نگاهی به نمایش «رستم و سهراب» به کارگردانی میرکمال میرنصیری
پاداش شکیب و باور
عرفان پهلوانی – نمایش «رستم و سهراب» نوشته و کارگردانی میر کمال میرنصیری در دهمین روز از سیوهفتمین جشنوارهی بین المللی تاتر فجر، در تالار وحدت به روی صحنه رفت.
الف- پاداش شکیب و باور
بیایید کمی بیتعارف و به دور از رودربایستیها، کمی دور از آبروداریهای آشنای ما ایرانیها، گپ بزنیم: در روزگار و بزنگاهی در سرزمین اهوراییمان زیست میکنیم که بر پایهی بسیاری از پژوهشها و آمارهای علمی، میزان افسردگی و ناامیدی، سرخوردگی، کاهش سطح انرژی و پویایی میان گروههای گوناگون جامعه فراوان نگرانکننده است. گرایش به انواع اعتیاد و سومصرف مواد مخدر و محرک و همچنین افزایش وحشتناک آمار طلاقهای عاطفی و رسمی، تنها نمونههایی از بازخوردهای این افسردگیها و ناامیدیهاست. بیگمان هنر و رسانه در این بزنگاه ویژه و تاریخی میتوانند نقش بهسزایی در بهبود و بهسامان ساختن این شرایط داشته باشند. صد البته نه از گونهی خندوانهای و فریادهای بیپایه و دروغین "ما خیلی باحالیم" و "ما خیلی خوبیم" که شاید مسکنهایی پنهانکنندهی درد باشند، اما درمان نیستند و خود دهها آسیب بر آسیبهای موجود خواهند افزود. اما بیگمان یکی از راههای کارآمد و درخور برای درمان شماری از بیماریها و چالشهای روانی انسانها و یا دست کم کاهش درد ایشان، بهرهگیری از ریختار درست و علمی "هنر درمانی" است.
میرکمال میرنصیری از سال ۱۳۷۹ شمسی، برای هنر درمانی و بهویژه "نمایش درمانی" سراغ انسانهایی رفته است که نه تنها رنجور از افسردگیها و سرخوردگیها هستند، بلکه تن و بدن ایشان نیز آن چنان که باید یارایشان نیست و از آنها با عنوان "معلولان آسایشگاه کهریزک" یاد میشود. نمایش "رستم و سهراب" به نویسندگی و کارگردانی "میرکمال میرنصیری" با بازی گروه نمایش درمانی معلولان آسایشگاه خیریه کهریزک،آفرینشی گرانبها از دستاورد تلاش ۱۸ ساله و پاداش شکیب و باور میرکمال میرنصیری و همراهان او بود.
ایران امروز ما، فراوان و بسیار، به انسانهایی همچون میرکمال میرنصیری نیاز دارد تا پرشکیب و باورمند به شرافت، نه در شعار و افزایش آلودگی صوتی، بلکه شعورمند و در عمل، خواستنها را به توانستنها برسانند و گرهی از انبوه گرههای این سرزمین بگشایند؛ زیستن پردرد و رنج گروهی حتی کمشمار را به زندگی کردن شاد و آرام، هدفمند و زیبا دگرگون سازند و ایشان را از لذت زندگی برخوردار....
ب- من هستم....
نمایش "رستم و سهراب" ، این اقتباس از داستان پرمایه و جاودانهی حکیم ابوالقاسم فردوسی، با این رویکرد اجرا میشود که: "ما نخواستهایم او بازیگر شود؛ بلکه خواستهایم بودنش را برای خود و دیگران اعلام کند...." در نگاه بسیاری از دارندگان دانش هنر هم، گونههایی مانند "نمایش خلاق" و "نمایش درمانی"، هنرهایی "فرآیند محور" هستند و نه "برآیند محور" ؛ به دیگر گفتار کیفیت خروجی آنها به عنوان یک آفرینش هنری مهم نیست؛ بلکه آن چه درخور درنگ، اندیشه و بررسی هست، چیستی (کیفیت) و چندی (کمیت) تاثیری است که بر افراد آن گروه گذاشته میشود. البته نمایش "رستم و سهراب" به فراتر از این نگاه میرود و برآیند آن فرآیند نیز نمایشی است برخوردار از زیباییشناسی هنری و همچنین تماشایی.
