در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «سردسیر» به کارگردانی مصطفی ابهری و محمد نقایی

ماموری که از سردسیر آمد

رسول نظرزاده- تالار سایه در مجموعه تئاترشهر در آخرین روز از سی و هفتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر میزبان نمایش«سردسیر» نوشته محمد نقابی و به کارگردانی مصطفی ابهری و محمد نقایی بود.

نمایش «سردسیر» در رده اجراهای انتقادی وضد کمونیستی از کشور شوراها- شوروی سابق- قرار می گیرد. آنهم ماجرایی مربوط به تبعات دوره ی سخت استبدادی آن دوران یعنی دوره ی استالین که به تبعید مخالفان و دگر اندیشان به سیبری ، واقعه ی گولاک و قتل عام میلیون ها تن انجامید. اگرچه در دوره ی خروشچف با انتقاد از سخت گیری های دوره استالین بسیاری اززندانی ها و تبعیدی ها آزاد شدند اما همچنان سیستم تا اصلاح خود راه های  بسیاری در پیش داشت. اجرایی که می کوشد عشق و ایدئولوژی را در مقابل هم قرار دهد.

اینکه تاتری پس از گذار از سیستم های یک جانبه گرایانه و یکسان نگرهمگانی کمونیستی در جهان ،  به انتقاد از آن دوران بازگشته است خود گامی به پس به شمار می رود. نگاهی که فرضا درفیلم های جشنواره جهانی فیلم فجر نیز در چند دوره دیده می شد  که  به موضوع جنگ سرد و نبود آزادی در دوران جکومت شوروی می پرداختند. اما اینکه چرا این نمایش به جای بازسازی و بازخوانی سرگذشت یکی از آدم های سیاسی ایرانی که به همین دام افتادند و در شوروی یا آلمان شرقی، سرنوشت مشابه تراژیکی را از سر گذراندند، به سراغ ماجرایی خیالی با آدم های  جعلی روسی / فرانسوی رفته است نشان از گرایش محافظه کارانه ی اجرا دارد. انگار بخواهد حرف خود را پشت داستانی فرضی و شخصیت هایی پوشالی بیان کند. شایدهنوز فضای تاترایران را برای طرح  تضاد های فکری و ایدئولوژیک تاریخ معاصرآماده نمی بیند و همچنان داستان خود را در حدیث دیگران بازگو می کند. به همین دلیل است که بسیاری از مکان ها و شخصیت ها و فضاهای این نمایش ، غریب ، انتزاعی و کلی هستند و شناخت کافی از آن ها وجود ندارد. تیپ کمونیست پیر و بیمارو فرتوت که گاهی سرفه می کند همچنان با نگاهی جزمی وبسته دیده می شود که با هر کسی که  در مقابل سیستم قرار گیرد به آسانی چون مهره ای بی ارزش رفتار می کند واو را حذف می کند . تیپی که  پس زمینه ندارد. اینکه او روزگاری فردی انقلابی و عدالت خواه  بوده و اندک اندک در سیستم حل شده مورد اشاره نیست. از سویی با شخصیت زندانی- یانوش میخالکف- معلمی که دربرابر سیستم از خود مقاومت نشان داده و به سیبری تبعید شده و حالا حکم مرگش آمده نیز چندان آشنا نمی شویم . کسی که مجبور می شود برای نجات جان خود به خدمت کا گ ب در آید . اینگونه است که در این نمایش ، انگارآدم ها از قبل قضاوت شده اند و خون و جان ندارند. تضاد عقاید به زودی به دستور و فرمان بدل می شود تا شاهد داستانی ماجراجویانه و سینمایی باشیم. بحران فکری و روحی در مردی که با نقشه ای حساب شده به سراشیب می رود ادامه نمی یابد تا تنها شاهد پیگیری پرونده ای مخفی وبا خطرات ماموریتی امنیتی در پاریسی باشیم که انگار نیروهای امنیتی و پلیس فرانسوی اش غایب هستند و رسانه ها و روشنفکرانش به کل به تعطیلی رفته اند. مرد/ مامور تلاشی برای فرار، دور زدن، ویا بازی چند جانبه با نیروهای امنیتی شوروی و فرانسه نمی کند و همه ترور ها ، تمیز و طبق نقشه ازقبل طراحی شده انجام می پذیرد و ردپایی  باقی نمی ماند تا نیروهای پلیس اورا دنبال کنند. مرد به راحتی حتی پس از کشتن یک خدمتکار در هتل بدون تغییر چهره به سراغ عشق قدیمی اش- سیمون- در کافه می رود و سرمیزبا او درباره نقشه های آینده اش حرف می زند . پشت پنجره و پیاده روهای پاریس هیچ تنش و زندگی وجود ندارد وتضاد فکری آنهم در دوره جوشش اندیشه های چپ  و راست و فلسفی و اگزیستانسیالیستی....به گوش نمی خورد.

پیرنگ فرعی «عشق بازیافته»  مرد/مامور در پاریس که انگیزه ی گریز او از گولاک تا رویای پرورش اسب در باغستان را شکل داده ازآن بخش هایی است که می توانست متن و اجرا را به سوی فضاهای تازه ببرد. روبرو شدن مرد / مامور با سیمون زن بازیگر تاتری که روزی ستاره ی صحنه های شکسپیری پاریس بوده و حالا  کنار گذاشته شده و در کنج کافه ای دور به امید بازگشت روزهای طلایی اش نشسته است. صحنه ی روبرو شدن آن دو پس از 15 سال مانند نمونه های مشابهش در درام های بزرگ جهان و برخی فیلم های معروف می توانست یکی از صحنه های درخشان این اجرا باشد اما از آن جایی که برجنبه های احساسی و دراماتیک این صحنه ها چندان متمرکز نشده به زودی تاثیر این صحنه ها نیز در دل ماجرای اصلی گم می شود. این که چرا مرد عاشق پس از این همه سال و با وجود دسترسی به زنان جوانی که در پوشش یک مامور کا گ ب می تواند به چنگ آورد همچنان به سراغ زنی خسته و سقوط کرده می رود چندان در متن و اجرا به آن اشاره نمی شود. این گونه صحنه ها با ساختن دنیای ویژه و نوستالژیک از دوره ی جوانی و هنگام عاشق شدن زن ومرد ، هربارصحنه ی ملاقات امروز آن دو را سرشار از احساس و بغض های فروخورده و حرف های ناگفته می کنند تا در انتها صحنه ی جدایی یا مرگ یکی از آن ها به یکی از به یاد ماندنی ترین صحنه ها در ذهن مخاطب تبدیل شود. نمونه ی نزدیک این صحنه ها یعنی ترکیب ماجرایی عاشقانه با ماجرایی سیاسی را می توان در نمایشنامه ی «همه به کافه ریک می روند» نوشته موری برانت و جون الیسون دید که فیلم معروف کازابلانکا نیز براساس آن ساخته شده است. صحنه ی ملاقات دوباره زن و مرد عاشق پس از سال ها در کازابلانکا با پس زمینه ی سیاسی اشغال پاریس توسط قوای آلمانی یکی از صحنه های کلاسیک این گونه عشق بازیافته است. بازخوانی دقیق این صحنه ها و دریافت ساختمان دراماتیک آن ها ، دلایل تاثیرگذاری آن صحنه ها را به روشنی نشان می دهد.

اشاره به کشتن آلبرکامو به عنوان نویسنده ای مخالف شوروی در پاریس یکی از شیطنت های  اجرا به شمار می رود. در حالی که می دانیم کامو درتصادف فوت شده است. بازی با تصادف اتومبیل کامو که در اینجا به عوامل ک گ ب نسبت داه می شود در ادامه ی دستکاری مصالح تاریخی است .همچنان که بازی با نام  جعلی تازه ی مامور با عنوان گرتوفسکی ، شوخی با نام هنرمندی نخبه گرا است که از قضا در کشوری کمونیستی زندگی می کرده است.

صحنه های حضور زن عاشق و خسته که پس از سال ها مرد عاشق/مامور را به یاد نمی آورد و چنان بازی می کند که انگار خودش را هم در دوران اوج بازیگری و عاشقی اش فراموش کرده - با بازی خوب بازیگر زن نمایش - قابل توجه است. تک گویی او در فواصل میان صحنه ها که جملاتی از متن های شکسپیر را می خواند پس از چند صحنه ی خشن ،ضمن فضاسازی، کم کم حالتی استغاثه گونه و نجات بخش برای خروج از یک تله ی امنیتی را به ذهن می آورد. این تک گویی ها به ویژه در صحنه ی آخر که تک گویی لیدی مکبث وار زن ، پیش زمینه ی کشتن مردعاشق/ مامور در مقابل به دست آوردن روزهای اوجش در تاترقرار می گیرد کاربرد اصلی خود را نشان می دهد.

بازیگر نقش مرد/ مامور امنیتی گرفتارتوطئه ی سرویس اطلاعاتی شوروی سابق ک گ ب – سعید صادقی- در نشان دادن لایه های ظاهری یک مامور خشن وسرد و جدی موفق عمل می کند اما در نشان دادن تردیدها ، لایه های پنهان و شکننده تر او، چندان بازیش به چشم نمی آید.  دنیای خشن مرد/ مامور در همان لحظه های شخصی / حسی چند لایه ی دیدار با معشوق / سیمون شکاف برمی دارد. این ابعاد،  نیاز به تامل و درنگ بیشتر در دنیای چندگانه ای او دارد که هنوز درمتن و اجرا گسترش لازم را پیدا نکرده است. اجرای صحنه های خشن مانند خفه کردن و... به صورت مستقیم درروی صحنه چندان معمول نیست و توجیه نمایشی ندارد. اغلب بازتاب این صحنه ها پس از اتفاق اصلی با تمرکز برروی جزییات و واکنش های کوچک، تاثیرنمایشی بیشتری می گذارند.

طراحی صحنه با استفاده ازمیز و صندلی های قابل تبدیل فلزی به فضای سرد وخشک نمایش کمک کرده اند . تمام صحنه های مختلف اجرا از زندان تا قطار تا کتابفروشی تا هتل و کافه و... با تغییر اندکی در اجزا همین وسایل به وجود آمده اند. هنوز از ویژگی های شهر پاریس و شهر خیالی داغستان دراجزای صحنه کمتر نشانی هست.  

بازخوانی انتقادی از دوره ای تاریخی آن هم از کشورهای دیگر در تاتر ایران هنوز کاری دشوار و پیچیده است. همواره نمونه های وطنی از همان موضوع با کمی  پژوهش وجسارت در طرح موضوع، دریچه های تازه تری را مقابل چشم مخاطب می گشاید.

رسول نظرزاده

عضو کارگروه نقد سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر




نظرات کاربران