دربارهی نمایش «زندگی سگ مرده» به کارگردانی «مرتضی نجفی» از قزوین
رقص زندگی با ساز مرگ
جلیل امیری- نمایش «زندگی سگ مرده» نوشته «حامد مکملی» و به کارگردانی «مرتضی نجفی» از قزوین در پنجمین روز چهلمین جشنواره تئاتر فجر در تالار قشقایی مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه رفت.در این روزگار که تهران دارد برای تئاتر الگو میسازد، دیدن تئاترهایی از شهرهای دیگر ایران، هرچند در فرم و ارایه چندان بدیع نباشند ولی از آنجا که ماهیت تئاتری دارند امید به پویا بودن تئاتر را زنده نگه میدارد.
در این روزگار که تهران دارد برای تئاتر الگو میسازد، دیدن تئاترهایی از شهرهای دیگر ایران، هرچند در فرم و ارایه چندان بدیع نباشند ولی از آنجا که ماهیت تئاتری دارند امید به پویا بودن تئاتر را زنده نگه میدارد.
تئاتر «زندگی سگ مرده» اثری ساده است که بهدور از هرگونه پیچیدهنمایی، بهخوبی تماشاچی را با خود همراه میکند و به نسبت، از پس ارایهی داشتههایش برمیآید. نمایش روایت چند روزهی پایانی زندگی پیرمردی است که معنای زندگی را در آنِ مرگ مییابد. او که زندگی را بهگفتهی خودش همچون سگِ اعصاب خُرد کنِ بیاصل و نصبِ همسایهی دیوار به دیوارِ خانهی پدرش گذرانده اکنون پیکرِ در آستانهی مرگش باید چند روز پایانی را بهنوبت در خانهی فرزندان بگذراند تا آن هنگام که زمان بر او سر آید و مرگش فرا رسد.این اودیسهی پارودیک که بر او چند روزی و بر ما ساعتی میگذرد، ما و خودش را با آنچه که پیآمد بیکنشی او در دوران عمر رفته است، روبرو میکند تا به معنایی ژرف از زندگی در آن مرگ برسد ولی شوربختانه بازماندن اثر در لایهی رویی، ما را به این مهم رهنمون نمیکند.
داستان از آنجا آغاز میشود که پیرمرد که اکنون پیکری بیجان است و در آستانهی مرگ میرود که روزهای پایانی عمر را در خانهی فرزندانش بهنوبت بگذراند. او که در نگاه به گذشتهی خویش به زندگی سگِ اعصاب خُردکنِ بیاصل و نصبِ همسایهی دیواربهدیوارِ خونهی باباش هم رشک میبرد، چراکه باور دارد حتی آن جانور هم آسوده و رهاتر از او زیسته و مرده است با ورود به خانهی فرزندان، آنها را نیز مانند خود مییابد. او گذشته و اکنونش را در آیینهی زندگی فرزندانش غور میکند. فرزندانی که اکنون جای کیک تولد حلوا میپزند. صدای خوبشان به روضهخوانی پرسهها و عشق نوجوانیشان به ازدواج با شغل پررونق مردهشویی انجامیده. فرزندانی که مرگ در روزگارشان جاری است، نه زندگی. پس او آنچه که در پایان مییابد خود زندگی است، حتی اگر دمی باشد بهاندازهی لم دادن به متکای احتضار و گیراندن سیگاری برای فرو بردن دود آن با لذت آخرین دم و بازدم، درحالیکه مرگ در آستانه ایستاده است.
اثر هر چند نه نگاهی نو دارد و نه گپی نو پیرامون زندگی دوران ما، اما فرمی دلچسب دارد و اجرایی خوب و یکدست. چیزیکه در این روند بسیار به یاری کار آمده طراحی درست بازیهاست. بازی روان و واقعگرای پدری که مُرده و فرمهای شکسته و بیرون از واقعیت آدمهایی که زندهاند، درمجموع فرمی همگون با محتوا ساختهاند. فرمی که با دست یافتن به بنمایهی سادهگی، پرهیز از هرگونه گزافه و گندهگویی اثری یکدست و روان میآفریند. البته فارغ از کلیت طراحی بازیها شایسته است به بازی خوب کاراکتر محوری اشاره کرد که توانایی او در آفرینش این فرم نقش کلیدی را دارد و او بهخوبی از پس آن برآمده است.
طراحیصحنهی سادهی اثر هرچند نمیتواند بهطور مستقل کارکردی بیابد و بر جذابیتهای اثر بیفزاید لیکن با ایجاد فضایی تهی، بنیانی میشود برای طراحی پالودهی میزانسن. ایجاد فضایی تهی برای مسافرانی که همه چمدان بهدست در چم و خم گذران روزگار، زندگی را فراموش کردهاند. مردگانی که در بستر فضایی گور مانند زامبیوار میجنبند و بیآنکه زندگی کنند، روزگار سپری میکنند. هرچند ما در طراحی خطوط حرکتی بازیگران و طراحی بصری اثر بداعتی ویژه نمیبینیم ولی یکدستی اثر مانع از دلزدگیمان از تکرار و جلوههای قابل پیشبینی میشود.
همواره یکی از بزرگترین چالشهای نمایشنامههای موقعیتمحور، نگه داشتن تماشاچی در مدار بستهای است که اثر خود میسازد و روایت را در آن چرخه گیر میاندازد. خوشبختانه نویسندهی نمایشنامهی «زندگی سگ مرده» از آنجا که ما با فرم کلاسیکی از روایت روبرو نیستیم، توانسته است با پارودی موقعیتهای آشنا و بهره بردن بهجا از عنصر طنز ما را در این چرخه نگاه دارد. فرآیندی که کارگردان نیز در اجرا و طراحی بازیها آن را بهخوبی تقویت کرده و در روند طراحی به آن فرمی اجرایی داده است.اما نکتهی مغفول در این میان که شایسته است در اینجا بدان اشاره کنیم، کارکرد پنهان این عنصر فعال در اجراست. تجمیع تمرکز اثر از نمایشنامه تا اجرا وقتی که بر این کنش پارودیک قرار گرفته است. همین نکتهی افزاینده سدی شده است برای ایجاد لایههایی ژرفتر در اجرا و دسترسی مخاطب به نگرشی عمیقتر از آنچه دغدغهی اثر است و مانع از آن است که آنگاه که از سالن بیرون میرویم داشتهای را در دراز مدت از آن بهیادگار نگاه داریم.
جلیل امیری (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)