در حال بارگذاری ...
(یادداشتی کوتاه بر نمایش "پسر" به کارگردانی مجید کاظم زاده مژدهی در رشت)

پسر، حرف نمی زند

مازیار رشیدصالحی

افسردگی یکی از شایع ترین و بارزترین بیماری های جامعه مدرن امروزی است که در سنین مختلف و به شکل های متفاوت خودش را بروز می دهد. هر چند که میزان آن در جوامع مختلف جهان ممکن است متفاوت باشد.
فلوریان زلر در آخرین اثر سه گانه خانوادگی اش به نام پسر، از پسر نوجوانی می نویسد که دچار بحران افسردگی و آشفتگی های حسی و رفتاری شده است. پدر نیکولا از مادر او جدا شدا و با همسر جدیدش که از او هم پسری نوزاد دارد زندگی میکند؛ پسر (نیکولا) که با مادرش زندگی میکند دچار بحران است. به دلیل کمک و به خواست مادر نیکولا، پدرش او را برای زندگی به منزل خود میبرد و فکر میکند این تغییر باعث بهبودی او میشود و ادامه ماجرا…

انتخاب این درام زلر، که از حیث ساختار اثری خوش نگارش، دارای کشش و تعلیق مناسب و جزئیات پرداخت مناسبی است، برای اجرا و به روی صحنه بردن در اتمسفر حال حاضر اجتماع ایرانی یک انتخاب هوشمندانه و اصلی ترین نقطه قوت اجرای مژدهی است.

نمایشنامه زلر به خودی خود در ارائه کاراکترهایش جزئی نگری دارد، صحنه هایش را شفاف و بی پیرایه توضیح میدهد و درامی نظام مند است. 
اجرای مژدهی از حیث ظاهری خوش آرایش است، منظم و تمیز است، البته این نظم فقط در تصویر اولیه ای که از اجرا میبینیم قابل رویت است. عناصری چون دکور صحنه، آکسسوار، لباس از این رویکرد تبعیت میکنند و تمیز جلوه داده میشوند، اما همه اجرا از نقطه دیگری دچار آسیب میشود، نمایش مژدهی قاب های بصری خوشکلی را می سازد اما به دلیل عدم ادراک عمیق از آن اتمسفری که زلر در نمایشنامه اش روایت میکند، جریان زیستی و تپندگی قلب اجرا شکل نمیگیرد و تبدیل به عنصر زیبایی شناسی نمیشود.
سکونی که در نمایشنامه زلر در پشت اضطراب کلام و بریدگی گفتگوها پنهان شده کشف نمیشود و به همین دلیل اجرا نمیتواند ریتم مناسب و مطابق آنچه که قرار است بر صحنه اتفاق بیفتد را بیابد و ارائه کند.

پاشنه آشیل اجرای مژدهی آن چیزی است که تلاش شده به عنوان طراحی صحنه ای خلاق ارائه شود. چیزی که سخت میشود از آن به عنوان طراحی خلاقانه نام برد، چرا که بنیان اندیشه اثر در آن بازتاب داده نمیشود. برای ایجادش تلاش شده اما نه تنها موفق نمیشود بلکه با ساخت دکوری عظیم که جابجایی و تغییر صحنه هایش (که بسیار متعدد هم هستند) زمان بر است باعث افزایش تایمینگ اجرا و ایجاد خستگی و کسالت مخاطب و در نتیجه کاهش میزان ارتباط در طول اجرا با تماشاچی میشود.

نکته دیگری که باعث میشود اجرای "پسر"  در همراهی با تاثیری که اندیشه درام بر مخاطب میگذارد عقب بماند در هدایت بازیگران برای رسیدن به درک مشترک از کنش های  نمایشنامه است. هر کدام از بازیگران فارغ از کیفیت بازی، در شیوه متفاوتی نقششان را ارائه میکنند که این تضاد، فرصت یکپارچگی بازی بازیگر ها را از آنها میگیرد.

اجرا در روساخت نمایشنامه شکل گرفته و گسترده شده است و کمتر توانسته در تحلیل درام ابعاد عمیق تری پیدا کند؛ برای نمونه در اجرا تلاش میشود که کاراکتر پدر تطهیر شود، مظلوم و دلسوز باشد، اگر چه این روساخت در نمایشنامه وجود دارد اما به واقع پدر در درام زلر نهایتا مقصر است. اوست که خطای تراژیک میکند، به ظاهر نشان میدهد که به دنبال راهی برای نجات پسرش هست اما به هیچ وجه به دنبال چرایی عمیقی از وضعیت او نیست.
در اجرا بازیگر نقش پدر سعی دارد کاراکتر را به گونه ای قربانی یک سِیر تربیتی دارای ضعف نشان دهد و سنگینی بار خطاهایش را از دوشش کم کند.

تمپوی صحنه ها با آنچه که به عنوان کنش شکل میگیرد تطبیق پیدا نمیکند و مسائلی همچون ضعف بیان، عدم تقطیع صحیح متن و دیالوگ ها و بازی های بعضا اغراق شده در بعضی قسمت ها دست به دست هم داده و در مسیر اجرا رفته رفته از قدرت ارتباط با مخاطب میکاهد.

همانطور که ابتدا گفتم اگرچه کارگردان در انتخاب درامی که مناسبات بسیار به روزی با جامعه امروز ما را دارد بسیار هوشمندانه عمل کرده، اما در بازنمایی آن، نمایش  "پسر" مژدهی نسبت به نمایشنامه فلوریان زلر عقیم مانده است.

٠٢/١٠/١٤٠٠




نظرات کاربران