نشست تخصصی نقد تئاتر با حضور چینی فروشان و نراقی
بررسی وضعیت امروز نقد تئاتر در ایران
نشست تخصصی «بررسی وضعیت امروز نقد تئاتر در ایران» دوشنبه ۲۸ مرداد ۹۸ با حضور صمد چینیفروشان و علیرضا نراقی، دو نفر از منتقدان فعال تئاتر، در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات با دبیری محمود ترابی اقدم برگزار شد. مباحث این جلسه حول تاریخچه و فراز و فرود نقد در ایران، نقش و جایگاه منتقد در کشورهای پیشرو در مقایسه با ایران و چالشهای نقد فعال و حرفهای در تئاتر امروز ایران شکل گرفت.
تاریخچه و فراز و فرود نقد در ایران
صمد چینیفروشان، عضوکانون ملی منتقدان تئاتر ایران در خصوص روند نقد تئاتر پس از انقلاب اسلامی گفت: نقد تئاتر در ایران از سال ۱۳۵۷ به بعد افتوخیزهایی داشته است. در دهة ۷۰ شمسی و بهویژه در اواخر این دهه، شاهد رشد بسیار خوب و تأثیرگذار نقد در جامعة تئاتری بودیم. در این بازه، نقد تئاتر به وظایف خود به دقت و صراحت عمل میکرد. منتقد مراقب بود که تئاتر گرفتار بازیها و تکنیکهای صوری و گذرا نشود. هر تکنیک یا شیوة جدیدی که معمولاً از الگوی خارجی اقتباس میشد زیرنظر منتقدان بود و اگر مفاهیمی که اثر عرضه میکرد با نیازهای گفتمانی جامعه فاصله مییافت، نقد میشدند. منتقدان تئاتر در دهة ۷۰، بر تجربة تئاتری تماشاگران تأثیر مثبت داشتند و آن را هدایت میکردند؛ در واقع باعث میشدند، تماشاگران درک صحیحی از ظرفیتها و کارکردهای تئاتر پیدا کنند. تئاتر این نیست که مخاطب پس از تماشای آن فقط بگوید بد نبود. تئاتر این است که تماشاگر آن را ببیند و بگوید: پس که اینطور! یک پای تئاتر در فلسفه و پای دیگر آن در شعر است. شاعرانگی و فلسفیدن با هم تئاتر را شکل میدهند؛ وقتی تئاتر از اینها محروم شود چیزی باقی نمیماند.وی افزود: نقد تئاتر در دهة ۷۰ عمدتاً متأثر از تجربههای پیشین بود. مثلاً اجراهای زیادی تحتتأثیر آثار بیضایی وجود داشت. شاید بیضایی روی صحنه نمیآمد اما کارها و فضای نوشتن او روی صحنه میآمد. به تدریج و از اوایل دهة ۸۰، با افزودهشدن سیل عظیم دانشجویان کمتجربه و نوجو در گرایشهای مختلف تئاتر به پیکرة تئاتر، استمرار سیاستهای تصمیمگیران مبنی بر توجه به گونههای خاصی از تئاتر و همچنین نضجگیری تئاتر موسوم به خصوصی فاصله بین منتقد و صحنه رفتهرفته کمرنگ شد، چراکه تئاتر به مسیری ذهنی، خیالی، تخیلی و توهمی نسلی رفت که بدون دانش و تجربه حرفهای، رشد کرده و بزرگ شده بودند. در این فضا، جایی برای نقد علمی نبود.عضو کانون بینالمللی منتقدان تئاتر جهان در ادامه سخنانش به فعال شدن موجی از نئولیبرالیسم در کشور از دهة ۸۰ به بعد اشاره کرد و افزود: این اقتصاد نئولیبرالیستی بر روی تجربة تئاتری تحت عنوان تئاتر به اصطلاح خصوصی تأثیر گذاشت. تجربههای تئاتری اصیل را به حاشیههای صوری راند. هنرمندان مجبور شدند به تدریج کارهای جدید انجام دهند، کارهایی که هدف اصلیاش بازگشت سرمایه و بهرهوری مالی بود نه ارائه اندیشه و تفکر. واقعیت این است که تئاتر بدون حمایت دولت نمیتواند به حیات خود ادامه دهد. تئاتر، مثل سینما صنعت نیست. فیلم بهگونهای است که اگر در تلویزیون پخش نشد میتوان در سینما آن را نمایش داد و اگر در سینما هم استقبال نشد میتوان آن را از طریق نمایش خانگی پخش کرد. اما تئاتر اینگونه نیست. تئاتر در همه جای دنیا نیاز به حمایت مالی دارد. باید یارانه به آن اختصاص داده شود.
