در حال بارگذاری ...

تئاتر آوان‌گارد
 1992-1892

کریستوفر اینس

ترجمۀ رفیق نصرتی

مقدمه

تم‌ها و تعاریف

امروزه، «آوان‌گارد[1]» لقب رایجی شده است و به شکلی سرسری به هرگونۀ هنری اطلاق می‌شود که در فرم، ضد-سنت است. به ساده‌ترین بیان ممکن می‌توان گفت، این اصطلاح برای توصیف چیزی به‌کار می‌رود که دربرهۀ معیّنی نو و بدیع به شمار می‌آید؛ جدیدترین تجربه‌های پیشتاز هنری که خود این‌ها به مرور به سبب گام‌‌های پیشتاز بعدی، از مدافتاده تلقی می‌شوند. «آوان‌گارد» اما، در نگاه همه، ارزش یکسان خنثایی ندارد. چنان‌که برای قاطبۀ منتقدان مارکسیست، مثلاً لوکاچ، مترادف با انحطاط است و زخم‌نشانی[2] فرهنگی که علامتِ خمودگی پدید آمده به دست جامعۀ بورژوازی است. برای سینه‌چاکانش اما، «آوان‌گارد» ضرورتی تبیین شده‌است پس، هنر زمانۀ ما از آن باید پیروی کند و به این معنی، «بداعت نبوغ‌آمیز امر مدرن، اساساً آوان‌‌گاردانه است[3]».

در سال 1878،  باکونین[4] در سوییس،  نشریه‌ای آنارشیستی منتشر می‌کرد که عمر بسیار کوتاهی داشت با عنوان L’ Avant-Garde ، واژه‌ای که از  اصطلاح‌‌شناسیِ نظامی وام گرفته بود و اولین‌بار، پیروان وی برچسبِ آوان‌گارد را برای هنر رایج کردند. هدف آن‌ها از  این متحوّل‌سازی زیبایی‌شناسی، زمینه‌سازی برای تحوّل عظیم اجتماعی بود و این پیوند دوسویه ]میان زیبایی‌شناسی و کنش سیاسیِ انقلابی[ ماندگار شد چراکه هنوز هم موضعِ رادیکالِ سیاسی، مشخصۀ هنر آوان‌گارد  است.  تخیّل‌کردن آیندۀ انقلابی، مستلزم قسمی خصومت ضدِ  سنّت هنری است  درحدی‌که گاهی گذشتۀ نزدیک به همان برهه را نیز شامل می‌شود. در حقیقت، در نگاهی سطحی، آوان‌گارد به طور کل، برحسبِ قسمی ضدیّت که میان همۀ آوان‌گاردها مشترک است، یکپارچه به نظر می‌رسد؛ ضدِیّت‌مطلق با نهادهای اجتماعی و قراردادهای هنری مسلط یا دشمنی با امرِ عام (به مثابه بازنمایانندۀ نظم موجود).  به رغم این اما، هر جریان تثبیت‎‌شده‌ای گرایش دارد  با  چندگانگی منحصربه‎فردش، با زیرگروه‌های مستقل  یا حتی در ستیز با یکدیگرش به رسمیّت شناخته شود. به طور مثال، هنر مدرن،  که آشکارا واجد نوعی چنددستگی و فرقه‌گرایی است  و هراندازه که با آثار هنری‌-َش شناخته می‌شود به همان‌اندازه با مانیفست‌های‌-َش معروف است. و از این طریق، با دربرگیری طیفِ متنوع و حتی ناهمگونی از جنبش‌های پویا اما ناپایدار که بر قسمی انتزاع‌های فلسفی متمرکز شده‌اند، به نوعی، بازنمایانندۀ کلافِ سردرگمِ جامعۀ پسا-صنعتی است. از این‌رو از پسوند «ایسم[5]» برای آن‌ها استفاده می‌کنیم: سمبولیسم[6]، فوتوریسم[7]، اکسپرسیونیسم[8]، فرمالیسم[9]، سوررئالیسم[10].[11]

