در دوشنبههای نقد تئاتر
کارداجین بررسی شد
کارداجین بررسی شد 2
کارداجین بررسی شد 3
کارداجین بررسی شد 4
کارداجین بررسی شد 5
کارداجین بررسی شد 6
کارداجین بررسی شد 7
کارداجین بررسی شد 8
در دوشنبههای نقد تئاتر کانون ملی منتقدان تئاتر نمایش کارداجین نوشته و کار محمد میرعلیاکبری در شامگاه دوشنبه 17 دی نقد و بررسی شد.
در این نشست هومن نجفیان، سعید محبی و رضا آشفته از اعضای کانون ملی منتقدان تئاتر ایران حضور داشتند و از زوایای مختلف ساختار اثر را مورد ارزیابی قرار دادند و وارد بحث و گفتوگو با کارگردان، تهیه کننده و بازیگران کار شدند و در نهایت نیز تعامل دو سویهای برای فهم و جایگاه این اثر صورت گرفت.
رضا آشفته، منتقد و پژوهشگر در ابتدای نشست دربارهی متن گفت: تو متاثر از سه نمایشنامهنویس ایرانی هستی و از این سه تن هر یک به گونهای تاثیر گرفتهای. در کارداجین ردپای عباس نعلبندیان، محمود استاد محمد و اسماعیل خلج دیده میشود. هر سه اینها به آدمهای ته خطی و پایین شهری در جنوب تهران پرداختهاند و تو به گونه و عین کشته شدن ایرج را از فریدون نمایشنامه و ناگهان هذا حبیب الله... عباس نعلبندیان گرفتهای، و زبان و بیانت متاثر از استاد محمد و خلج است. اما در عین حال از زبان خودت دربارهی این تأثیرپذیری و چگونگی نوشتن متن بشنویم؟
محمد میرعلی اکبری، نمایشنامهنویس و کارگردان ضمن اشاره به بیست سال سابقهی کاری در حوزه تئاتر و کارگردانی ده نمایش، دربارهی چگونگی خلق متن کارداجین گفت: نمایش کارداجین مدتها در ذهن من بود. شاید سه سال میشد که به طرحی چُنین میاندیشیدم. نمایشی شرقی، استوار بر روایت. اشخاص مختلفی که در مورد یک شخص صحبت میکنند. شخصی که هیچوقت او را نمیبینیم. فقط در موردش میشنویم. فردی که به صورتی اسطورهای به قتل میرسد. به شکلی اسوهای تکهپاره میشود. اینجا بود که ایده یک نمایش با مکتبی رئالیستی به ذهنم خطور کرد. نمایشی مستندگونه که بهتر است نابازیگران در آن ایفای نقش کنند. چرا نابازیگران؟ چون نابازیگر حرفشنوتر است. من در مورد نابازیگر یا بازیگران تازهوارد اینگونه میاندیشم که بهتر میتوانم ایدههای تجربیام را در اختیارشان بگذارم. تا اینکه سعید دولتی، مدیر مسئول موسسه فرهنگیهنری همایسعادت با من تماس گرفت و گفت که میخواهد یک کارگاه ایده تا اجرا برای من بگذارد. من هم که دیدم بهترین فرصت است برای اجرای نمایش مستندگونهام درجا قبول کردم. ما هشت ماه تمام، تمرین کردیم. من ایده و طرح داستان را داشتم. با بچههای کارگاه رفت و آمد کردم و بیشتر از قبل آنها را شناختم.
میرعلی اکبری ضمن تایید این تأثیرپذیری گفت: برای هر کس متناسب با شخصیت، نوع رفتار و گفتار، شخصیتی را طراحی کردهام و هول محور اتفاق اصلی کارداجین، کشتن شخصی در ظهر عاشورا، آنها را چیدهام. طرح اصلی ادای دینی بود به عباس نعلبندیان. برگفته از نمایش ناگهان هذا حبیبالله...
من نمایش ناگهان هذا حبیبالله را دو بار نمایشنامهخوانی کردهام. همانطور که شما گفتید علاوه بر نعلبندیان، در این نمایش تحتتاثیر خلج و زندهیاد استادمحمد هم بودهام. نوع نگاه کف جامعهای و دیالوگنویسی از آنها را دنبال کردهام.
هومن نجفیان، منتقد نیز بحث درباره متن کارداجین را بر پایه اهمیت زبان نمایشی و شخصیت پردازی در متون نمایشی این گونه آغاز کرد: من متأسفانه بسیاری از نمایشهای آقای علیاکبری را از دست دادم و تنها آیاس، آرتیگوشه و کاردآجین رادیدم، این سه نمایشنامه هم مبتنی برمنولوگ بود و من نمایشنامهای دیالوگ محور از آقای میرعلی اکبری ندیده ام. من این مونولوگها را هم با صدای نمایشنامه نویس میشنوم نه باصدای کاراکترهای نمایش حتا شما زمانی که میخواستید بینوایان را اجرا کنید گویا با همین روش مونولوگ اجرا کنید با همان خشم و عصبیت با همان فریاد و همان هیجانهای احساسی به همین دلیل شیوه نمایش خوانی ادای کلمات و صدای شما را هنوز میشنوم. به همین جهت میگویم درکاردآجین من صدایی کاراکترها را نمی شنوم بلکه صدای نویسنده آن را میشنوم گمان میکنم در شیوه نمایشهای مبتنی بر مونولوگ صدای کاراکترها بسیار مهم است که این زبان است که شخصیتهای نمایش را تعریف میکند. به ویژه در نمایش کارد آجین که نمایش براساس زندگی مردمان پایین شهر است یافتن این زبان ته شهری که من نمونههایش را در آثار اسماعیل خلج و علیرضانادری میبینم، حایز اهمیت است. نادری و خلج هم با توجه به تابوهای جامعه ایران و محدودیتهای شما توانستند به زبان غنی دست یابند که هم زبانی تپنده است و از سویی شخصیتهای نمایش را به ما نشان میدهد البته من هرگز شما را با این اساتید مقایسه نمی کنم و این توقع را هم ندارم اما میخواستم بگویم این بزرگان عیار سنجش و نقد نمایش هستند. من احساس میکنم در این روایتها زبان شخصیتها بسیار مهم است و از صدای خودت دور شو تا برسی به صدای کاراکترهای نمایش تابتوانی آدمها را شکارکنی زبان شما یک زبان دانشگاهی است که با توجه به تاکید بر پژوهش درپایین شهر باید بگویم درآن آدمها شناور نشده ای. استاد خلج هم تاکید دارد من این زبان را پیداکردم و یافتن آن کار دشواری است.
او در ادامه افزود: من چون رپرتورار آثار تو را ندیدم نمی توانم قضاوتی درباره ات داشته باشم اما احساس میکنم شیوه نوشتن بر اساس تک گویی ومونولوگ آسان ترین شیوه نوشتن است نکتهای که درکاردآجین برای من حایز اهمیت است، این هست که اشخاص بازی باشیوه تک گویی زوایای متفاوت یک شخصیت واکاوی میکنند که این واکاوی ممکن است همراه باراستی یا ناراستی باشد، آیا این قضاوت صادقانه است یا این شخصیتها دروغ میگویند؟ روایتهای تک پرسوناژی این نمایش کمک کرده است کارگردان فضاهایی را پدید آورد که من به عنوان تماشاگر فکر کنم آیا حاج صفدر شخصیتی پلشت وناراستی است چنان که دیگران میگویند یا انسانی راستینی است چنان که طلعت میگوید. این تکثر روایت در این شیوه اجرایی باعث شده است که من به تکثر معنا برسم و در این اجرا بسیار مهم است .اما این تکثرروایتها به گونهای است که بیان خطی داستان درچند سطر بسیار دشوار باشد و برای بیان داستان ناگزیرم دوباره این نمایش راببینم. من تنها یک کلیت و یک فضا را از نمایش شما دریافت کردم. فکرمی کنم این شیوه نوشتن بسیار ساده است اما زبان بسیار مهم بود.