وی در ادامه سخنانش به تأثیر نئولیبرالیسم بر تئاتر در کشورهای غربی اشاره کرد و گفت: البته باید توجه کرد که رشد نئولیبرالیسم در اروپا و آمریکا نیز همین مسیر تجاریسازی را به تئاتر تحمیل و سعی میکند با کشاندن ظواهر به سوی آن، آن را از مسیر و رسالتش دور سازد. بسیاری از اهالی تئاتر در ایران نیز همانها را میبینند و سعی میکنند آن کارها را در ایران تکرار کنند در حالی که چنین کارهایی مورد نقد منتقدان همان کشورها هستند. مثلاً جان آهارت که یکی از بزرگترین درامنویسان و تئاترنویسان معاصر آمریکاست، در کتاب «چشم کارگردان»، تئاتر آمریکا را به شدت نقد میکند. جان آهارت با اینکه به آمریکا موضع ملی دارد اما آن را نقد میکند. همان چیزهایی که برای ما جذابیت دارد را نقد میکند. او میگوید کار تئاتر ساختن صورت برای پسند ظاهر نیست. کار تئاتر این است که جامعه را دگرگون کند. فرهنگ را در جامعه تزریق کند. جامعه را رشد دهد و به جامعه شعور بدهد. جان آهارت میگوید: «انسانها بیشتر به تربیت و پرورش انسانی نیازمند هستند تا تبعیت از یک فرمول مشخص.» یا میگوید: «صرف تزئین یا رنگآمیزی ظریف میان خطوط ما را به جایی نمیرساند.» بیتردید او دارد به زبانی کنایی نارضایتی از فرهنگ تئاتری رایج در کشورش را که محصول ساختار آموزشی ناموزون است مطرح میکند. چقدر این سخن جان آهارت به گوشمان آشنا میآید: «شاید همانطور که من فکر میکنم شما هم به این نتیجه رسیده باشید که ما انبوه قابل توجهی از بازیگران سرگردان و بیکاره را تولید کرده و به سطح جامعه ریختهایم بدون اینکه کوچکترین تحولی در تئاتر و فرهنگ کشورمان به وجود آوریم.» این را چه کسی میگوید؟ جان آهارت میگوید. استاد چندین ساله و شاخص تئاتر آمریکا دربارة تئاتر آمریکا در چند دهه گذشته میگوید. سؤال دیگر او این است: «ماهیت آموزشی که ما دادهایم چه بوده است؟». همان مشکلی که ما داریم آنها هم دارند البته عمق مشکل ما بیشتر است. سؤال دیگر او این است که این تئاتر پاسخگوی نیاز چه کسی یا چه کسانی بوده است؟ و چه نتایجی از آن حاصل شده است؟ با توجه به مثالی که از آهارت زدم، دیدیم که در آمریکا هم از این مسائل هست ولی منتقدان آنها این قبیل مسائل را به بحث و بررسی میگذارند تا راه حل مناسبی پیدا کنند.
علیرضا نراقی، دیگر سخنران نشست، دربارة به انحراف کشیده شدن نقد از مسیر خود گفت: فکر میکنم مسئلة اصلی تئاتر ما که روی وضعیت نقد نیز به شدت سایه انداخت، موضوع توسعه بود. اساساً پرسش یا بیان این مسئله که تئاتر باید خصوصی یا دولتی باشد آدرس اشتباهی بود که از سالهای ۸۲ و ۸۳ در تئاتر ایران مطرح شد. بسیاری از کسانی که امروز جزو حلقة مدیران هنری هستند، این مسئله را به درستی مطرح و اجرا نکردند. در آن سالها هنرمندان تئاتر هم با این مسئله همراهی کردند. این مسئلة انحرافی که تئاتر ایران باید خصوصی یا دولتی باشد، کلیت تئاتر ایران را به سمت دیگری برد. تئاتری که مسئلة آن این بود که به نهاد تبدیل شود و توسعه یابد، مسئلهاش این شد که چه کسی باید آن را اداره کند. وقتی مسئلة تئاتر از توسعه خارج شد بهطور طبیعی نقش منتقد هم کمرنگ شد. چون منتقد در این دستگاه به توسعة تئاتر از طریق نزدیک کردن افکار خلاقه کارگردان و نویسنده به درک مخاطبان کمک میکند.
