراه با چیدمانی از وسایل یک خانه و اتاق محقر کارگری حداقل می‌توانست در فضا‌سازی و ایجاد میزانسن‌های جدید بیشتر موثر باشد.

مرور لحظاتی منقطع از نمایش در زیر نور آبی، که برگرفته از پیشنهاد متن است، کمکی به اجرا نمی‌کند. از نگاه من زمان کوتاه نمایش، نیاز به یادآوری و تاکیدگذاری دوباره ندارد. مرگ ناگهانی کاراکترها در پایان نمایش و در امتداد تکرار صحنه‌ها نیز توجیه دراماتیک ندارد و بیشتر تمثیلی است از زندگی تباه شده‌ی این طبقه‌ی اجتماعی. طراحی نور و موسیقی نیز در این اثر حضوری پررنگ و ویژه ندارند ولی در همین حد معمول در خدمت اجرا هستند.

در مجموع باید گفت که علی­رغم تلاش‌های کارگردان ولی کماکان این اجرا نمی‌تواند خود را از زیر سایه‌ی اجرای پیشین این نمایش توسط «لیلی عاج» برهاند و تصویری جدید و متفاوت از این اثر خلق نمی‌شود؛ همچنین برتری متن نسبت به اجرا مشهود است. هرچند این اجرا نیز می‌تواند مخاطب را تا پایان باخود همراه نگه دارد و دغدغه‌ی این گروه جوان برای انتخاب نمایشنامه‌ای اجتماعی و تلاش‌های آن‌ها برای عینیت بخشیدن به این اثر قابل‌تقدیر است.

سید‌جواد روشن (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)

 

 

 




نظرات کاربران