نجفیان در ادامه درباره ساختار اجرایی اثر گفت: کاردآجین یک شبیه خوانی مدرن است که این افراد اجرا میکنند بیشتر یک نمایش است تا تئاتر که بسیار شبیه به نمایشنامهها و نمایشهای بهرام بیضایی است مانند سه برخوانی به گمانم کاردآجین تئاتر نیست. در تئاتر یا باید دیالوگ باشد یا مونولوگی کنشمند باشد مانند افرا؛ من درکاردآجین تنها روایت را میشنوم و کنش دراماتیک و عمل دراماتیک صحنهای نمی بینم. به همین علت این روایتهای درکاردآجین یک نواخت میشود بی فراز و فرود چون پذیرفتی بیشتر استدلال نمی کنم ولی روایتهای کاردآجین میتوانست به عمل صحنهای منجر شود. تنها عمل دراماتیک تنها صحنه بازنمایی مرگ ایرج است که روایت میشود. نمایش کاردآجین بیشتر یک شبیه خوانی مدرن است که شما از تعزیه سنتی آشنایی زادیی میکنید اما در این تعزیه مدرن با یک اندیشهای نسبی گرا مواجه هستیم و نشانههای تعزیه وکهن الگوها را به خوبی درکاردآجین استفاده شده است.
علی اکبری نیز ضمن تایید نقد نجفیان گفت: من در نمایش کارداجین برایم روایت مهم بود. میخواستم یک تعزیه مدرن را تجربه کنم. ساختار داستان را اما از ادبیات آمریکای لاتین وام گرفتم. مثل رمانهای مارکز و یوسا. ساختاری جریان سیالذهن. با نگاهی به اجتماع، اسطوره و سیاست. نوعی رئالیسم جادویی. به بدن بازیگرانم کاری نداشتم. بیشتر دنبال این بودم که با چهرهها و پرترههایی از آنها تابلویی بسازم و آنها با همان حال مات و افسرده داستان را روایت کنند. داستانی با ساختاری راشومونی که مشخص نیست چه کسی درست دیده و درست و صادقانه روایت میکند.
سعید محبی نیز با اشاره به اینکه مساله اش در ارائه هر تئاتری در ایران مطابقت متن با زیست بوم است، گفت: با توجه به نقدهایی که وارد است بر این متن اما حسن اش در اینجاست که تو درباره آدمها و اتفاقاتی مینویسی که این روزها در اینجا دارد به وقوع میپیوندد و این یعنی تو داری درباره خودت مینویسی و کاملا دغدغه مند هستی... بنابراین میشود کارت را دید و این ما را به فکر وامی دارد و چیزی بهتر از این نخواهد بود که نمایشنامه نویس از خودش و دنیای پیرامونش بنویسد... و حالا اگر زبان شخصیتها مشکل دارد برای این هم باید زحمت کشیده شود که متن گویای مردم واقعی تر باشد اما در کل توانستهای از چیزهای بگویی که در زندگی ما وجود دارد اما الان بسیاری هستند که متوجه این نقص نیستند و همین طوری مینویسند و کار میکنند.
رضا آشفته هم در ادامه با تایید نظر همکارانش گفت: با آنکه تو ساختار بسیار مدرنی را داری تجربه میکنی که در این سی سال اخیر در دنیا و به ویژه آمریکا دارد تجربه میشود و اینکه تکیه ات بر مونولوگ هست برای است که از حالت تک صدایی و تک ساحتی متن و اجرایت را بیرون بیاوری اما انگار به بازیگرانت اعتماد نکردهای و درواقع خودت از منظر خودت صدای اینها را نوشتهای در حالیکه اگر همانند سقراط عمل میکردی که معتقد است حقیقت در بین همه است و باید تو بستر زایش آن را فراهم کنی، آنگاه این بچهها با تمام غلطها و الکن بودنهایشان تو را در ایجاد فضایی پر آهنگ تر و ملموس تر کمک میکردند.
او افزود: از سوی دیگر اینها دارند مونولوگ میگویند اما نمی دانیم دقیقا در کجا هستند و از چه منظری دارند حرف میزنند. اگر اینها در قبرستان، خانه ایرج، تیمارستان یا هر جای مشترکی باشند و راوی اصلی برای در کنارهم قرار گرفتن این مونولوگها مشخص باشد آنگاه خواه ناخواه جاذبه حضورشان و درک روایت اصلی در میان این 14 روایت مشخص تر میشد. چنانچه در افرای بیضایی هم ما شاهد ده نقل یا تک گویی هستیم که همه در کنار هم و در تلاطمی که بین شان هستند دارند درباره یک نفر و یک واقعه اصلی که قربانی شدن افرا هست تک گویی میکنند. در اینجا هم باید این فصل مشترک با ارائه مکان یا ذهنیت مشخص ملموس شود.
