در حال بارگذاری ...
درباره‌ی نمایش «هملر بیژنی»، نوشته‌ی «یوسف شکوهی» به کارگردانی «آژمان بیژنی‌نسب»

ای «هملر بیژنی» ایل تو را می‌خواند

محمدحسن خدایی- نمایش «هملر بیژنی» به کارگردانی «آژمان بیژنی‌نسب» از فسا در چهارمین روز از چهلمین جشنواره تئاتر فجر در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه رفت. حالا دیگر با اطمینان می‌شود گفت که شهرستان «فسا» را علاوه‌بر تمامی آن جنبه‌های توریستی و تاریخی، با نمایش‌هایی که «آژمان بیژنی‌نسب» و گروه اجرایی‌اش تدارک می‌بینند هم می‌توان به‌‌یاد آورد.

حالا دیگر با اطمینان می‌شود گفت که شهرستان «فسا» را علاوه‌بر تمامی آن جنبه‌های توریستی و تاریخی، با نمایش‌هایی که «آژمان بیژنی‌نسب» و گروه اجرایی‌اش تدارک می‌بینند هم می‌توان به‌‌یاد آورد. بعد از حضور موفقیت‌آمیز نمایش «ننه مده‌آ» در جشنواره‌ی سی‌وهشتم تئاتر فجر، حال نوبت به جهان پر رمز و راز «هملت» رسیده که از یک منظر ایلیاتی و صد البته مربوط به اقلیم ایران به «هَملُر بیژنی» تبدیل شود و با حضور بر صحنه‌ی تئاتر از نو سرگذشت مردمان این دیار را روایت کند. این‌بار هم به مانند تجربه‌ی تماشای «ننه مده‌آ» کسانی که «هملَر بیژنی» دیدند را می‌توان واجد تجربه‌ای تکین و یگانه‌ دانست، یادآور همان غافلگیری‌های کوچک «ننه مده‌آ». البته که این گروه پیشرو و خلاق فسایی، به نسبت قبل برای حضور در جشنواره‌ی تئاتر فجر، تدارک بیشتری دیده بودند و تالار اصلی تئاتر شهر را بدل به جغرافیایی از برای مشاهده‌ی «همزمانی ناهمزمانی‌ها» کرده بودند. با آنکه نمایش‌نامه‌ی شکسپیر نقطه‌ی عزیمت این گروه بود تا یک‌بار دیگر ما تماشاگران به تماشای قصه‌ی پر آب چشم هملت بنشینیم، اما «هملُر بیژنی» اجرایی است خودبسنده و حتی اگر کسی داستان شکسپیر را نداند در اجرای «آژمان بیژنی‌نسب» چندان دچار گنگی و از ماجرا پرت‌شدن، نمی‌شود.

  از یاد نبریم که چگونه در دهه‌ی هفتاد و هشتاد شمسی، بعد از رونق گرفتن اجراها و هجوم خیل علاقه‌مندان تئاتر به سالن‌های نمایشی، ضرورت بازخوانی متون کلاسیک مطرح شد و عده‌ای از نمایش‌نامه‌نویسان و کارگردانان تجربه‌گرا مبادرت به بازخوانی و اقتباس از این آثار کردند. رویکردی که نتایج قابل‌توجهی داشت و گوشه و کنار شهر را از ظهور هملت‌ها، لیرشاه‌ها و مکبث‌هایی پر کرد که چندان ربط بی‌واسطه‌ای با متون اصلی نداشتند و نوعی بازخوانی و تفسیر هرمنوتیکی نویسندگان و کارگردانان ایرانی از این شخصیت‌ها محسوب می‌شدند. تئاتر معاصر ایران در این مواجهات گاه‌و‌بی‌گاه با آثار کلاسیک، اغلب بر این واقعیت تاکید داشت که جهانی که شکسپیر خلق کرده از تمامی بازخوانی‌هایی که در این دو الی سه دهه صورت گرفته به نوعی جلوتر بود و هر کنش‌ورزی مبتنی بر اقتباس و بازخوانی، پیشاپیش اعلام ناکامی و شکست هم بود. به‌هرحال این رویکرد همچنان ادامه دارد و پرسش درباب ضرورت این بازخوانی فی‌المثل در رابطه با نمایش‌نامه‌های شکسپیر، گشوده مانده است. از این منظر و در کلیت تئاتر در ایران معاصر، ناگهان اجرایی چون «هَملَر بیژنی» در جشنواره بر صحنه می‌رود و پیش‌فرض‌های ما در قبال بازخوانی و اقتباس از متون کلاسیک را دچار چالش می‌کند. خوانشی که این گروه فسایی صورت داده‌اند ترسیم یک وضعیت به‌خصوص اقلیمی و سیاسی است و قرار دادن روایت شکسپیر در دل این وضعیت متفاوت با جهان شکسپیری. بنابراین بار دیگر به تماشای داستانی می‌نشینیم که نه در شمال اروپای چند قرن پیش که از قضا در دل مناسبات ایل قشقایی اقلیم پهناور ایران‌زمین به‌وقوع می‌پیوندد. چارچوب هر دو روایت‌ کمابیش شبیه یکدیگر است و در باب عشق، خیانت، قدرت و اخلاق‌گرایی. پس جای تعجب نخواهد بود که داستان هملت دانمارکی این قابلیت را داشته باشد که ما را به یاد سرگذشت عبرت‌آمیز یک جوان سرگشته‌ی ایل قشقایی بیندازد. این رویکرد در انتقال روایت از یک وضعیت تاریخی به وضعیت تاریخی دیگر که مبتنی است بر یک جغرافیای دور، به‌درستی به ما نشان می‌دهد که چگونه می‌توان به‌سراغ کسی چون شکسپیر رفت و با رویکردی درست، یک جهان خودآیین و خودبسنده در وضعیت اینجا و اکنون مردمان ایل قشقایی ساخت. فی‌الواقع تفاوت زیست هملت و هملر، در همین وضعیت‌های مجزا از هم معنا می‌یابد و ما را به دقیق شدن در این فاصله‌ و شباهت دعوت می‌کند.