"رستم و سهراب" میرکمال میرنصیری "دو درام با یک بلیط" است. یکی فیلمی مستند که بر روی پرده به تماشای آن مینشینیم و دیگری اقتباسی از رستم و سهراب که با درخشش شماری از اهالی آسایشگاه کهریزک، بر روی صحنه چشمها را به خود خیره میسازد؛ این دو به گفتاوردی در یک تدوین موازی به تماشاگر پیشکش میشوند.
آن یکمی گزارشی است مستند از تلاشی که از سال ۱۳۷۹ شمسی توسط میرکمال میرنصیری آغاز شده است و تا امروز ادامه دارد؛ گزارشی از انبوه چالشها و راههای دشوار که پیموده شده تا به منزل گاههایی آرام برسند. در همان لحظههای نخستین، جملهای از این مستند تا ژرفای جان و دل را به آتش میکشاند و دست کم برای من ماندگار میشود:
"رنجآور است که انسان احساس کند بود و نبودش برای دیگران یکسان است و نبودنش مطلوبتر". چنین به نظر میرسد که میرکمال میرنصیری، در کارگردانی موفقتر از نویسندگی عمل کرده است. جهان اجرای "رستم و سهراب" برخوردار از نیمدایرهای است که فرم و ریختار آشنا و پرمعنای زیباییشناسی، هنر و نمایش ایرانی به شمار میآید و پیشتر، از این دایره و نیمدایره که تو گویی با تماشاگران دایره میشود، بهویژه از نگاه نشانهشناسانه پر سخن گفته و نوشته شده است. این نمایش، گرایش به کمینهگرایی در طراحی صحنه و ابزار صحنه (آکسسوار) دارد. نکتهی بسیار جالب و زیبا در این نمایش، آن است که نمایش از انرژی و پویایی بسیار بالایی برخوردار است و میرکمال میرنصیری توانسته است با در نظر گرفتن ویژگیهای بدنی بازیگران این نمایش به میزانسنهایی ساده، اما درخور دست یابد. بازیگران این نمایش، مدام با صندلیهای چرخدار خود در حرکت هستند و افزون بر تنوع بصری، میزانسنهایی منطقی، درست و زیبا بر صحنه آفریده میشوند. تاکید میکنم که ویژگیهای بدنی بازیگران این نمایش، بال پرواز و سقف آسمان خلاقیت میرنصیری و گروهش را کوتاه نساخته است؛ برای نمونه هنگامی که صدای باد به گوش میرسد، با حرکتی ساده و آسان، پرچمهای ایران و توران هم به حرکت درمیآیند.
اما یک پرسش و پیشنهاد؛ پیشنهاد و پرسشی که شاید آزمون و خطای پسین میرنصیری و گروهش را سمت و سویی دگر دهد: آیا بهتر نیست برای چنین نمایشها و فرآیندهایی، به جای گزینش داستانی که خود حکیم توس آن را داستانی پر آب چشم میخواند و حال و هوایی تراژیک دارد، به سراغ فضاهایی کمیک برویم؟ آنچنان که "فردریش دورنمات" میگوید: "در سدهی بیستم آنچنان از هراسهای واقعی کرخت و بی حس شدهایم که تراژدی چندان اثری بر ما ندارد و فقط از راه برخورد با کمدی میتوان تراژدی را بازیافت". اکنون دیگر ما در قرن بیستویکم که دیگر....
عرفان پهلوانی
عضو کارگروه نقد سی و هفتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر