دربارهی نمایش «بروخا» نوشته و کارگردانی رضا پورترابزاده
لورکا دستور میدهد
محمد حسن خدایی- نمایش «بروخا» نوشته و کار رضا پورتراب زاده از گرگان در اولین روز چهلمین جشنواره تئاتر فجر در تالار وحدت به روی صحنه رفت. رضا پورترابزاده درمقام کارگردان، علاقه وافری به نمایشهای باشکوه و پر خرج دارد. گویا بهواسطهی حضور در شهر گرگان و به شکل مستمر کارِ تئاتر کردن، این امکان را مییابد که هر سال در جشنواره تئاتر فجر حاضر شده و نمایشی را بر صحنه آورد. سال پیش اجرای «اپیدمی» او با نگاهی به وضعیت همهگیری ویروس کرونا در تالار وحدت روی صحنه رفت و اینبار نوبت به نمایش «بروخا» رسیده که بار دیگر در تالار وحدت به مرحله اجرا درآید.
نمایش «بروخا» نوشته و کار رضا پورتراب زاده از گرگان در اولین روز چهلمین جشنواره تئاتر فجر در تالار وحدت به روی صحنه رفت. رضا پورترابزاده درمقام کارگردان، علاقه وافری به نمایشهای باشکوه و پر خرج دارد. گویا بهواسطهی حضور در شهر گرگان و به شکل مستمر کارِ تئاتر کردن، این امکان را مییابد که هر سال در جشنواره تئاتر فجر حاضر شده و نمایشی را بر صحنه آورد. سال پیش اجرای «اپیدمی» او با نگاهی به وضعیت همهگیری ویروس کرونا در تالار وحدت روی صحنه رفت و اینبار نوبت به نمایش «بروخا» رسیده که بار دیگر در تالار وحدت به مرحله اجرا درآید. البته که وضعیت همهگیری ما علاقهمندان تئاتر را مدتی است که از حضور در این تالار و تماشای آثار با کیفیت محروم کرده، اما «رضا پورترابزاده» این امکان را یافته که با جوانان پر تعداد گروه خود، تنها گروه حاضری باشد که در اولین شب جشنواره، در این میعادگاه هنرهای نمایشی، هنرنمایی کند. «بروخا» درمقایسه با نمایش «اپیدمی» رنگ و لعاب کمتری دارد و به نوعی میتوان گفت که اقتصادیتر تولید شده است. اجرایی که دغدغهی چند سالهی او بوده و بهنوعی در راستای نگاه آکادمیک او به تئاتر قرار میگیرد؛ روایتی تازه از جهان مبتنی بر شاعرانگی، انقلابی بودن و سیاسی شدن از یکی از مهمترین نویسندگان قرن بیستم. به هر حال به تماشا نشستن آثاری که تلاش دارند منظری تازه به جهان لورکا باز کنند در قدم اول مثبت و هیجانانگیز است اما در ادامه و با چشماندازی که این گروه اجرایی مقابل مخاطبان میگشاید از هیجان ابتدایی کاسته شده و ضرورت نگاه انتقادی به این اجرا معنا مییابد. از یاد نبریم که چگونه کارگردان با سابقهای چون «علی رفیعی» در پاییز و زمستان 1397 نمایشنامه لورکا را با دراماتورژی «محمد چرمشیر» در همین تالار وحدت روی صحنه برد و مستوجب کیفوری مخاطبان تئاتر شد. حتی همان اجرای با کیفیت که مبتنی بود بر معاصریت بیشتر جهان لورکا با ما و خلق تصاویر زیبا و باشکوه، نتوانست از گزند نقد و تحلیل فضای تئاتری کشور در امان بماند. عدهای از منتقدان اجرای رفیعی را دور شدن از فضای روستایی لورکا و با عظمت نشان دادن یک اتمسفر بسته و توتالیتر دانستند. حال با این توضیحات بدیهی و البته قابلاعتنا دربارهی لورکایی که «علی رفیعی» به ما نشان داد، میتوان به تئاتری پرداخت که در شب نخست جشنوارهی تئاتر فجر، به تمامی نتوانسته از زیر بار اجرای فاخر و زیبای «علی رفیعی» خارج شود. با تمام فاصله گرفتن از آن اجرای مهم گویی برای کسانی که تجربهی به تماشا نشستن آن نمایش را دارند، گریزی از قیاس باقی نمیماند و میتوان مناسبات درونی هر دو اجرای تالار وحدت از یک متن را به قیاس نشست. اما تلاش داریم از مقایسه درگذریم و به «بروخا» بهعنوان یک اثر خودآیین بپردازیم.