با این حال، به رغم این چندگانگی، هدف و دغدغۀ یگانه‌ای وجود دارد که به روشنی قابل شناسایی است (حداقل در تئاتر) و همۀ شاخصه‌های یک روند منسجم را در خود دارد. می‌توان مبانی شاخصه‌های آن را تعیین کرد و نشان داد که میان این جریان‌های گونه‌گون، مشترک و البته از تأثیر‌های مستقیم آن‌ها بریکدیگر نیز مستقل است. برای مثال، شباهت‌های چشمگیری میان کار آنتونن آرتو[12] در دهۀ 30 و یرژی گروتفسکی[13] در دهۀ 60 وجود دارد با اینکه گروتفسکی در زمانی که داشت مفهوم «تئاترِ بی‌چیز[14]» خود را سروسامان می‌داد اصلاً شناختی از ]ایدۀ[ «تئاتر قساوت[15]» آرتو نداشت. در عین‌حال‌هم، می‌توان شبکۀ کاملی از تأثیر و تأثرات بارورانۀ متقابل میان جریان‌هایی را ردیابی و ترسیم کرد که هرکدام یک جریان هنری منفرد را شکل می‌دهند. جریان‌‌هایی که برای معرفی‎شان   همان اندازه که به تداوم تأثیرات بنیان‌گذاران‌شان (آلفرد ژاری[16]، آگوست استریندبرگ[17])، یا دایره واژگان مشترک (به طور مثال؛ تئاتر آزمایشگاهی) اشاره، به عباراتی مانند سرمشق‌گیری یا همکاری نیز ارجاع داده می‌شود.

]در مورد ژاری برای مثال[ آرتو و روژه ویتراک[18] اسم تئاتر خود را ژاری گذاشتند[19]. اوژن یونسکو[20] عضوی از کالج پاتافیزیک شد[21]، گروهی که به هدف بسط ایده‌های ژاری شکل‌گرفته بود و حتی فیگور ژاری را هم در یکی از نمایشنامه‌هایش وارد کرد. ژان-لویی بارو[22] یکی از مهم‌ترین آثارش را بر اساس زندگی ژاری نوشت. نمایشنامه‌های اوبو[23]-ی ژاری را پیتر بروک[24]، جو چایکین[25]، لیوینگ‌تیترِ بِک[26] و کمپانی سَویج‌گاد[27]که جان جولیانی[28] در کانادا بنا گذاشت، به صحنه بردند. کل جنبش اکسپرسیونیسم آلمانی ریشه در کارهای استریندبرگ دارد. یکی از نخستین تولید‌های آرتو، نمایشِ رویا[29]-ی استریندبرگ بود که فرناندو آرابال[30] نیز از آن تأثیر گرفته بود. آرتو، هم با روژه بلن[31] کار کرد، کسی که مهم‌ترین نمایشنامه‌های ژُنه[32] را روی صحنه برده است. هم با بارو، که همو همت کرد تا مرکز بین‌المللی تحقیقاتی تئاتر[33]یِ بروک در پاریس راه بیافتد. این مرکز یکی از چندین آزمایشگاه‌های تئاتری است که از کار آزمایشگاهی گروتفسکی الهام گرفت و بعدها نمونه‌های دیگری نیز در بلژیک، دانمارک و آمریکای دهۀ 60 پدیدار شد. بیش از هرچیزی این تأثیر آرتو بود که باعث شد بروک از تئاتر مرسوم زمانه‌اش دست بکشد و کتاب تئاتر و همزادش[34] نیز به محض ترجمه شدن به زبان انگلیسی، روی بسیاری از گروه‌های ضدفرهنگِ[35] تئاتر آمریکا تأثیر گذاشت. آرین منوشکین[36]، آگاهانه، ترکیبی از آرتو و بروک را سرمشق قرارداد. اُوجِنیو باربا[37]  پیش گروتفسکی تمرین دیده بود و چایکین، نزد بِک. و گروتفسکی، بروک و چایکین، در یک پروژه با هم کار کردند. بروک و چارلز مارویتز[38] نیز با هم کار کردند، مارویتز کسی بود که با گروهش، فضای باز[39]،  مهم‌ترین آثار سام شپارد[40] را اجرا کرد. شپرد، بعدها با چایکین هم کار کرد. هاینر مولر[41] که در اوایل کارش همزمان تحت تأثیر آرتو و اکسپرسیونیست‌ها بود، در ادامه در دهۀ 80 به نئوسوررئالیسم رابرت ویلسون[42] گروید. این شبکۀ برهم‌کنش‌ها خطوط اصلی جنبش آوان‌گارد را ترسیم می‌کنند، هرچند اسامی بسیار دیگری نیز وجود دارد که می‌توان به آن‌ها اشاره کرد[43].

برای مشاهده‌گران معاصرِ دهۀ 20 یا حتی دهۀ 60 آنچه ]برای جنبش آوان‌گارد[ بنیانی بود، عموماً نامشخص بود به خاطر لفاظیِ‌  ناشی از میلِ افراطیِ به تافتۀ‌جدابافته‌بودنِ مانیفست‌های گرایش‌های مختلف این جنبش.  از چشم‌انداز امروز اما به راحتی مسائل مشترک یا بنیان‌ها قابل تشخیص است چراکه این دغدغه‌ها دوباره بازگشته‌اند. و اتفاقاً اهمیت یافتن دوبارۀ این مسئله‌ها نسبت به آن زمان، معنادارتر است هرچند که آشکارا، پاسخی است به نظام اخلاقی زمانه، و به هیچ‌وجه به معنای پذیرش عام ایده‌ها یا غالب‌شدن پیش‌فرض‌های ایدئولوژیک]جنبش آوان‌گارد[ نیست.

شاید به طرز متناقض‌گونی، آنچه جنبش آوان‌گارد را تعریف می‌کند نه خصیصه‌های مشخصاً مدرن، چیزی شبیه مغازله با تکنولوژی در دهۀ 20 به طور مثال در سوناتِ هواپیما[44]-ی جرج آنتیل[45]،  بوطیقای الکتریکِ[46] کورادو گُوُنی[47] یا تئاتر حرکت‌شناسی[48] انریکو پورامپلینی[49] که نوعی بَدْوی‌گرایی[50] است. که البته دو وجه مکمل هم دارد: نخست، کاوش در ساحت‌های رویا یا تراز‌های غریزی یا نیمه‌آگاهانۀ روان و دیگر؛ نوعی تعمق شبه-باورمندانه[51] بر اسطوره و آیین که در تئاتر منجر به تجربه‌هایی‌ می‌شود که آیین‌وارانه اند یا از الگوهای‌آیینی برخوردارند. این اختلاط را نه فقط از منظر نظام اندیشۀ یونگی می‌توان دیدکه بر این باور استوار است که تمام اشکال اسطوره در ناخودآگاه به مثابه تجلی‌هایِ بیانی آرکتایپ‌هایِ روانشناختی جاگیر شده‌اند بلکه می‌توان با این ایده هم فهم کرد که اندیشۀ نمادین و اساطیری، مقدّم بر زبان و خردِ استدلالی، به نوعی می‌تواند جنبه‌هایی بنیادین از واقعیت را عریان کند که به هیچ طریق دیگری قابل دست‌یابی نیست[52].

هر دوی این تبیین‌ها یک هدف دارند: بازگشت به ریشه‌های انسان، چه در روان چه در پیشاتاریخ. به واژگان تئاتری، این هدف، در قالب «بازگشت به فرم‌های خاستگاهی» منعکس می‌شود: آیین‌های دیونیسوسیِ یونان باستان، اجراهای شَمَنی، رقص-درام‌های بالیایی[53]. شانه‌به‌شانۀ سیاستِ انقلابی و ضدماتریالیستی، مشخصۀ بارز درام آوان‌گارد، اشتیاقی است عظیم برای تعالی، برای امر معنوی در گسترده‌ترین معنایش. نشان‌ به این نشان ‌که طیفِ متنوعی از هنرمندان آوان‌گارد ادعای پرطمطراق آنتونن آرتو در مورد «تئاتر مقدس[54]» را به جدّ دنبال کردند. درمیان متأخرین، مورای شیفر[55] مثلاً.

حتی انسان‌شناسان و مردم‌نگارها بر این باورند که بَدْوی‌گرایی همیشه از منشور نگار فرهنگ معاصر غربی دیده شده است و رفتار لاقیدانۀ هنرمندان خلاق در تأویل شیوه‌های هنرهای آغازین برای رسیدن به اهداف‌شان، این هنرها را با خاستگاه فرهنگی‌ِ‌شان بیگانه کرده است هرچند این گزاره شمولی فراتر از فرقه‌های فرهنگی‌‌ای دارد که پیشامدرن‌گرا یا به شکلی متظاهرانه نامتعارف اند. در درام آوان‌گارد در معنای وسیع آن، و تئاتر آزمایشگاهی دهۀ 60 و 70 به شکلی خاص، این بَدْوی‌گرایی دست به دست نوعی آزمایشِ زیبایی‌شناسانه می‌دهد به هدف پیش‌انداختن فرآیند تکنیکیِ خود هنر با تمرکز بر یک سری پرسش بنیادی: این سئوالات این‌ها هستند: تئاتر چیست؟ نمایشنامه، بازیگر و تماشاگر چیست؟ و رابطۀ میان این‌ها چیست؟ در چه وضعیتی رابطۀ میان این‌ها در بهترین حالت خود قرار دارد[56]؟ در این سطح، همسویی خصیصۀ علمی دوران مدرن با بازگشت به فرم‌های آغازین، نشان‌دهندۀ نوعی هم‌ارزی است با تلاش برای جایگزین کردن شکل‌های مسلط درام با گونه‌هایِ نوساختۀ آن بر مبنای قواعد ابتدایی و آغازینش. و در معنایی گسترده‌تر، جایگزینی نظام‌اجتماعی کنونی با گونۀ نوساختۀ آن بر مبنای قاموس‌های آغازین.

ایده‌آل سازی از امر بدوی و ناب‌بودگی‌‌ در تئاتر، هم‌گام با بازکشف و آداپته‌کردن الگوهای باستانی را می‌توان روندی در ادامۀ قرون‌وسطی‌گرایی و شرق‌گراییِ رمانتیک‌های قرن نوزدهم دید. هم‌ارز با چنین روندی را می‌توان به روشنی در وام‌گیری هنرهای دیداری از فرمِ مجسمه‌های آفریقایی یا دست‌سازهای بومیان آمریکای پیش‌کلمبوسی[57] دید که از پست-امپرسیونیسم شروع شد و بعدها در بسیاری از جنبه‌ها در فرهنگ مدرن گسترش یافت. به طور مثال، در شیوۀ درمان بَدْوی فروید و تلاش او در توتم و تابو در بهره‌جستن از بینش تحلیلیِ شخصیِ نویافته‌اش در یافتن خاستگاه‌های دین و نظام‌اخلاقی. در جایابی ارزش‌های انسان‎شناسانۀ لوی-اشتراوس[58] در نظامِ بَدْو‌ی[59]. در بازنمایی جذاب کنراد در قلب تاریکی[60] از این بدویت، در بدوی‌گرایی دی.اچ. لارنس. و باز در واقعیت‌گریزی عامه‌پسند ادگار رایس باروز[61] در سری تارزان[62]، طرفه اینکه استقبالی که از این مجموعه در زمان انتشار اولیۀ آن‌ها بین سال‌های 1912 تا 1936 شد در دهۀ 60 و 70 هم اتفاق افتاد. از سوی دیگر، وضعیت مشابهی را می‌توان در برخی نظریه‌های انتقادی میخاییل باختین یافت، ایده‌آل سازی او از ادبیات کارناوالی، بر این فرض استوار است که فرم‌های هنریِ آنارشیستی و گروتسک به شکلی ذاتی انرژی‌های انقلابیِ ساتورنالیای رومی[63] و کارناوال‌های عامه‌پسند قرون‌وسطایی را متجسد می‌کند و می‌تواند آلترناتیوی برای شکل‌های قالبی زیبایی‌شناختیِ فروکاهنده و بی‌رمقِ دوران مدرن باشد[64].

