در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «آهسته با گل سرخ» به کارگردانی هادی مرزبان

بحران و تراژدی در ارائه‌ی بازی

فاطمه فلاح- تالار سنگلج در یازدهمین روز از سی و هفتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر میزبان نمایش " آهسته با گل سرخ" نوشته اکبر رادی و به کارگردانی هادی مرزبان بود.

هادی مرزبان کارگردانی است که به مدت چهار دهه اجراهایی از نمایشنامه‌های اکبر رادی را به روی صحنه می‌برد و تا زمانی که اکبر رادی در قید حیات بود این فعالیت مستقیم بود. اینگونه فعالیت مستمر به جز دغدغه‌مندی کارگردان، ناشی از علاقه‌ی او به متون اکبر رادی است؛ متونی که مستقیم و غیرمستقیم به فقر و عدالت اجتماعی می‌پردازند.

 نمایشنامه‌ی "آهسته با گل سرخ" در زمانه‌ی بحبوحه‌ی انقلاب رخ می‌دهد. آدم‌هایی در کنار هم قرار گرفته‌اند که خویشاوند هم هستند اما از طبقات اجتماعی و فکری متفاوتی می‌آیند تا موقعیت اجتماعی‌ای را بسازند که تعمیم‌پذیر است. هم به دلیلِ قدرتمندی متون اکبر رادی و هم به دلیلِ اینکه متأسفانه هنوز برخی روابط اجتماعی اصلاح نشده‌اند هنوز این نمایشنامه‌ها تعمیم‌پذیر هستند. عبدالحسین خان، همسرش و دو فرزندشان سینا و سیامک از طبقه‌ی مرفه اجتماع هستند. سینا قرار است برای ادامه دادن تجارت پدر به اتریش برود. او فردی خوشگذران است که هیچ تلاشی برای اعتلای فکرش‌اش نداشته اما احساس هدر شدگی می‌کند اما سیامک که جوان‌تر است ذهن آماده‌تری برای پذیرش معانی بزرگ زندگی مانند آزادی دارد. از طرفی قرار است سینا با دخترخاله‌اش ساناز ازدواج کند. ساناز شخصیت اجتماعی پخته‌تری نسبت به دیگران دارد. جلال که برادرزاده‌ی عبدالحسین خان است در کنکور پذیرفته شده و برای ادامه‌ی تحصیل از رشت به تهران و پیش خانواده‌ی عمویش آمده. سینا و مادرش با نوعی حسادت نمی‌توانند جلال را بپذیرند. عبدالحسین خان فقط با عذاب وجدانی که نسبت به برادرش دارد او را پذیرفته است. اما وقتی جایگاهش را در خطر می‌بیند دیگر حضور جلال را جایز نمی‌داند. در شب تیراندازی جلال که ساناز را می‌خواست به منزل عبدالحسین خان بیاورد تیر می‌خورد و می‌میرد...

 در این خلاصه سعی شده با مختصرترین کلمات وضعیت اجتماعی  و روحیِ شخصیت‌ها بیان شود تا رویکرد شخصیت‌ها و البته نویسنده مشخص شود. متن نگاهی انتقادی دارد. وقتی طبقه یا گروهی از نظر مالی نسبت به دیگر گروه‌ها و افراد برتری دارند بدون آنکه حتا به روابط آشنایی و خویشاوندی توجه داشته باشند ابتدا نگاه برتری‌جویانه و سپس رویکردی استعماری، سودجویانه یا ایرداگیرانه در پیش می‌گیرند. نویسنده قصد دارد این را نقد کند. در بیشترِ متون نمایشیِ اکبر رادی مانند "ملودی شهر بارانی" چنین وضعیت‌هایی نمایش داده شده است. اما این وضعیت در بحبوحه‌ی انقلاب که هر کس سعی در بقا و نجات دارد تشدید می‌شود.