نراقی، منتقد تئاتر، در ادامه افزود: تغییر فضای تئاتر از دهة ۸۰ و محولشدن تئاتر از دولت به چیزی که متسامحاً به آن تئاتر خصوصی میگوییم، جایگاه و اهمیت نقد را کمرنگ کرد. تئاتر خصوصی ما، تئاتری یله، رها و بیمسئولیت است. در دنیا تئاتر خصوصی به شکل ایران وجود ندارد که به عنوان کارگردان، سالن به سالن بروید و بر اساس تخمین درآمد حاصل از فروش، شروع به چانهزنی کنید. در چنین شرایطی است که مدیران روابط عمومی در تئاتر ایران مهم شدند و تئاتر ایران را امروز میگرداند. متأسفانه بسیاری از منتقدان تئاتر نیز در روابط عمومی تماشاخانهها فعالیت میکنند. الان با سالنهای متعددی مواجه هستیم که شبی ۳ تا ۴ نمایش را اجرا میکنند. این فضا آسیبهای زیادی را به برخی از هنرها مثل طراحی گریم و طراحی صحنه وارد میکند. یعنی تقریباً آن را منحل میکند. وقتی شما باید نیمساعته سالن را به گروه دیگری تحویل دهید اصلاً طراحی صحنه معنایی ندارد.
نقش و جایگاه منتقد در کشورهای پیشرو در مقایسه با ایران
چینیفروشان که ترجمه چند کتاب را در کارنامه خود دارد، در خصوص وضعیت رشد تئاتر در کشورهای پیشرو در مقایسه با ایران اذعان کرد: در کتاب «درماتوژی؛ انقلابی در تئاتر» راجع به روند تکوین و رشد نهاد نقد در تئاتر اروپا توضیح داده شده است. در این کتاب میخوانیم که چگونه از ۳۰۰ سال پیش به این سو کشورهایی مثل انگلستان، آلمان، فرانسه و ایتالیا برای اینکه هویتی مستقل برای تئاتر خود داشته باشند، تئاتر را تقویت کردند. روی تئاتر سرمایهگذاری کردند. حمایت کردند و یارانه دادند. به تدریج در اروپا تئاترهای ملی به وجود میآید. کاری که در ایران تلاش کردیم تا تئاتر شهر را مرکز آن کنیم و موفق نشدیم. در اروپا تئاترهای ملی تأسیس شدند و منتقدان به معنای درست کلمه به عنوان دراماتورژ، مدیر ادبی، مصحح، ویراستار و مترجم به تئاترهای ملی جذب شدند. اینها به هستة اصلی رفتند و در جای درست خود قرار گرفتند. آنها گردانندة تئاتر ملی شدند. این منتقدان بودند که آن مسیری که باید تئاتر ملی در آن رشد میکرد را انتخاب میکردند. در کشورهای پیشرو، منتقد صرفاً ژورنالیست نیست اما وضعیت در کشور ما اینگونه نیست. منتقدان و یادداشتنویسانی داریم که ژورنالیستی مینویسند. در ایران منتقد جایگاهی ندارد. کسی نیست مشخص کند کار روی صحنه، اصیل یا کپی است. اگر منتقد و ویراستار هنری تعیین کنیم در آن صورت خواهیم فهمید که بسیاری از متنهای روی صحنه دروغین است. وقتی دروغ رشد میکند، منتقد حرف هم بزند به او ناسزا میگویند. پس، کار منتقد نظارت و هدایت تئاتر است. کار منتقد کمک به رشد و اعتلای تئاتر در جهت رشد فرهنگ جامعه است. کار تئاتر فرهنگسازی است و کار منتقد هم نظارت بر این مسیر است.
نراقی، سردبیر سایت درامانقد، در خصوص اهمیت و ضرورت نقد در ایران گفت: نقد به آگاهی و انتخاب تماشاچی کمک میکند. به تماشاچی کمک میکند نمایشی که با سلیقهاش همخوان است را پیدا کند. اگر فضای نقد در ایران مناسب بود، منتقدان به تماشاچیان برای انتخاب کمک میکردند. اما در فضای مشوش کنونی که نقد جایگاهی ندارد، تماشاچی آگاهانه انتخاب نمیکند. در نتیجه چه اتفاقی رخ میدهد؟ همان چیزی که در حال حاضر حاکم است رخ میدهد. شما مجبورید بازیگر تلویزیون را بیاورید که در تئاتر شکسپیر اجرا کند! وقتی نقد وجود ندارد این افراد به تماشاچی آدرس اشتباه میدهند و تماشاچی برای دیدن فلان خانم یا آقای بازیگر به دیدن تئاتر میرود و آنچه از نظر اقتصادی رخ میدهد این است که دستمزدها به شکل بسیار لجامگسیخته و غیرمنطقی بالا میرود. این باعث میشود کمکم نظام اقتصادی حاکم بر تئاتر شفاف نباشد. چون در ایران نقد تئاتر ضعیف شده نمیتواند به تماشاگر کمک کند که تئاتر خوب را برگزیند. همچنین نمیتواند از تئاتر خوب حمایت کند و تماشاچی بیشتری را روانه کند که تئاتر خوب ببیند. این فضا وجود ندارد. افزایش قدرت و تأثیرگذاری منقدان در شرایط امروز تئاتر ایران، ضروری است چون میتوانند در سمتدهی به فضای موجود مؤثر باشد.
چالشهای نقد فعال و حرفهای در تئاتر امروز ایران
نراقی که علاوه بر نقد، تجربه کارگردانی نمایش را نیز در کارنامه خود دارد، گفت: چالش اول نقد در وضعیت امروز، نحیفشدن رسانهها و جایگاههایی است که نقد باید در آن بیان و منتشر شود. رویکرد رسانههای کشور برای حمایت از نقد تئاتر مناسب نیست. نقد نیاز دارد در جایی ارائه شود. قبلاً روزنامههایی وجود داشت که حداقل هفتهای سه روز صفحة مخصوص تئاتر داشتند. در آنها نقد، یادداشت و گفتوگو کار میشد. در آن زمان کارگردانان احساس نیاز میکردند و خودشان درخواست میکردند که کارشان نقد شود. امروز این احساس نیاز وجود ندارد. چالش دوم مربوط به درآمد حاصل از نقد برای منتقدان است. سال گذشته نقدی بر انجمن منتقدان و کانون ملی منتقدان نوشتم و گفتم مگر شما صنف نیستید و مگر شما نیستید که باید از منتقدان حمایت کنید؟ منتقدان ما کار ندارند، جایی برای ارائة کار خود ندارند، چرا شما دربارة آن صحبت نمیکنید؟ چرا فکری برای این ماجرا نمیکنید؟ منتقدان ما نمیتوانند از راه نقد که به مطالعة مستمر و به رصد مدام تئاترها نیاز دارد فعالیت و زندگی کنند لذا، منتقدین ما جذب کارهای دیگری مانند مسئول روابط عمومی میشوند یا به نحو وحشتناکی دانشگاهها شروع به بلیعدن منتقدین میکنند. ببینید آمال تمام منتقدان ما این است که سریعاْ دانشجوی دکتری شوند تا بتوانند در دانشگاهی تدریس کنند. یعنی آمال منتقد ما این است که به جای نوشتن و گفتن دربارة تئاتر در دانشگاهها تدریس کند. چارهای هم نیست چون شغل ندارند و پیشرفت شغلی خود را در دانشگاه میبینند. به همین دلیل، وارد فضای دانشگاهی میشوند. این فضا دو مشکل برای منتقد ایجاد میکند. یکی اینکه منتقد را وارد روابطی میکند که منجر به محافظهکاری او میشود چون منتقد به آرامی برای حفظ این موقعیت باید ملاحظة برخی چیزها را بکند. دومین اشکال مربوط به پدیدهای به نام نقد دانشگاهی است. نقد دانشگاهی بسیار مهم است و رویکردهایی که در حوزة نقد تئاتر وجود دارد از طریق نقد دانشگاهی وارد این حوزه شده است.یعنی منتقدان متأثر از روشهای دانشگاهی، وارد حوزة نقد فلسفی، روانشناسی و جامعهشناسی میشوند. اما مشکلی که این نوع نقد، ایجاد میکند همان است که دربارة تأثیر مقالات علمی- پژوهشی وجود دارد. ما در آن شکل از نقد دانشگاهی میتوانیم خیلی ساده رویکردی را مثل رویکرد ساختارگرایانه انتخاب کنیم، یک تئوری را از آن بگیریم و آن را توضیح دهیم و بعد بگوییم این بخشهای اثر با این تئوری مطابق بود و بخشهای دیگر مطابق نبود. این به تئاتر ما خیلی کمک نمیکند چون از فضای نقد بومی فاصله میگیرد.