در حقیقت، جنبه‌های متنوع بدوی‌گرایی، شامل طیفی از تکنیک‌های آیینی، وام‌گرفتن از سنت‌های هنری شرقی و باستانی تا عرضۀ ساحت‌های رویاگون و تصاویر سوررئالیستی، یا تلاش برای تلنگر زدن به پیش‌آگاهی تماشاچی، به طرز گسترده‌ای در کل تئاتر قرن بیستم منتشر شده است به شکلی که ترسیم نقشۀ قلمرو تئاتر آوان‌گارد تقریباً ناممکن است. بعضاً، تمییز خود جنبش آوان‌گارد نیز به دلیل ساری‌بودن فراگیر تأثیراتش ناممکن می‌نماید. این اثرگذاری را هم می‌توان در کارهای موسسۀ رسمی‌ای مانند تئاتر ملیِ مردمیِ  ویلار[65] ردیابی کرد، که در پی کندوکاو‌هایش در موضوع‌‌های آیینی، تجمع‌هایی میان بازیگران و تماشاچی‌ها برگزار می‌کرد که به لحاظ شور و شوق توده‌‌وار برانگیخته شده با مراسم اسرارآمیز قرون وسطی قابل مقایسه بود. هم در اجراهای توده‌وار نازی‌ها[66]، هم در فستیوا‌ل‌های راک که در آن‌ها ریتم‌های موسیقایی هذیان‌گونه به همراه نورپردازی سایکدلیک نوعی برانگیزانندگی دارد که قسمی تسلیم محضِ در برابر نهادِ غریزی[67] در حاضرین را سبب می‌شود که اگر درست باشد، جایگزینی برای شادخواری‌های دیونیسوسی به شمار می‌آید.

عناصرِ ]تئاتر[ آوان‌گارد در گونه‌های دیگری از تئاتر تجربی هم دیده می‌شود. برخی عبارات دبلیو. بی. ییتس، به نظر طنینی دارند که دغدغه‌ای مشابه را به نظر می‌آورد: «من هیچ‌وقت حس نکردم نمایشنامه‌هایم درام اند بلکه آن‌ها را آیین‌هایِ دینی فراموش شده می‌پندارم»، «درامی‌که به رویا بیانی مستقیم می‌دهد، به گفتار جان با خودش». این عناصر به شکلی نمونه‌وار در بهرۀ ییتس از تئاتر نو[68]-ی ژاپنی، استفاده‌اش از جادو و جنبش‌های آیینی‌ و حتی رمزگراییِ  او به پیروی از فرقۀ روزیکروشن[69] (چلیپای سرخ) نمودی همتایانه دارد. با این‌حال، آماج‌های شاعرانۀ او هنوز سنتی اند، حظی اند برای چشمِ سر- تخیّل‌های آگاهی- با اتکا به حاکمیتِ مطلق باستانی واژه‌ها. درحالی که آوان‌گارد در جهتی کاملاً مخالف حرکت می‌کند[70]. همچون ییتس، ساموئل بکت[71] هم به خاطر استفاده از سمبولیسم و سایکودراما در کارهایش از این منظر قابل تأمل است، هم به دلیل رهاکردن اسلوب‌های نخ‌نمای تئاتری به قصد خلق انگاره‌های مینیمالیستی. و  به رغم دلمشغولی‌های اولیۀ سوررئالیستی‌اش، بینش اگزیستانسیال او فاصلۀ بعیدی از تأکید آوان‌گاردها بر رهاسازی جنبۀ بدوی روان دارد. 

جریان عمدۀ آوان‌گارد[72] به سادگی با کیفیّت‌های سبک‌شناختی مشترک قابل تعریف نیست حتی اگر این‌ها برجسته‌ترین ویژگی‌های قابل اشاره باشند. بیش‌وکم، می‌توان گفت آوان‌گارد ضرورتاً، نوعی تشکل‌یافتن فلسفی است. اعضای آن با جریان بخصوصی از تأمل نظری و اندیشگانی به جامعۀ غربی به شکلی جدی درگیرند، به‌خصوص، یک نگرۀ زیبایی‌شناختی خاص و از همین چشم‌انداز است که به آماج تطورِ طبیعتِ اجرای تئاتری می‌اندیشند: و همۀ این‌هاست که آن‌ها را واجد یک ایدئولوژی متمایز می‌کند. اگرچه شباهت‌های سبکیِ محسوسی بین کار آوان‌گاردها، با کارهای سمبولیست‌ها، ییتس به طور مثال، با کار اگزیستانسیالیستی مانند بکت، یا سوررئالیست‌هایی مانند کوکتو[73] و برتون[74]، ابسوردیستی مانند آدامف[75] یا درام‌نویس مذهبی‌ای چون تی.اس.الیوت[76]، وجود دارد اما اساسِ ماهوی کار این‌ها، با بدوی‌گراییِ آنارشیستی و سیاستِ رادیکالِ بنیانی آوان‌گارد، در تضاد است.

[1] Avant garde

[2] samptom

[3]  Renato Poggioli, The Theory of the Avant-Garde, Cambridge, Mass.1968, p 224

[4] Bakunin

[5] -ism

[6] symbolism

[7] futurism

[8] expressionism

[9] formalism

[10] surrealism

[11]  ذکر نکته‌ای در بارۀ ترجمۀ این عبارات ضروری است. خوانندۀ فارسی زبانِ این حوزه به طور مثال با «فوتوریسم» آشناست اما واقعیت آن است فوتوریسم شترگاوپلنگی است که نه تلفظ ایتالیایی این اصطلاح (فوتوریسمو) است، نه فرانسوی (فیتوخیزمه)، نه آلمانی (فوتوخیزموس) و نه انگلیسی (فیوچریزم). می‌توان futurism را آینده‌گرایی ترجمه کرد اما در چنین متنی که روی -ایزم تاکید می‌کند نتیجۀ مضحکی به بار می‌نشیند و اگر خود ایزم را هم –گرا ترجمه کرد مفهوم گفتمانی ایزم نادیده گرفته می‌‎شود. با چند مترجم کارکشتۀ باسابقه هم مشورت کردم و آن‌ها نیز بر نادرست بودن معادلی مانند فوتوریسم تاکید داشتندمن چنین جسارتی در خودم نمی‌بینم و به همان روال موجود و متاسفانه نادرست عمل می‌کنم اما امیدوارم روزی این رویه به مدد مترجمان مورد وثوق و قدیمی اصلاح گردد. م.

[12] Antonin Artaud

[13] Jerzy Grotowski

[14] Poor theatre

[15] theatre of cruelty

[16] Alfred Jarry

[17] August Strindberg

[18] Roger Vitrac

[19]  تئاتر آلفرد ژاری را آرتو، ویتراک و روبر آرون در ژانویۀ 1926 در پاریس تأسیس کردند، به هدف اجرای آثاری در زمینۀ سورریلیسم، تئاتر ابسورد و تئاتر قساوت که در برخی اهداف کامیاب و برخی ناکام بود. بجز این سه نفر رنه آلندی (نویسندۀ کتاب عشق با ترجمۀ جلال ستاری)، یوون آلندی و بازیگرانی مانند تانیا بالاشوا، آندره برلی و غیره در آن فعال بودند. م.

[20] Eugène Ionesco

[21] Collège de Pataphysique

[22] Jean-Louis Barrault

[23] Ubu

[24] Peter Brook

[25] Joe Chaikin

[26] Beck’s Living Theatre

لیوینگ تیتر، کمپانی تئاتر آوان‌گارد آمریکایی است که در دهۀ چهل میلادی، جولین بِک و جودیت مالنا در نیویورک، تأسیس کردند.

[27]  (اسمی که واکنشی بود به آنچه پیشتر روی داده بود یعنی حملۀ تند دبلیو.بی. ییتس[27] به ژاری پس از اجرای‌ شاه‌اوبو)- توضیح داخل پرانتز از نویسنده است و داخل متن بود من برای راحتی در خواندن متن به پانویس منتقل کرده‌ام. م.

[28] John Juliani

[29] Dream Play

[30] Fernando Arrabal

[31] Roger Blin

[32] Genet

[33] Center for International The-atre Research

بازی بروک با کلمه تئاتر در ترجمه درنیامد.

[34] Theatre and its Double

[35] counter-culture

[36] Ariane Mnouchkine

[37] Eugenio Barba

[38] Charles Marowitz

[39] Open Space

[40] Sam Shepard

[41] Heiner Muller

[42] Robert Wilson

[43]  نسخۀ قبلی این کتاب شامل بحثی است در آوان‌گارد در رقص مدرن، و یوری ویگمن، مردیت مونک، و آن هالپرین به عنوان نمونه‌هایی از این جریان. (نسخۀ قبلی این کتاب با عنوان تئاتر مقدس، کمبریج 1984، صص 53-54 و 247-251) همچنین توضیحاتی دارد دربارۀ برخی چهره‌ها که به شکلی باواسطه با جنبش آوان‌گارد مرتبطند مانند بکت یا پیتر وایس.

[44] aeroplane

[45] George Antheil

[46] Poésis elettriche

[47] Corrado Govoni

[48] Theatre of mechanics

[49] Enrico Prampolini

[50] Primitivism

[51] quasi-religious

[52] See Mircea Eliade, Myths, Rites, Symbols, New York 1967, vol 1, p 88.

[53] Balinese dance-theatre

[54] Holy Theatre

[55] Murray Schafer

[56] Peter Brook (following Grotowski), programme note to the Tempest, Center for International Theatre Research, 1968.

[57] Pre-Columbian

[58] Lévi-Strauss

[59] See Marianna Torgovnick, Gone Primitive, Chicago 1990.

برای مطالعۀ بیشتر اندیشۀ فروید، اشتراوس، لارنس، کنراد، رایس بارو و بحث‌های بیشتری چون نوشته‌های راجر فرای دربارۀ نمایشگاه پست-امپرسیونیست‌ها و غیره در رابطه با بدوی‌گرایی.

[60] Heart of Darkness

[61] Edgar Rice Burroughs

[62] Tarzan

[63] Roman Saturnalia

[64] Mikhail Bakhtin, Rabelais and his World (trans. Helene Iswolsky), Cambridge, Mass. 1968, p 224.

[65] Vilar’s Théatre National Populaire

[66] Nazi Thingspiel

[67] Instinctive id

[68] Noh

[69] Rosicrucian

[70] W.B.Yeats and T.Struge Moore: Their Correspodence, 1910-1937, New York 1953, p. 156. Essays and Introduction, London 1961, pp 333 and 224 ff: and Yeats. Note to A Vision, cit. in Richard Ellman, The Identity of Yeats, New York 1964, P. 166.

[71] Samuel Beckett

[72] The mainstream of the avant garde

[73] Cocteau

[74] Breton

[75] Adamov

[76] T.S.Eliot




نظرات کاربران