دلنوشته ای برای زنده یاد سعید تشکری
مردی از تبار آینه

ندا ثابتی- همچنان جدال بین باورها برپا است. باورهایی که ریشههایی در مسائل دینی دارد و جدالهایی که ریشههایی در جهان ماده و فرا ماده دارد. انسانهای زیادی در طول تاریخ بودهاند که به هر شکلی خواستهاند جلوی اندیشههای انسانهای دیگر را که به باورهای دینی اعتقاد دارند، بگیرند.
همچنان جدال بین باورها برپا است. باورهایی که ریشههایی در مسائل دینی دارد و جدالهایی که ریشههایی در جهان ماده و فرا ماده دارد. انسانهای زیادی در طول تاریخ بودهاند که به هر شکلی خواستهاند جلوی اندیشههای انسانهای دیگر را که به باورهای دینی اعتقاد دارند، بگیرند.
در میان انسانهایی هم که باور دینی دارند، عدهای هستند که کورکورانه و از روی عادت و ترس و مسائل اکتسابی دینی را برحسب اجبار در حیات خود جای دادهاند. در این آدمها، خرافهها، دروغها و شکها و افسانههای مختلفی هم بر اساس تعاریف و معناهای جعلی و صحبتهای و روایتهای کذب دیده میشود. افرادی هم هستند که ظاهراً دیندار هستند ولی در باطن نه شناخت و دانشی به دیندارند و نه عمل درست و صادقانهای. یا نگاهی معاملهگرانه با دیندارند و دنبال منافع هستند و یا تبدیل به موجوداتی سراسر عقده میشوند که دین را محدودکننده امیال خود میدانند و ظاهر و باطنشان یکی نمیشود و در خلوت برخلاف باورهای خود عمل میکنند. آدمهایی که دین را نمیشناسند و یا از دین استفاده ابزاری میکنند بسیارند ولی کسانی که بخواهند حقیقت دین را بدانند راه سختی دارند. راهی که گرچه سخت است ولی شیرین است و آنها را به یقین و تکامل انسانی میرساند. در میان هنرمندان و نویسندگان افرادی که به دنبال حقیقت دین بودهاند و در کشف تجربههای دینی و شهودی بودهاند، خود میدانند که راه دشواری را برگزیدهاند. در جهانی که انسان به دنبال برطرف کردن امیال مادی خویش است، فهمیدن حقیقت دینی و گفتن از حقایقی که با دشواریهای بسیار در طول تحقیق و نوشتنها به دست میآید، کار هرکسی نیست. انگیزه میخواهد و در اصل نوشتن در وادی حقیقت و شهود دینی تبدیل به یک رسالت و مبارزه میشود. سعید تشکری با توجه به کلیه نوشتههایش، نمایشنامهها و رمانهایش، رویکردی حقیقتجویانه به دین دارد. رویکردی که با کشف مستندات تاریخی در حوزه دین اسلام و مذهب شیعه، به خلق موقعیتهای زیبایی در ساحت درام رسیده است. نگاه تشکری به تاریخ، روابط عاشقانه، مبارزههای سیاسی و نقد و نفرت او از انواع قدرتهایی که موجب تبعیض و بیعدالتی شده است، در تمامی نوشتههایش مشخص است. او سالها برای رادیو نمایشنامه نوشت و چند فیلمنامه و چندین نمایشنامه مختلف و چند رمان و در حوزه نقد و کارگردانی و تدریس هم فعالیت داشت؛ اما آنچه او را خاص و متمایز میکرد نوشتههایی بود که شعاری نبود. در تمامی نوشتههایش نگاهی ویژه به مردم عام داشت و از هرگونه فخرفروشی و تبعیض ابراز بیزاری میکرد. آینه بودن او فقط در نوشتههایش نبود که گاه عیناً جملههای همان مردم کوچه و خیابان را مینوشت و گاه در فضایی شاعرانه قلم میزد و گاه ثمره روزها شهود و تلاشش بود که در صحن حرم امام رضا یادداشتبرداری کرده بود، بلکه این آینهوار بودن او در مسلک و روش هنرمندانه زندگی کردن او نیز مشهود بود. آنجا که حاضر نبود با هرکسی و هر طیفی کار کند و آنجا که نقدش، فریادش و اعتراضش را به شکلهای مختلف بیان میکرد و ابایی نداشت که این اعتراضهای علنی و رسمی او به برخی سیاستگذاریها و برخی مدیران فرهنگی و هنری موجب شود که محبوبیت اش را از دست بدهد و یا امکان همکاری با او قطع شود. او چند بار در سال 92 و 93 به شکلهای مختلفی اعلام کرد که دیگر کارگردانی تئاتر نخواهد کرد ولی در حوزه نوشتن فعالیت خواهد داشت و به دلایل مختلف وارد حوزه رماننویسی هم شده بود و به شکلی جدی و مستمر رمانهایی نوشت که از جهت ساختار و محتوا قابلتأمل است.