چینیفروشان در خصوص آسیب نقد دانشگاهی میگوید: بحثی که دربارة نقد دانشگاهی میگویند ضرورتی آموزشی است و ربطی به کار نقد روزمره ندارد. اِشکال نقد دانشگاهی در سوءاستفادهای است که از نقد دانشگاهی میشود و الان مسئلهای خطرآفرین شده است. مثلاً کاری را بر روی صحنه دیدم و به شدت متأثر شدم. کار به لحاظ هنری ارزش چندانی نداشت اما همین کار، توسط دوست منتقد بسیار خوبی با رجوع به منابع دانشگاهی، نقد شده است. کدهایی در این نقد موجود است که مشابهتی بین این نماش و دیدگاه فلسفی یا روانشناختی به کار رفته وجود دارد و این حیرتآور است! طبیعی است که وقتی منتقد را رها کنید همین میشود. او برای نجات خود باید به دانشگاه برود یا روابط عمومی شود یا از طریق نقدکردن و با بزرگکردن بیربط یک اثر و ربطدادنش به مباحث روانشناختی و جامعهشناسی عمل کند. وضعیت نقد امروز ما در حال سقوط است. آنچه که ما بهعنوان نقد مؤثر نام میبریم این است که منتقد صاحب سبک و صاحب دانش باشد. منتقدان باید مطالعه کنند. باید فرصت داشته باشند که دانش خود را در حوزة نقد و تئاتر بالا ببرند. باید در حوزة مسائل جامعهشناختی، روانشناختی و فلسفی مطالعه کنند و دانش خود را بالا ببرند. وقتی فرصت نیست منتقد خالی میشود اما اگر منتقد واقعاً صاحب جایگاه باشد میتواند مشکلات را رصد کند و به نهاد هدایتکنندة تئاتر راه حل ارائه کند و به آن جهت دهد که متأسفانه این ارتباط در ایران وجود ندارد.
پیشنهادهایی برای افزایش تأثیرگذاری نقد و کنشگری منتقدان در میدان تئاتر ایران
در بخش پایانی نشست، چینیفروشان برای بهبود وضعیت نقد و منتقدان در ایران، هشت پیشنهاد ارائه داد که عبارتند از:
1. واحدهای درسی تاریخ، ادبیات، فرهنگ و هنر ایرانی به همة گرایشهای رشتة تئاتر افزوده شود.به عبارتی دوباره تئاتر را با زیرساختهای ادبی، هنری و فرهنگ ایرانی تغذیه کنیم.
2. به گسترش تئاتر در مدارس و تأسیس و توسعة رشتههای مرتبط با تئاتر و نقد تئاتر در حوزة تئاتر کودک و نوجوان اولویت و اهمیت دهیم تا فضای تئاتر از مبانی دچار تغییر و تحول شود.
3. سالنهای رسمی و دولتی تئاتر را از قبیل تئاتر شهر، وحدت، حافظ و هنر به شرایط حمایتی پیشین برگردانیم.
4. حمایت دولت از تئاتر و فعالان این عرصه که نقد را هم شامل میشود، در دستور کار سیاستگذاران قرار گیرد؛ هنوز سازوکار شغلی با حفظ شأن هنری اهالی تئاتر در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی تعریف نشده است.
5. تبدیل تئاتر شهر، وحدت، حافظ و هنر به مراکز تئاتر ملی. تئاتر ملی یعنی مرکزی هوشمند برای هدایت تئاتر در جهت ارتقاء شعور و فرهنگ اجتماعی. برای شناساندن واقعی تئاتر جهان به هنرمندان داخلی برای نظمبخشی به ساختار و میدان تئاتر کشور.
6. استخدام رسمی کارگردانان، درامنویسان، بازیگران، مترجمان و سایر دستاندرکاران تئاتر در مراکز تئاتر ملی.