 هادی مرزبان این متون اجتماعی را که از بطن واقعیت آمده‌ همواره با رویکرد واقع‌گرایانه‌ای اجرا کرده است. در اجرای نمایش "آهسته با گل سرخ" دکور و وسایل صحنه و حتا پذیرایی رئال هستند. اما نکته‌ای در طراحیِ خانه به نظر می‌آید که یک نیمچه به دکورهای نمایش یا فیلم‌های اکسپرسیونیستی نزدیک شده است. سقف کج و نامتقارن خانه تنها عنصری است که این شباهت را ایجاد کرده است؛ البته دلیلِ بیرونی و درونی‌ای برای آن وجود ندارد. دکور تجملی خانه هم یک خانواده‌ی اشرافی مآب، مابین سنت و مدرنیته را نمایش می‌دهد، همانطور که اکبر رادی در نظر داشته است.

 اکبر رادی و البته مرزبان می‌دانند چطور می‌توان در یک کار رئالیستی نماد را وارد کرد؛ قبل از ورود جلال، ساناز دو سهره خریده ولی مادر و سینا از حضور آن‌ها ناخشنودند و فقط سیامک عاشق آن‌ها است. جلال هم که وارد خانواده می‌شود دوباره رویکردِ شخصیت‌ها همین است. سیامک پسر عمویش را خیلی دوست دارد اما حضور جلال، سینا و مادر را کفری کرده است. جلال از سیامک می‌خواهد سهره‌ها را آزاد کند و دقیقاً زمانی که سیامک سهره‌ها را آزاد می‌کند جلال تیر خورده است. شاید اگر تمام این اتفاقات بتواند ذهن کسی را بسازد و راهی را هموار کند، ذهن و راه سیامکِ نوجوان است.

 هادی مرزبان با ترکیبی از هنرپیشه‌های شناخته شده‌ی تئاتر، سینما و تلویزیون این نمایش را اجرا کرده است: حبیب اسماعیلی (عبدالحسین خان)، فریبا کوثر (همسر عبدالحسین خان)، صبا کمالی (ساناز)، سینا (محمد حاتمی). این ترکیب از بازیگران در نگاه اول نمی‌تواند چیز نادرستی باشد. اما حتا کسانی که سابقه‌ی طولانی‌تری در تئاتر دارند و سال‌ها به عنوان بازیگران تکنیکی و سوپراستار تئاتر شناخته شده هستند، کیفیتِ کمی دارند حتا تمرکزِ درستی برای اجرا نداشتند و دیالوگ‌هایشان را فراموش می‌کردند! به جز این روحِ بازیگری و شناخت و درکی نسبت به شخصیت‌ها وجود نداشت؛ یعنی بازیگران در کالبد نقش فرو نشده بودند که بتوانند یک شخصیت "رویت‌پذیر و باورپذیر" را مقابل دیدگان تماشاگر بگذارند؛ و تلخ اینکه واقعن معلوم نبود چه بر سر بازیگر تکنیکی و فنی‌ای مثل محمد حاتمی آمده است، بازی بی‌روح و فاقد مولفه‌های فنی او عامل تعجب اصلی این نمایش در این روز و اجرا بود... ساناز که در متن اکبر رادی تنها شخصیتی است که رویکردِ برتری‌طلبانه نسبت به جلال ندارد و شعورِ اجتماعی بالاتری دارد؛ در این اجرا گرچه تا حدودی این ویژگی حفظ شده، اما اینجا ساناز با اداهای مصنوعی و لوس مانند دیگر شخصیت‌ها به یک دختر تازه‌به دوران رسیده بیشتر شبیه است. شخصیتِ جلال قهرمان نمایش است اما خودش از این بی‌خبر است؛ یعنی ادای قهرمان و نجات‌دهنده‌ی جامعه را درنمی‌آورد. نویسنده و همچنین کارگردان و بازیگر هم اصراری برای نمایش یک قهرمان ندارند. بازیگرِ نقش جلال و عبدالحسین‌خان در این اجرا به خوبی این شخصیت‌ها را درک کرده‌اند.

 عنوانِ "آهسته با گلِ با سرخ" در هنگامِ خوانشِ نمایشنامه و به دلیل ویژگی‌های شاعرانه‌ی زبان برای خواننده بیشتر قابلِ درک است. این شاعرانگی به اجرا منتقل نشده بود.

 

 فاطمه فلاح

عضو کارگروه نقد سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر

 

  • پانوشت: این یادداشت به کم و کیف اجرا در جشنواره‌ی فجر پرداخته است. ممکن است اجراهای دیگر فضاها، بازی‌ها و کیفیتِ دیگری داشته.




نظرات کاربران