   به‌لحاظ اجرایی با نمایشی از شیوه‌های مختلف اجراگری و نمایش‌گری روبرو هستیم. ترکیبی از نمایش‌های آیینی، سیرک، رئالیسم جادویی و کمدی‌های اسلپ‌استیک. بازنمایی شخصیت‌های یک ایل قشقایی که مناسبات به‌خصوص خود را دارند و برای تداوم حیات اجتماعی و اقتصادی خویش، می‌بایست پایبند به قوانین و سلسه‌مراتب ایل باشند. البته در پنجاه دقیقه نمی‌توان شاکله ایل را ترسیم کرد اما در همین زمان کوتاه تاحدودی می‌شود ساختار ایل را از طریق دقایق حساس ترسیم کرد. «هَملُر بیژنی» در استفاده از شیوه‌های مختلف اجرایی، ترسی به دل راه نمی‌دهد و بنابرضرورت و نیاز، ترکیب پسامدرنیستی از تمامی آن‌ شیوه‌های گاه متناقض اجرایی را به خدمت می‌گیرد. حلقه‌ی وصل تمامی این فضای هیبریدی، شخصیت هَملُر است که با بازی خوب «آژمان بیژنی‌نسب» قوام می‌یابد و یک هملت پسامدرن را به ما معرفی می‌کند. انسانی شوریده که برای انتقام مرگ پدر، طرح می‌ریزد و دست به کنش می‌زند تا موانع را یک‌به‌یک از پیش پای خویش بردارد.

  بازی بازیگران به مانند لحن اجرا، اغراق‌آمیز است و میانه‌ی چندانی با رئالیسم مرسوم این سال‌ها ندارد. خصلتی راهگشا که زمان کوتاه نمایش را شدت می‌بخشد و فی‌المثل زبان استعاری شخصیت‌های شکسپیری را وا نهاده و بر کنش‌ورزی آنان با ژست‌های اغراق‌آمیز تمرکز می‌کند. پس اجرا بر سویه‌های تئاتریکالیته تاکید می‌کند و به‌نوعی از کلام‌محوری فاصله می‌گیرد تا تماشاگران دقایق مفرح و سرگرم‌کننده‌ای را تجربه کنند و بار دیگر لذت مواجهه با سنت‌های مختلف نمایشی را به تماشا نشینند. تلفیقی از سیرک، تعزیه، شعبده و... در اجرا مورد استفاده قرار می‌گیرد و به بدن بازیگران این امکان را می‌دهد که از نقش‌های تثبیت‌شده فراتر روند و هیجان بیافرینند. اینجاست که می‌شود ردپای تاثیرگذار نمایش ایرانی را در دم‌ودستگاه نمایش‌های غربی مشاهده کرد و همچنین اتصال غرب و شرق عالم را به میانجی یک متن و بازخوانی آن به قضاوت نشست.

  «آژمان بیژنی‌نسب» و گروه اجرایی «هَملُر بیژنی» را می‌توان یکی از آن پیشنهادهای خلاقانه تئاتر در شهرهای دور و نزدیک فرض کرد که چندان مقهور زیباشناسی مرکزگرایانه نشده و حرف تازه‌ای برای اهالی تئاتر دارند. اتصال با ذخایر غنی نمایشی این مرز و بوم و به‌کار بستن آن با فضاهای مدرن. ای کاش این گروه امکان می‌یافت بیش از این در تئاترشهر حضور یابد و خیل علاقه‌مندان هنرهای نمایشی را از جهانی که آفریده، سیراب کند. به‌هرحال برای «جهانی بودن» ابتدا باید «محلی» بود. فسا در جایگاه یک شهر کوچک و دور از مرکز، شجاعانه این اتصال امر محلی با مسائل جهانی را از طریق این هنرمندان به نمایش گذاشته است. اجرایی پر از شگفتی، رنگ‌آمیزی، سنت‌باوری، پسامدرنیسم و احضار امر غریب که با گروهی همدل و نه‌چندان حرفه‌ای به‌سرانجام رسانده شده است.

  به‌لحاظ خوانش سیاسی از این نمایش، اجرا در تلاش است نسبت مردمان این ایل را با تاریخ استعمار در مملکت ما روشن کند. گویا تمام آن تاریخ مستعمراتی انگلستان در قبال ما با احضار هملت شکسپیر از نو قراراست که روایت شده و نسبت ما با آن دوران پر از غارت و سرکوب، بار دیگر از یک منظر ایلیاتی آشکار گردد. «هَملُر بیژنی» را می‌توان خوانشی افسانه‌وار از دورانی دانست که میان اقتدارگرایی «خان» و استعمارگرایی روسیه و انگلستان در نوسان است. تاریخ سرزمین ما با تمامی فراز و فرودهایش پر از روایت حماسه‌ها و شکست‌ها بوده است. هملر/ هملت میانجی ما برای اتصال با آن گذشته‌هاست. «آژمان بیژنی‌نسب» و گروه خلاقی که از فسا به دیدار ما آمده‌اند، پیشنهاد تازه‌ای برای فضای پر از ملال‌زدگی تئاتر کلان‌شهر تهران دارند. و این اتفاق مبارکی است.

محمدحسن خدایی




نظرات کاربران