7. استقرار رسمی منتقدان در تالارهای نمایش مختلف برای انجام مسئولیتهایی مثل ویراستاری، مدیریت ادبی و دراماتوژی. این راهکار بدان معنی است که به منتقدان حیات حرفهایداده ایم. در این صورت منتقد میتواند اثرگذاری واقعی خود را داشته باشد.
8. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برنامهای را برای ارتقاء وضعیت نقد، با همکاری خانة تئاتر و کانون ملی منتقدان مدون کند.
نراقی برای رفع چالشهای نقد و منتقدان تئاتر گفت: بسیاری از اوقات که دربارة نقد تئاتر صحبت میشود، هنرمندان یا دوستانی که منتقد نیستند، میگویند خود منتقدان از نظر کیفیت علمی، کارشان در چه وضعیت و سطحی است. این موضوع در جای خود بحث مهمی است اما به نظرم پیش از آن باید به این بپردازیم که ابتدا چیزی به شکل طبیعی باید تبدیل به نهاد شود و وجود طبیعی پیدا کند، تا بعد بتوانیم دربارة خوب و بد آن صحبت کنیم. در حال حاضر، مشکل وجودی با نقد داریم. هنوز نقد حضوری که باید داشته باشد ندارد. برای رفع این مشکل سه پیشنهاد میتوان ارائه داد.
1- پیشنهاد اول این است که به نظر من دانشگاههای ما در درجة اول جای تربیت هنرمند نباید باشند. دانشگاهها میتوانند تقسیم وظایف کنند. لازم نیست همة آنها آدمهای مشابه تربیت کنند. میشود رشتهای یا زیرشاخهای در یک دانشگاه و شاخة دیگری در دانشگاه دیگری برجسته باشد. معتقدم که دانشگاههای ما بسیار روی تربیت هنرمند متمرکز هستند. یعنی میخواهند بازیگر و کارگردان تربیت کنند اما به نظر میرسد که چون در فضای دانشگاهی، تئوری و آموزش تاریخی نقش مهمی دارد اتفاقاً بیشتر جای تربیت منتقد، مترجم و پژوهشگر است. به نظرم تغییر رویکرد دربارة دانشگاههای تئاتر ما الزامی است. بهخصوص اکنون که آموزشگاههای هنری گسترش یافتهاند و هنرمند تربیت میکنند. چنانچه بسیاری از دانشآموختگان هنری، قبل از ورود به عرصه حرفهای تئاتر، دورهها و ورکشاپهایی را در این آموزشگاهها میگذرانند. بهطور کلی، رویکرد آموزشی در نظام آموزش رسمی به سمتی است که به جای منتقد، نظریهپرداز و کارشناس، هنرمند تربیت کند. این رویه آموزشی در دانشگاهها موجب تنزل کیفیت نقد میشود.
2- پیشنهاد دوم مربوط به ساختار سازمانی مرکز هنرهای نمایشی است. من معتقدم تحول عمیق در تئاتر از جمله حوزه نقد از ادارهکل فعلی با یک مدیرکل و چند معاون برنمیآید و باید ساختار آن توسعه یابد. اما در شرایط فعلی پیشنهاد میشود این مرکز، ابزارهای خود در حوزه نقد مانند سایت ایران تئاتر، مجله نمایش و واحد انتشارات را فعالتر کند.
3- پیشنهاد سوم این است که باید چارهای برای وضعیت نابسامان تئاتر بهاصطلاح خصوصی اندیشیده شود. بسیاری از سالنهای نمایش خصوصی تقریباً کارها را بازبینی نمیکنند. گویا دارند سالنی را برای جشنها اداره میکنند. مرکز هنرهای نمایشی باید بر تمام سالنها نظارت کند و از آنها حمایت کند تا بتوانند به صورت نظاممند و با حفظ حرمت هنر تئاتر، درآمدزایی کنند و به مرور مستقل بشوند. در چنین شرایطی سالنها راحتتر میتوانند وارد فضای نقد شوند. منتقد دعوت کنند. جلساتی برگزار کنند. نمایشهایشان را دقیقتر بررسی کنند. کسانی را استخدام کنند که بتوانند نمایشها را بررسی کیفی کنند.