در ادامه رضا آشفته از کار کردن با جوانان که در آنجا زندگی اتفاق میافتاد و این بچهها صاحب کار و ارتزاق میشوند، به عنوان روش و شیوهای نام برد که کار کمتر هنرمندی است و گفت: همه این بچهها به مرحلهای رسیدهاندکه در صحنه راحت بایستند و بدون ترس و نگرانی حرف بزنند و نحوهی بیان شان نیز معلوم هست که اشکال عمدهای ندارند مگر برخی که آن هم جزیی و قابل برطرف شدن هست اما تو در مقام کارگردان به اینها اگر اطمینان کنی حتما اینها تو را رو سفید خواهند کرد.
او افزود: اجرایت شاید از متن بهتر باشد به این دلیل که حضور پر انرژی این بازیگران بسیار ما را جذب میکند اما اگر نقصی هم احساس میشود ریشه در متن دارد، اینکه اینها اگر قرار هست در این اجرا کمتر تحرک داشته باشند، باید مثل شخصیت سید ضیاه که معتاد هست، یحیی که جن زده و اقدس که سرطان دارد، منطقی برای کم تحرکی شان در متن و بازیها قرار بدهی... چنانچه در نمایش خمرهی ساموئل بکت سه بازیگر را درون سه خمره بزرگ میگذارد و منطقی هم برای چنین کم تحرکی در یک جهان آخرالرزمانی تصور میکند.
آشفته در جمع بندی کارداجین گفت: نمایشی است که قابل تامل است اما اگر اشکالاتش برطرف شود و مثل صحنه سوگواری ایرج که در آنجا همه دارند وارد یک وضعیت نمایشی میشوند و یا صحنه نقاشی کشیدن یحیی که دارد بر بوم با رنگ سرمهای یک آبستره را خلق میکند که بر آن رنگ سرخ شتک میخورد و وضعیت کشتار ایرج را در میان مونولوگهای حاضران ترسیم میکند و به شکل پرفورمنس بیانگر بخشی دیگر از اجراست، بودن چنین لحظاتی شیوهی بیانی ات را از مونولوگهای صرف بیرون میآورد و در آن بستری برای یک تئاتر اپیک به وجود خواهد آمد. آنگاه با توجه به دردناکی ضعیت که در آن جمعی آدم عادی یکی مثل خودشان را از بین میبرند و این برای ما مفهوم میشد با آنکه اسطوره نیستند اما با نوعی آشنایی زادیی در یک وضعیت اسطوره گونه قرار میگیرند و برایمان باورپذیرتر میشدند.
نمایش «کارداجین» به نویسندگی و کارگردانی محمد میرعلی اکبری، محصول «کارگاه ایده تا اجراء» از پنجشنبه ۲۲ آذر لغایت جمعه ۷ دی ماه ساعت ۱۹ در تماشاخانه همای سعادت و از ۹ دیماه لغایت ۲۸ دیماه ساعت ۲۰/۳۰ در خانه نمایش مهرگان روی صحنه رفته است.
ژانر نمایش رئالیسم اجتماعی است که در مدت زمان ٨٠ دقیقه به صحنه میرود.
در خلاصه داستان نمایش آمده: کارداجین به معنی کشتن یا مصدوم کردن شخصی با ضربات کارد است. ایرج بعد از ده سال به محله قدیمی اش در حاشیه شهر باز میگردد...
بازیگران به ترتیب حروف الفبا عبارتند از: لیلی ابراهیم زاده - فرشید حاجیان- ستاره حبیبی - سحر حسامی - محسن خانی - عطیه رضایی - سحر روهینا - پریسا سجودی - اکرم سلمان - متین شهبازی - عسل عبیری - کسری کاریان - کامیار گرامی - ملیکا محمدصادق - محمد منفرد.
محمد میرعلی اکبری پیش از این نمایشهای «سفر به نهایت دور»، «عددهای نشده»، «پلانسکی» و ... را روی صحنه برده است.
سایر عوامل اصلی پروژه عبارتند از:مجری طرح: موسسه همای سعادت،مشاور پروژه: سعید دولتی، طراح لباس: پریسا سجودی، طراح پوستر و بروشور: رضا کهنمویی، موسیقی: علیرضا ذزفولی، گروه کارگردانی: فرشید حاجیان، کسری کاریان، ملیکا محمدصادق، دستیار دوم: عسل عبیری.