نقد نمایش «ریچارد سوم اجرا نمی شود» به کارگردانی و دراماتورژی روح الله جعفری
تئاتر فرهنگساز، هنوز در ایران زنده است
صمد چینی فروشان -در روزگاری که صحنه های تئاتر ما، با هویت باختگی غریبی دست به گریبانند، در روزگاری که اکثریت غریب به اتفاق فعالان و دغدغه مندان واقعی فرهنگ این مرز و بوم، امید خود را به آیندهی تئاتر کشور ازدست داده اند، مواجههی هرازگاهی با آثار چشم نواز، فرهنگساز وتکان دهنده ای نظیر”ریچارد سوم اجرا نمی شود”، با ترجمهی ستایش برانگیز اصغر نوری و دراماتورژی و کارگردان روح الله جعفری، چندان غیرمنتظره جلوه می کند که آدمی می ماند برای قدردانی از مجریانشان چه روشی درپیش بگیرد تا سخنش صرفا واکنش ذوقی و شخصی یک دوست یا یک منتقد نسبت به یک اثر خاص تلقی نشود؛ وازآنجایی که این روزها، برخلاف حتی یک دههی پیش، هیچ کاری از عهدهی یادداشت های مطبوعاتی و حتی از نقدهای تخصصی برای تقویت یک جریان یا یک رویکرد خاص در تئاتر و یا حتی تمدید زمان یک اجرای موفق برنمی آید، نگارنده مانده است از چه زبان یا ادبیاتی استفاده کند تا بتواند به خانه ی تئاتر بقبولاند که حداقل برای دفاع از حیثیت تئاتر کشور هم که شده، در
در روزگاری که صحنه های تئاتر ما، با هویت باختگی غریبی دست به گریبانند، در روزگاری که اکثریت غریب به اتفاق فعالان و دغدغه مندان واقعی فرهنگ این مرز و بوم، امید خود را به آیندهی تئاتر کشور ازدست داده اند، مواجههی هرازگاهی با آثار چشم نواز، فرهنگساز وتکان دهنده ای نظیر”ریچارد سوم اجرا نمی شود”، با ترجمهی ستایش برانگیز اصغر نوری و دراماتورژی و کارگردان روح الله جعفری، چندان غیرمنتظره جلوه می کند که آدمی می ماند برای قدردانی از مجریانشان چه روشی درپیش بگیرد تا سخنش صرفا واکنش ذوقی و شخصی یک دوست یا یک منتقد نسبت به یک اثر خاص تلقی نشود؛ وازآنجایی که این روزها، برخلاف حتی یک دههی پیش، هیچ کاری از عهدهی یادداشت های مطبوعاتی و حتی از نقدهای تخصصی برای تقویت یک جریان یا یک رویکرد خاص در تئاتر و یا حتی تمدید زمان یک اجرای موفق برنمی آید، نگارنده مانده است از چه زبان یا ادبیاتی استفاده کند تا بتواند به خانه ی تئاتر بقبولاند که حداقل برای دفاع از حیثیت تئاتر کشور هم که شده، در اینگونه موارد با تمام قوا وارد میدان شود و حمایت مسئولانه تر نهادهای مدعی مسئولیت فرهنگی از این نوع تئاترهای فرهنگساز را، بطور جد، خواستار شود.
به گمان من، درشرایط تاسف بار تئاتر امروز ما که این روزها دیگر، برخلاف ده - پانزده سال پیش، کمتر کسی از اهالی تئاتراست که نسبت به آن معترض نباشد، این تنها خانهی تئاتر است که می تواند با ورود جدی خود به عرصه، چاره ساز وضعیت نا بسامان موجود شود و به همین سبب هم، ترجیح داده ام به عوض نگارش یک یادداشت یا نقدی ستایشگرانه در مورد این اثر، پیشنهادهایی را درحد توان خود برای اثربخشی بیشتر خانهی تئاتر بر سرنوشت تئاتر کشورمان ارائه دهم تا مگر این خانه و مدیریت آن را از گزند نقدهای تند آینده در امان بدارم؛ چه، دور نمی بینم زمانی را که خود این خانه و مدیریت آن، به هدف نقدهای تند و گزندهی منتقدان وضعیت موجود تئاترما تبدیل شود.
اولین پیشنهاد من برای ورود ثمربخش این خانه به حیات واقعی تئاتر کشورمان، برنامه ریزی جدی برای برگزاری نشست های تخصصی در خصوص تجربه های نادر موفقی نظیر نمایش موضوع این نوشتار در تمامی طول سال است. این خانه باید به رسم معمول همهی نهادهای صنفی مشابه خود در جوامع پیشرفته، برنامه هایی جدی برای حمایت از آثار به لحاظ فرهنگی سازنده در سطح ملی داشته باشد تا کنشگران متعهد تئاتر کشور، با احساس امنیت بیشتری به حیات خلاقهی خود ادامه دهند و با اطمینان افزون تری رنج ورود به عرصهی تئاتر متعهد و فرهنگساز را برخود هموار کنند. دومین پیشنهاد من به این خانه به عنوان مرجع تخصصی تئاترکشور، برگزاری پیوستهی نشست های تخصصی برای نقد و بررسی اثار بی هویت و فرصت طلب و مخربی است که به قول پیتربروک، حاصل چیزی جز نقص دانش تئاتری نیستند و به هیچ وجه مصلحت نیست با میدان- داری های فرصت طلبانهی خود، تمامیت داشته های تئاتر کشور را به تباهی بکشانند.
بنابراین، خانهی تئاتر باید برای نقد روش های مخرب متداول شدهی این روزها در تئاتر ما و تقویت ظرفیت های تحول طلب موجود - نظیر اثر مورد بحث این نوشتار- که متاسفانه هرساله از تعداد آن ها کاسته می شود، برنامهی فراگیری در سطح ملی تدارک ببیند. برای انجام این کار، خانهی تئاتر باید در طی سال، نظارتی نقطه به نقطه، با همکاری انجمن منتقدان این خانه، کانون ملی منتقدان و صاحب نظران تئاتر ایران بر صحنه های تئاتر کشور اعمال نماید. برای این منظور، خانهی تئاتر. باید شرایطی را برای تخصیص حداقل سه اجرای اول هر نمایش- ضمن تامین مالی آن ها- برای اعضای منتخب خود و نیز اسااید و صاحب نظران مدعو، به عنوان مقدمه ای برای نشست های تخصصی پیش از اجرای عمومی هر نمایش، فراهم نماید. در واقع خانهی تئاتر، ضمن کسب آگاهی هروزه نسبت به فعالیت تالارهای نمایشی، باید پیش از آغاز اجرای عمومی هر نمایش، زمینه های لازم برای بحث و گفت و گوی تخصصی در بارهی آثار و آگاهی بخشی به عموم در بارهی کیفیت آن ها را فراهم سازد و ، با تدوین آئین نامه های قابل اجرا، حتی امکان تمدید اجرای عمومی آثار مورد تایید اکثریت اساتید تئاتر، منتقدان و صاحب نظران عرصهی فرهنگ را فراهم سازد.
فی المثل در مورد نمایش” ریچارد سوم اجرا نمی شود” ، این خانه می بایست، پیش از آغاز اجرای عمومی آن، طی مراسمی ابتدا از مترجم این اثر یعنی آقای اصغر نوری بخاطر ترجمهی روان و زیبای نمایشنامه و پیشنهاد به موقع آن به جامعهی تئاتری کشورمان سپاسگزاری می کرد و در گام بعدی، از روح اله جعفری و گروه هنرمند گیتی، بخاطر تلاش نفسگیر و هنرمندانه ای که برای اجرای این اثر مبذول داشته اند به گونه ای شایسته تقدیر به عمل می آورد و سپس با توجه به ارزش های فرهنگی و هنری این نمایش، همهی توان خود را برای افزایش زمان اجرای آن به کار می بست.
قدردانی از زحمات گروه نمایش گیتی
اما در شرایط بی عملی و سکون کامل خانهی تئاتر در این زمینه ها، نگارندهی به عنوان یک مخاطب حرفه ای تئاتر، چاره ای نمی بیند جز اینکه، ضمن عذر خواهی از ورود دیرهنگام و بدون شک، بی ثمر خود به موضوع نمایش” ریچارد سوم اجرا نمی شود”، با حضوع و احترام تمام، لااقل به سهم خود و به پاس دقایق دراماتیک شگفت آور و هیجان آلودی که طی دوشب متوالی تماشای نمایش در تالار چهارسو تجربه کرده است، از زحمات گروه تئاتر گیتی، و کارگردان- دراماتورژ – به معنای درست کلمه – ی نمایشنامهی “ ریچارد سوم اجرا نمی شود”، تقدیر کند و در ادامه نیز، اگرچه بنابر تجربه می داند که بیان این گونه مطالب و در این ابعاد، نه تاثیری به حال این گروه خواهد داشت و نه حتی موجبات جلب حمایت مرکز هنرهای نمایشی از تداوم اجرای آن را فراهم خواهد کرد، می کوشد دلایل احترام فوق العادهی خود به این انتخاب و این اجرا را بطور خلاصه باز گو نماید.
در بارهی نمایشنامه:
ماتئی ویسنی یک، بنابر تجربهی دوران زندگی و فعالیت هنری خود در رومانیِ پیش از فروپاشی کموتیسم، جوامع توتالیتر مبتنی بر ایدئولوژی را جوامع بیماری تلقی می کند که بهترین راه درمانشان، قرار گرفتن درمعرض نوعی نمایش درمانی جدید است. از منظر او، مواجهه با تراژدی مدرن - البته باویژگی های ساختاری سورئالیستیک و کابوس واری که او در این نمایشتامه پیشنهاد می کند- راهی برای تزکیهی نفوس مردمان اینگونه جوامع و حتی پیشگیری از قرارگرفتن سایرملت ها در شرایط مشابه است. به عبارت دیگر، از آنجا که اکثریت مرمان جوامع توتالیتر عصر مدرن، حتی بعد از فروپاشی نظام های مستقر نیز، همچنان بیمار باقی می مانند، ماتئی ویسنی یک، نوعی درام درمانی، بواسطهی تراژدهای گروتسک ابداعی خود را برای درمان ان ها تجویز می کند که می تواند بواسطهی همذات پنداری، از طریق نقد واژگونهی دیدگاه ها، زمینهی درمان ذهنی، روحی و روانی این مردمان را فراهم سازد؛ نوعی از درام- پردازی که می تواند همچنین، بهترین راه مقابله با موجی تلقی شود که امروزه در اکثر نقاط جهان در حال گسترش است. استقبال کم نظیر جهانیان از آثار ماتئی ویسنی یک، بویژه نمایشنامهی” ریچارد سوم اجرا نمی شود” او نیز، برهمین اساس قابل تفسیر و تحلیل است.
