در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «لانچر پنج» به کارگردانی مسعود صرامی و پویا سعیدی

اما موش خورده شناسنامه من

امید طاهری- نمایش «لانچر پنج»، به نویسندگی و کارگردانی «مسعود صرامی» و «پویا سعیدی»، در آخرین شب از سی و هفتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر، در تالار چهارسوی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت.

ماجرای نمایش «لانچر پنج» در یک پادگان نظامی می گذرد و مربوط به کشف راز سه قتل مرموز توسط رییس اداره بازرسی پادگان می باشد. «لانچر پنج» اگر چه نمایشنامه ای پلیسی و معمایی را در شکلی رئالیستی ارایه می کند، اما در دو حوزه معنایی و اجتماعی، مخاطب خود را درگیر می کند و در ارتباط با مفاهیم اثر به چالش می کشد. موضوع این نمایش در شرایط فعلی جامعه ما، جسورانه محسوب می شود. پرداختن به مساله ناهنجاری های جنسی در یک محیط خشن مردانه و عاری از وجود زنان، چیزی نیست که هر روز در اخبار و رسانه ها، شاهد و ناظر واقعیت وجودی اش باشیم. اما انکار آن و سرپوش گذاشتن بر وجود چنین آسیب هایی، در عمل یک نوع سانسور ویرانگر است که ممکن است وضعیت های بغرنج دیگری را به وجود بیاورد.

زخم های زیرپوستی و دُمل های چرکینِ پنهان شده زیر لایه های بی عیبِ بدن، خطرناک تر از جراحاتِ قابل ملاحظه است. طی سال های گذشته، کم نبوده برون ریزی عفونتِ ناشی از چنین زخم های پنهانی. رویکرد نفی و انکارِ هر گونه آسیب، زیر پوست زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی کشور ما، نتیجه ای جز این نخواهد داشت که تشخیص و درمان، به تعویق بیافتد و ناگهان فاجعه، چون سرطانی عمیق، فراگیر شود. از این منظر، «لانچر پنج»، ضمن اینکه جسورانه دست روی موضوعی می گذارد که در دیدگاه محافظه کاران به دلایل مختلف، سانسور می شود، از سوی دیگر در بستری موضوع خود را طرح می کند، که معانی دیگری زاده می شود و نمایش از یک نقد اجتماعی، عمیق تر می رود و از یک مصلح اجتماعی، فراتر.  

پادگان، مظهر یک مجموعه ی مبتنی بر نظم است. نظمی دقیق، سختگیرانه و مبتنی بر تشویق و تنبیه. نظامی گری در سراسر دنیا، در قالب چنین نظم سختگیرانه ای، ارتش ها را ایجاد و اداره می کند. این نظمِ استوار را در نمایش شکوهمند رژه، می توان به عنوان نمونه ی کاملی از هماهنگی، دقت، و ظرافت مشاهده کرد.

اما زیر این لایه ی منظم و دقیق، چه می گذرد؟ چه کسی میداند هر کدام از سربازانی که در رژه ای هماهنگ، بدون ذره ای خطا، حرکت می کنند، در دنیای فردی خود به چه می اندیشند و چه در سر دارند؟

تلاش ساختارهای اجتماعی در ایجاد جوامع برخوردار از نظم نمادین، در مواجهه با فردیت گرایی و میل گریز انسان به تمایلات شخصی و منفعت طلبی، یک آنتاگونیست و پروتاگونیستِ قدرتمند در لایه های محتوایی نمایش «لانچر پنج» است. نظم نمادین موجود در پادگان، جایگاه و رتبه ها و درجه های تعریف شده، رفتار و گفتار تعریف شده، نحوه ی برخورد و سلام نظامی به ارشد ها، نحوه ی صحبت و در مجموع هر آنچه در یک پادگان نظامی قرار دارد، از آدم ها تا اشیا؛ پوشه هایی که به ردیف و منظم در قفسه ها چیده شده؛ همه و همه، نمی تواند مانع منفعت طلبی فردی آدم ها باشد و سرانجام از چنین منفعت طلبی، یا خیر زاده می شود یا شر. که هر چه باشد، همواره موی دماغ نظم نمادین ناظمان جامعه بوده.   

بنابراین نمایش «لانچر پنج» را می توان از منظر «لاکان» و سه نظم بنیادین اش ( امر خیالی، امر نمادین و امر واقع ) بررسی کرد. اگر چه این نمایش هرگز قصد ندارد در این نظریه سرگردان شود یا به قطعیتی دست یابد. اما بال های اندیشه خود را از حدود و ثغور یک ستون حوادث یا خبری تکان دهنده در روزنامه و یا نمایشی با رویکردی انتقادی به یک رخداد مستند، فراتر می برد. در «لانچر پنج»، پادگان نظامی به عنوان امر نمادین، مورد هجوم امر واقع قرار می گیرد. این یک تداخل تاریخی است. رییس اداره بازرسی در دل ساختار و نظم موجود در امر نمادین، برای حل معمای قتلی که محصول هجوم امر واقع است، راهی جر اتکا به امر خیالی ندارد. او ناچار است خود را به عنوان یک وجود کامل متصور شود و آنچه را با فهم خود دریافت کرده، بستر قضاوت و تصمیم گیری خود کند. این همان نظمی است که «لاکان» آن را رد می کند و معتقد است محصول تمایل بشر به تسخیر جهان به دست خود یا دست ساخته های خود است.

در آخرین صحنه نمایش، سربازی نزد سروان می آید و یک پرده دیگر از روی حقیقت بر می دارد. او به سروان هشدار می دهد که آیا نمی ترسد این ماجرا برایش بد تمام شود؟! اما سروان شایگان از این موضوع نمی ترسد. او در تردیدی دیگر به سر می برد. تردید از اینکه آیا می تواند خود را به تمامی یک نظم نمادین بداند؟ سروان شایگان، نمونه ی یک بیرون زدگی فردی از ساختارهای اجتماعی است که اینبار در جایگاه خیر می نشیند. اما همواره چنین بیرون زدگی هایی هم زاینده خیر بوده و هم شر.

«لانچر پنج» در بر گیرنده مفاهیمی عمیق تر از ناهنجاری مورد اشاره متن خود است. اما بستر مناسبی را برای طرح مسئله خود انتخاب می کند. در نمایشنامه، کارگردانی، طراحی، بازیگری و سایر عناصر اجرا، ساده و بی پیرایه برخورد می کند، چون اقتضای موضوع نمایش است. اما در همین سادگی و بی پیرایگی، آنجا که باید، سیلی محکم خود را می زند و خنده را بر دهان مخاطب خشک می کند. در نمایشنامه و اجرا، به درستی لحظات کمیک ایجاد می کند تا در قدم اول ارتباطی ملموس با مخاطب برقرار کند. فضا و کاراکترها برای مخاطب آشنا می شوند. همان هایی هستند که هر روز در زندگی شاهد حضورشان هستیم. دور از دسترس نیستند. از دل تاریخ نیامده اند، اگر چه سانسور تاریخی اجباری را بر دیوار اجرا الصاق کرده باشد. اینها زندگی روزمره خود ماست و فاجعه در کنار همین لبخندها و قهقهه ها  بروز پیدا می کند. «لانچر پنج»، آخر دنیا نیست. جایی است کنار گوش ما.

امید طاهری

عضو کارگروه نقد سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر




نظرات کاربران