اتللو،کارنگورو می شود
نقدی بر نمایشنامه خوانی «کانگورو»
مریم جعفری حصارلو
عضو کانون ملی منتقدان تئاتر
شامگاه24خردادماه سال99یکی دیگر از برنامه های وزین نمایشنامه خوانی با عنوان «کانگورو» نوشته و کارگردانی علیرضا آرا توسط اداره کل فرهنگی معاونت اموراجتماعی وفرهنگی شهرداری تهران در ساعت22 ازطریق اینستاگرام نمایش-خوانش و سایت تیوا به صورت زنده پخش شد.
بازیگران این نمایش عبارت بودند از امیر رضا، دلاوری،علیرضا آرا، سوگل خلیق. داستان نمایش با نگاهی به نمایشنامه اتللو مغربی اثر نویسنده شهیر انگلیسی شکسپیر نوشته شده است. داستان تنها بر موقعیت آشنایی دو جوان و سپس ازدواج آنها تمرکز شده و ادامه پرکشمکش زندگی ایشان را به تصویر می کشد.
نمایشنامه در دو اپیزود طراحی شده و در اپیزود اول مجموعه ای از اطلاعات در دیالوگ ها مطرح می شود. از جمله اینکه در روز اول آشنایی، دختر در حال زد و خورد با یک مرد دیگر بوده که ناگهان جوان از راه می رسد و با مرد گلاویز می شود و دختر را از دست آن مرد؛ نجات می دهد. همان روز تصمیم می گیرد با او ازدواج کند. درآن روز دختر یک مانتو سرخ آبی پوشیده که رنگ مورد علاقه جوان است. ادامه نمایش حول و حوش اتفاقات شب عروسی و اینکه آن مرد در شب عروسی آنها در مجلس حضور داشته و دختر به او توجه داشته و یا اینکه لباس عروسی پف دارش را با شخص دیگری پسندیده و... می گذرد. در نهایت جوان در شب عروسی تصمیم می گیرد تا زن را دق مرگ نکرده، طلاقش ندهد.
نوعی شک و تردید در اثر وجود دارد. شک و حس انتقام که مبنای شکل گیری اتللو نیز هست. با این تفاوت که در نمایشنامه اتللو مرگ پایان اثر است و اتللو با دستان خود عشقش را می کشد. ماجرای شک هم بر سر دستمالی متمرکز است که معشوقه اش به او داده؛ اما حالا در دست رقیب اوست. در این نمایشنامه نیز مساله شک مرد، نسبت به همسرش و شک زن، نسبت علاقمندی مرد به او است. همچنین حس انتقام مرد نسبت به همسرش که او را تا زجر کش نکند؛ طلاقش ندهد، با حس انتقام اتللو مشابهت دارد. ضمن آنکه در اپیزود دوم، رادیو، نمایشنامه را خوانش می کند که یادآور دیالوگ « دستمال من کو» جمله معروف از نمایشنامه اتللو شکسپیر است.
مساله قابل تامل در ساختار نمایشی این اثر، تکرار دیالوگ های اپیزود اول در اپیزود دوم است؛ به نحوی که معنا و مفهوم تازه ای را ارائه می کند. تکنیکی که از دیدگاه های میرهولد درکارگردانی نشات می گیرد و پیش از این در متن «چهار حکایت از چندین حکایت رحمان علیرضا نادری» نویسنده برجسته ایرانی به شیوه استلیزاسیون و زیبایی شناسانه به منصه ظهور رسیده است. حال نمایشنامه کانگورو از این تکنیک بهره می جوید در نتیجه اثر به لحاظ ساختاری با دیگر آثار رئالیستی متفاوت است و شاخصه اصلی و برترش نیز بازی با دیالوگ های تکراری می تواند باشد.
بازی ها نوعی دوگانگی را نشان می دهند. سوگل خلیق حسی تهاجمی دارد و این حس ثابت درتکرار عمده دیالوگ هایش مشاهده می شود. حسی که قهقه هایش به شدت تصنعی و غیر واقعی به نظر می رسد و باعث آشفتگی ریتم می شود. از سوی دیگر امیر رضا دلاوری حس انتقام و درک موقعیت را بیش از سوگل خلیق درک کرده است، اما حس تک بعدی انتقام و شک به همسرش را همواره در ذهن دارد و در نتیجه تمپوی کاملا متفاوتی از این دو بازیگر در روند نمایشنامه خوانی مشاهده شد. بنابراین لحظات نمایشنامه خوانی جذابیت چندانی ندارد و تنوع حس آمیزی در شیوه بازیگری و دیالوگ گویی مشاهده نشد.