او به مسیر خود ادامه میداد و حاضر نبود به هر قیمتی کار کند و بعد از نوشتن چند فیلمنامه، حاضر نبود با سریال نویسی ادامه دهد و معتقد بود که در اکثر مواقع، فیلمنامه نویس برای خود نیست ولی رماننویس و نمایشنامه نویس، مخصوصاً رمان نویس تمامی ذهنیت خود را میتواند بدون کم و کسری به مخاطب نشان دهد. زندگی سعید تشکری را خود یک رمان است و خودش یک کاراکتر حقطلب و مبارز که با بررسی دقیق زندگی او میتوان به لایههای مختلف فکری و عملی او پی برد. او بهجای اسلحه قلم را برگزید و قلم خود قناسهای برایش شده بود. قناسهای که بیعدالتیها در ابعاد مختلف را نشانه میگرفت.آینهوار بودن او فقط در نوشته و فقط در مسلک هنری او نبود، بلکه زبان و رفتارش چنان بیشیلهپیله بود که ترس و خجالتی از گفتن حرفها نداشت. چنان یا با مزاح سعی میکرد فضایی را گرم کند و رفقایی را به آشتی دعوت کند و یا چنان با کلام نافذ نقد میکرد که هیچ منفعتطلبی و محافظهکاری در نوع بیان و برخوردش دیده نمیشود.
از دردها و سختیهای سعید تشکری بهراحتی نمیتوان گفت چراکه او خود نمیخواست فریاد بزند و معتقد بود که دردهای شخصی با تمام مشکلات اقتصادی و بیماریهای جسمی، گفتن ندارد و باید نوشت و او در هر شرایطی نوشتن را ادامه میداد و همین سختکوشی او موجب حیرت میشد.او فقط شوق نوشتن نداشت بلکه مطالعه او مستمر بود. از خواندن آثار هنری گرفته تا خواندن کتابهای تاریخی و اگر حرفی میزد و چیزی مینوشت، دارای عقبه دانشی بود که داشت.اما سؤال این است که ما تا چه حد چنین افرادی را بهدرستی شناختیم و تا چه حد فرصت و امکانات بیشتری دادیم تا بتوانند با سختی کمتری بنویسند و راحتتر تحقیق کنند و بیشتر تدریس کنند؟ تا چه در مواقعی که دچار مشکلات اقتصادی و بیماری شدند حواسمان به آنها بود و فهمیدیم که چگونه لحظهها را سپری میکنند؟
این داستان همیشه بوده است و فقط افراد معدودی متوجه حال و روز هنرمندی میشوند. فقط دوستان اندکی میفهمند که یک نویسنده در چه شرایط سختی مینویسد و بعد از خبر فوت چنین آدمهایی انواع خبر تسلیت و حس ناراحتی دیده میشود.ای کاش میشد تا زمانی که زنده هستند به دردهایشان گوش جان بسپاریم و فکر نکنیم که به نوشتن چند کتاب یا دادن جوایزی یا بعضاً سمتهایی همچون؛ دبیری و داوری و چند تدریس، حق مطلب را ادا کردهایم. این آدمها قبل از آن که دنبال تدریس و نوشتن باشند، آینه هستند و آینه را شکستن خطاست. حال شاید پرسیده شود که آینه چیست؟ این را تا دغدغه انسان را چگونه درک کردن نداشته باشیم، هرگز نمیتوانیم معنا کنیم و تشخیص دهیم. سعید تشکری رفت. در عالمی دیگر و ما نیز خواهیم رفت و نوشتههایش تا زمانی که این جهان مادی هست به یادگار خواهد ماند و همان کلماتش هست که یاد او را جاودان خواهد کرد و چه خوب میدانست که نویسنده با کلماتش در تاریخ خواهد ماند. روحش شاد.
ندا ثابتی