باید توجه شود که ما به تئاتر سبک و مفرح نیز نیاز داریم. در همه جای دنیا تماشاگر آن بیشتر است و در جامعة ما هم به دلیل شرایطی که وجود دارد همیشه این نوع از تئاتر مخاطبش بیشتر بوده است. پیمانة تئاتر مفرح و تئاتر جدی هر یک به اندازة مخاطبانشان بزرگ و کوچک میشود و افراد با سلیقة خود نمایش دلخواهشان را انتخاب میکنند. کسی که ترجیح میدهد درآمد بیشتری داشته باشد، تئاتر عامهپسند و موزیکال سالم کار میکند، بنابراین مخاطب بیشتری هم دارد و اشکالی هم ندارد. اما نباید نهادهای تصمیمگیر به بهانه کم بودن مخاطب تئاتر جدی، حمایتها را از این نوع تئاتر کم کنند.
نراقی در انتهای سخنانش در خصوص حمایت از بخشهای خصوصی در عرصه هنر، به عنوان الگوی نسبتاً موفق از عملکرد بنیاد سینمایی فارابی یاد کرد و گفت: مثالی میزنم که به نظرم الگوی مناسبی است. بنیاد سینمایی فارابی، در دهة ۶۰ و ۷۰ سیاست حمایت، هدایت و نظارت را بنا گذاشت و بسیاری هم منتقد آن بودند. آن زمان دفاتر خصوصی سینمایی به دلیل انقلاب فرهنگی تعطیل شده بودند. اگر سینما میخواستیم نهادی باید آن را راه میانداخت. بر این اساس، بنیاد سینمایی فارابی تأسیس شد و از مؤسسات و دفاتر سینمایی حمایت کرد. در نتیجه سینما توانست وارد چرخة عرضه و تقاضا شود. امروز بنیاد سینمایی فارابی بسیار کوچک شده و شاید سالیانه به چند فیلم محدود کمک هزینه میدهد ولی تولیدات سینمای ایران بیشتر شده است. چرا؟ چون سینمای فارابی این حمایت را کرد که سینما شکل بگیرد. حال خود تهیهکنندگان وارد شدهاند و فیلم میسازند. ایراداتی به این نظام وارد است ولی حداقل امروز کسی مشکل وجودی با سینما ندارد ولی تئاتر با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند. مثلاً سال پیش بسیاری از سالنداران ورشکست شدند. تا زمانی که سازوکار درستی ایجاد نشود تئاتر این مشکلات را خواهد شد و نقد تئاتر نیز آسیبپذیر خواهد بود.
ترابی اقدم، دبیر نشست و دانشجوی دکترای رشته پژوهش هنر، در ادامة پیشنهادها به نقش ذائقه مخاطب در نظام تولید و توزیع اثر هنری اشاره کرد و گفت: موضوع بسیار مهم دیگر در خصوص تأثیرگذاری نقد تئاتر در کشور، ذائقه مخاطب است. اساساً فهم هنر تئاتر در مقایسه با سایر گونههای نمایشی مانند فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی برای عموم تماشاگران دشوار است و از اینرو نقش منتقدان تئاتر بهعنوان واسطه بین اثر هنری و مخاطبان اهمیت بیشتری دارد. ضعیف شدن جایگاه نقد تئاتر در پیکرة فراگیر تئاتر کشور موجب شده است که مخاطبان، مرجعی برای تشخیص سره از ناسره نداشته باشند. این موضوع در تلاقی با روند روزافزون تنوع و تعدد رسانههای سرگرمیمحور (مانند شبکههای اجتماعی در فضای مجازی) سطح درک و سلیقه مخاطب را تنزل داده است. در چنین شرایطی بهتر است سیاستگذاران فرهنگی کشور به واسطه منابع رسانهای و فرهنگی به ویژه صداوسیما، سلیقه مخاطبان را از طریق افزایش دانش و آگاهی هنری آنها سمتدهی کنند. بر این اساس پیشنهاد میشود برنامههای مربوط به تئاتر در شبکههای مختلف تلویزیون و رادیو، با حضور منتقدان، افزایش کمی و کیفی داشته باشد. هدفگذاری کانونی این برنامهها میتواند مبتنی بر افزایش شناخت سطوح و لایههای مختلف مخاطبان از هنر نمایش از طریق نقد و بررسی آثار روی صحنه باشد.
این نشست با پرسش و پاسخ حضار خاتمه یافت.
ویراستار و تدوین کننده: محمود ترابی اقدم / منتشر شده در سایت پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات