در حال بارگذاری ...

نقد نمایش «خاطرات فیات تابستان 59»

نویسنده: کامران شهلایی

کارگردان: محمد لارتی

مهدی نصیری

نمایشنامه‌های کامران شهلایی در گستره تئاتر جنگ و مقاومت حالا از نظر کمی به تعداد قابل توجهی رسیده است. او سال‌هاست که به عنوان یک درام‌نویس حوزه جنگ را انتخاب کرده و با تمرکز بر تأثیرات جنگ بر روی خانواده‌ها و عمدتاً رابطه میان زوج‌های جوان می‌نویسد و در این زمینه موفق هم بوده است. نمایشنامه‌هایش مبتنی بر روابط میان آدم‌هاست. بیشتر به روابط و دیالوگ‌ها اهمیت می‌دهد تا داستان نمایشنامه. زیاد هم نمایشنامه می‌نویسد. درواقع شهلایی توانسته به شیوه‌ای در نویسندگی دست پیدا کند که در آن شخصیت‌ها و روابطشان به سرعت روایتگر موقعیتی نمایشی باشند. خوبی شیوه کار او این است که می‌تواند سریع‌تر و بیشتر بنویسد و بدی‌اش این است که داستان نمایشنامه‌ها، وضعیت نمایشی کاملی را در اختیار پرداخت کم نقص نمایش‌نامه و حتی شخصیت‌ها (که او دوست دارد اولویت را به آن‌ها بدهد) در اختیار قرار نمی‌دهند.

«خاطرات فیات، تابستان 59» اما یک تفاوت عمده با دیگر نوشته‌های شهلایی دارد. در‌واقع این کار آخری را باید در ادامه دو نمایشنامه آخرش «هفت روز از تیر شصت» و «آوانتاژ» مورد ارزیابی قرار داد. شهلایی که پیش‌تر روابط را بر اساس تجربه شخصی‌اش از رابطه میان آدم‌ها در نمایشنامه گسترش می‌داد و ساختار نمایشنامه‌اش را هم بر همین اساس پایه‌گذاری می‌کرد. حالا به سراغ وقایع‌نگاری تاریخی رفته است. نمی‌گویم نمایشنامه‌های تاریخی می‌نویسد. چرا که باز هم نمایشنامه‌هایش همان روابط انسانی و زن و شوهرهای جوان را در محور روایت‌هایشان دارند و اتفاقاً حضور این‌چنینی آن‌ها در نمایشنامه خیلی هم مهم است؛ اما او در این سه نمایشنامه آخری به طور جدی به سراغ اطاعات تاریخی بعد از انقلاب رفته است. در اولی وقایع مربوط به حادثه تروریستی هفتم تیر سال 1360، در دومی بمباران چهارم تیر 1365 و در این آخری هم کودتای 18 تیر 1359 را بستر داستان نمایشنامه‌اش قرار داده است.

شهلایی در این نمایشنامه‌ها هم یک شکل داستانی مبتنی بر رابطه میان شخصیت‌ها را طراحی کرده است و هم درباره وقایع تاریخی مورد نظرش اطلاعات داده است. اینکه در کدام یک از نمایشنامه‌ها کدام وجه پررنگ‌تر بوده بحث مفصلی است؛ اما می‌خواهم بگویم یک وجه آن متعلق به خود نویسنده و شیوه پرداخت او در نمایشنامه‌نویسی است و وجه دیگرش را این چند سال دارد تحقیق و تمرین می‌کند. اگر هر سه اثرش را خوانده یا دیده باشید متوجه می‌شوید که این تمرین دارد تکمیل هم می‌شود. در «هفت روز از تیر شصت» و «آوانتاژ» شهلایی مدام می‌خواست اطلاعات بدهد. درواقع به نظر می‌رسید که نویسنده می‌خواهد حجم زیادی از وقایع، موقعیت‌ها و اطلاعات را در مدت زمانی کوتاه و در فرصت اجرا روایت کند. حجم بالای اطلاعاتی منجر به خلق چندین و چند موقعیت نمایش شده که همه بر پایه حوادث و یک مسئله کلی روایت می‌شوند. کلیت آن‌ها اجازه نمی‌دهد که وضعیت نمایشی به وجود بیاید و این وضعیت به درستی گسترش پیدا کند. از دیگر سو شهلایی نتوانسته در کنار موقعیت‌ها و حوادث و اطلاعات، روابطی که در ایجاد آن مهارت دارد را به خوبی گسترش بدهد؛ بنابراین سه نمایشنامه آخرش هر جا که شیوه خود او نزدیک شده‌اند تأثیرگذارتر بوده و البته کیفیت دراماتیک مطلوب‌تری دارند؛ و برعکس آنجا که به سراغ ارائه اطلاعات رفته‌اند کیفیت دراماتیک در آن‌ها پایین آمده است. پیشنهاد من «کامران شهلایی» که نویسنده‌های پرکار تئاتر ماست، این است که باز هم قصد دارد نمایشنامه دیگری بر بستر یک رویداد تاریخی بنویسد بهتر است که شیوه داستان‌پردازی خودش را در اولویت قرار بدهد و بگذارد تا اطلاعات خودشان را در دل قصه روایت کنند. بهتر است که همان زوج‌های جوان و روابط ساده عاطفی را با زبان ساده‌ای که بخشی از شیوه کار اوست روایت کند و بگذارد تا اطلاعات از دل یک وضعیت نمایشی و در میانه روابط دراماتیک ارائه شوند. روزنامه خواندن برای تماشاگر را کنار بگذارد. به شخصیت‌های دوست‌داشتنی نمایشنامه‌هایش اجازه ندهد که صاف جلو تماشاگر بایستند و اطلاعات را گزارش کنند. او شخصیت‌های ساده و باورپذیری خلق می‌کند. بهتر است که این شخصیت‌ها را در وضعیتی قرار بدهد که مسئله‌شان روایتگر اطلاعات باشد. در همین «خاطرات فیات، تابستان 59» هر جا که رابطه زری با بهرام و زری با رجب‌زاده روایتگر درام است هم قصه خوب پیش می‌رود و هم اطلاعات به خوبی ارائه می‌شوند. شیوه درست بر اساس سبک نویسندگی «کارمان شهلایی» این است.

همکاری «محمد لارتی» و «کامران شهلایی» در این چند ساله اخیر به تولید پنج نمایش منتهی شده که به اجرای عموم درآمده‌اند و در قواره خودشان کارهای موفقی هم بوده‌اند. لارتی در کارگردانی تابع همان سادگی روایی است که نمایشنامه توصیه می‌کند. معمولاً از طراحی صحنه به اندازه‌ای استفاده می‌کند که به کمک فضاسازی اجرا بیاید. چیز بیشتری از دکورش نمی‌خواهد و اصل را بر حضور بازیگران به عنوان مهم‌ترین روایتگران اجرا می‌گذارد. انصافاً در این چند نمایش اخیرش انتخاب‌های بدی هم نداشته است. بازیگران جوان بااستعداد و کمتر شناخته شده اما پرتلاش نمایش‌هایش بیش‌تر از هر عنصر دیگری در نمایش‌های او به چشم می‌آیند. در همین «خاطرات فیات، تابستان 59» مریم عطیه میرزایی حضور موفقی دارد و جزییات یک شخصیت نمایشی را به درستی در اجرا ارتقا داده و به نمایش می‌گذارد. مسلماً اگر دو بازیگر دیگر هم با همین توانایی در کنار او قرار می‌گرفتند کیفیت مطلوب‌تری از اجرا را به نمایش می‌گذاشتند.

نمایش‌های لارتی واجد همان سادگی هستند که ویژگی کار مشترک او با شهلایی است؛ که از سادگی در روایت نمایشنامه‌ها هم بر‌می‌آید. وقتی اولویت با شخصیت‌ها و روابط میان اشخاص بازی است نتیجه کار را تنها می‌توان در ضرباهنگ اجرا روایت خوش ریتم آن در اجرای بازیگران مورد ارزیابی قرار داد.




نظرات کاربران