بهلحاظ اجرایی با طیفی از بازیگران جوان روبرو هستیم که تمایز سنی چندانی ندارند و در همان حالوهوای بیست تا سی سالگی هستند. این قضیه آنگاه اهمیت مییابد که قرار است پیر و جوان نمایشنامه «خانهی برناردا آلبا» با این طیف سنی بیست تا سی ساله بازنمایی شود. از این باب نمایش «بروخا» توان بالفعل کردن پتانسیل تضادهای نسلی را ندارد و همه چیز را در این مسئله به توانایی و شیوهی بازی بازیگرانی محول کرده که قرار است جوانی و کهنسالی را به نمایش گذارند آن هم بدون رعایت استلزامات این قضیه. همچنین باید اضافه کرد که این بازیگران با تمام انرژی و علاقهمندیای که در صحنه از آنان مشاهده میکنیم، چندان موفقیتی در خلق یک فضای روستایی و سرکوبشده نمییابند. حتی استفاده از لباسهای همشکل در بازیگران زن این نمایش، تمایزبخشی میان آنان را به امری ناممکن بدل کرده و گویی با دخترانی مواجه هستیم که همه یک شکل لباس پوشیده و حتی رفتار و گفتارشان، تفاوت و تمایزی را آشکار نمیکند. این به نمایش گذاشتنِ «همشکلی»، نه یک انتخاب استراتژیک و زیباشناسانه بلکه از قضا مربوط است به شیوهی بازیگرانی که به جای خلق یک شخصیت، تلاش دارند تا حضور این افراد را با بازنمایی به ما عینیت بخشند. دیر زمانی است که تئاتر ما و صد البته تئاتر دانشجویی ما، از این شکل بازنمایی کردن فاصله گرفته و با استناد به اجراهای درخشان و رادیکالی که از این جوانان شاهد بودهایم، نیرویی تازهای به رخوتناکی فضای تئاتری کشور بخشیده است. گویا «رضا پورترابزاده» دانشجوی بازیگری مقطع کارشناسیارشد در دانشگاه تربیت مدرس است، پس بهتر آن است که به مانند پایان اجرا در تالار وحدت و گفتگو با تماشاگران، آن هنگام که از اساتید خود چون «دکتر مسعود دلخواه» تشکر میکند، به این پرسش پاسخ دهد که آیا بازی بازیگران نمایش بروخا نسبتی دارد با تئاتر پیشروی دانشجویی این سالها یا بازتولید شیوههای تجربه شده و حالا دیگر از توش و توان افتاده است. به نظر میآید که این کارگردان جوان چندان توجهی به این نسبت معنادار ندارد و در هر دو اجرایی که در این دو سال پیاپی در جشنواره از او تماشا کردهایم، شیوه بازیهای پر اغراق و بازنمایانه را مد نظر داشته است. «رضا پورترابزاده» شاید توجه ندارد که زیباشناسی اجرا در ایران معاصر، چند صباحی است که فضاهای تازهای را تجربه میکند و فیالواقع مخاطبان تئاتر، مشتاق تماشای شخصیتهای تکین و اثرگذاری هستند که از منطق بازنمایی صرف فراتر میروند. رئالیسم شاعرانه لورکا این امکان فراروی از بازنمایی را فراهم میکند اگر که گروه اجرایی از یاد نبرد که خلق یک جهان زنانهی سرکوبشده در «خانهی برناردا آلبا» مبتنی بر فهم زمانهای است که لورکا آن را در متن خویش بازتاب میدهد. جهانی مردانه که میل زنانه را انکار کرده و انقیاد و تمکین زنان و دختران را میطلبد. «رضا پورترابزاده» در مقام طراح، دراماتورژ و کارگردان، از جهان لورکا کاسته و با افزودن شخصیت بروخا و کودکی لورکا، روایت شخصی خویش را از آن متن حالا دیگر کلاسیکشده پیشنهاد داده است. بنابراین حضور متافیزیکال شخصیت بروخا که به زبان لاتین تکلم میکند و همچون «اشباح» در تاروپود صحنه میگردد، افزودن سویهی جادویی به رئالیسم شاعرانهی لورکایی است که به نظر میآید فضای روستایی و روایت ابتذال مردسالاری را تقلیل داده و لحن و ژست نمایش را واجد تکلفی نالازم کرده است. حتی حضور کودکی لورکا و آن مرگ تراژیک بهدست برناردا خوانشی دستراستی از جهان لورکا است. چراکه هر نوع مقاومت زنانه در نهایت به دست خود زنان بیاثر شده و مناسبات سرکوبگرانه بازتولید میشود.
در نهایت اجرای بروخا را میتوان تلاش یک گروه جوان دانست که از دل مناسبات تولید مادی تئاتر گرگان بیرون آمده و میتواند نشاندهندهی آن گرایشی باشد که در این سالها در اتمسفر این شهر خلق شده، رشد کرده و به معرض تماشای مخاطبان درآمده است. «رضا پورترابزاده» در مقام یک کارگردان جوان، جسارت خوبی دارد و نمایشهایی پر هزینه و پر رنگ و لعاب را در گرگان اجرا میکند. اما شاید در کنار این خلق زیبایی و صرف هزینه، توجه به عناصر دیگر یک تئاتر ضرورت بیشتری داشته باشد. چه به لحاظ گرافیک صحنهای، چه در زمینهی شیوهی بازیها و چه در استفاده از عنصر تاثیرگذاری چون موسیقی که در این اجرا بسیار شنیدنی است اما گاهی نهچندان در راستای اجرا. بههرحال نمایش «بروخا» با تمام زیبایی و جسارت، به نظر میآید که همچنان توان بحرانی کردن جهان لورکایی را ندارد و در قیاس با اجرای کسی چون علی رفیعی، زیباشناسی خلاقانهتری را با ما در میان نمیگذارد. آن دکور به نسبت زیبا در خدمت دراماتورژی نه چندان رستگارکنندهای که مشاهده میکنیم به روایتی میدان داده از زنانی که فقدان زنانگی را آن چنان که باید به ما نمایش نمیدهند. لورکا به مناسبات سرکوبگرانه دوران خود با شاعرانگی حمله میکند و در تمنای برآمدن انسان کنشگر و انقلابی است. مرگ او نه به دست زنی چون برناردا که از قضا با دستور مستقیم دمودستگاه یک حکومت فاشیستی اجرا میشود. بروخا روایتی سیاستزداییشده از مرگ نویسندهای است که با شاعرانگی به جنگ استبداد رفت و تاریخساز شد. لورکایی که در نمایش بروخا کودکیاش روایت میشود، نه انقلابی است و نه چندان شاعرانه. کودکی است که مانند شخصیتهای اقتدارگرای پسامدرن، فرمان میدهد که چه کسی بر صحنه باشد و چه کسی اخراج شود. لورکای بروخا به جای شعر، فرمان میسراید.
محمد حسن خدایی