او ثابت می کند که موثرترین راه مبارزه با موج جدید سیاست ورزی های ایدئولوژیک در دوران جدید، که برخلاف دوران کلاسیک، نه فقط منابع مادی که حتی ذهن و خرد مردمان سرزمین های تحت سلطه را نیز، در اختیار خود می خواهند، بازسازی و بازنمایی زیبایی شناسانه و دراماتورژیک زندگی روحی – روانی قربانیان در قالب تراژدی های سوررئالیتیک غیر متمرکزی است که قادرند لایه های پنهان و ناشناخته چنین جوامعی را برای عامهی قربانیان نااگاه آن ها برملا سازند. ماتئی ویسنی یک، بنابر تجربیات خود از دوران کمونیسم و اگاهی از تحولات ایدئولوژیک بوقوع پیوسته در اروپای نیمهی اول قرن بیستم و خاورمیانهی امروز است که در این نمایشنامه، در پوشش مکاشفات مایرهولد از واقعیت های زمانهی خود و به زبان او، خطاب به ریچارد سوم، سیاست ورزی های ایدئولوژیک عصرمدرن را در قیاس با سیاست ورزی های مستبدانهی عصرکلاسیک، اینگونه توصیف می کند :
تو نشانهی چیزی هستی که انسان از دست داده: شر مستقیم صادقانه و خالص. امروز، شر لباس وعدهی بهترین دنیا رو به تن کرده. امروز شر فقط نمی خواد جمعیت رو زیر سلطهش در بیاره، می خواد جمعیت سنایشش هم بکنن. شر امروزی.....می خواد نو سر مردم هم باشه و اون ها رو از درون کنترل کنه. شر امروزی حتی از طاعون زمان تو هم بدتره.... از درونِ همهی مغزهاست که شر امروزی قدرتش رو تغذیه می کنه...ریچارد.....۱
ماتئی ویسنی یک، در این نمایشنامه، آخرین دقایق حیات تراژیک وسوالد مایرهولد، کارگردان روس و نظریه پرداز بزرگ تئاتر قرن بیستم در زندان و لحظاتی پیش از اعدامش به دستور ژوزف استالین، در سال ۱۹۴۰ را با رویکردی کابوس وار و هنجارگریز و درساختاری سیال، چندپاره و غیر متمرکز به گونه ای ترسیم کرده است که درآن جوهرهی کارکرد هنر تئاتر درجامعه و چرایی تقابل همیشهی سیاست- نه به معنای هنرتعادل بخشی به مناسبات بشری، بلکه به مثابهی هنر کینه ورزی و گسنرش نفاق در جهان انسانی- با آن را به روشن ترین و تاثیرگذارترین وجه ممکن،آنهم به زبان عوامل سرکوب رژیم کمونیستی سابق شوری، بازگو می شود:
“شما داوران تاریخین...شما قدرت فساد ناپذیر خلقین …..شما خوب می نونین آدم رو وادار کنین به صدای درون تون گوش کنه، رفیق استاد هنرمند...فقط صدای درون حقیقت رو میگه ...”۲
ماتئی ویسنی یک با محور قراردادن درگیری های ذهنی مایرهولد در زندان و ناشی از سرگیجهی او وضعیتی که گرفتار آن شده است، تصویر روشنی از افکار و اندیشه های انقلابی و تحول خواهانهی او و ماهیت تقابل رژیم کمونیستی با این نظریه پرداز تئاتر انقلاب ارائه می دهد. ویسنی یک، از طریق نفوذ به ذهن تحول خواه و انقلابی مایرهولد، هنرمند نوگرایی که به پشتوانهی شعارهای انقلاب در پی ارائهی تعریف انقلابی تازه ای از هنر، انسان و جامعهی انسانی بود، به بازسازی و تفسیر دلایل حقیر و رذیلانهی دشمنی و کینه ورزی نهادهای انقلابی با او می پردازد و نشان می دهد که چه تفاوت عمیقی میان مفهوم انقلاب از منظر سیاست و مفهوم انقلاب از منظر هنر و هنرمند اصیل و متعهد در برابر اجتماع، وجود دارد و چگونه یک انقلاب ایدئولوژیک به رغم شعارهای آزادی خواهانهی و عدالت طلبانهی خود از هرگونه تحول بنیادین در ذهن و اندیشهی جامعه گریزان است. این مکاشفه در کنار چینش هنجار گریز، پر تناقض رویدادها، چنانچه ویژگی گروتسک است، چنان هیولایی از ماهیت و کارکرد ایدئولوژی در جامعه می آفریند که حتی مدافعان آن را نیز به وحشت و تبری وامی دارد؛ وهمین ساختارهنجارگریز و کابوس وار است که جنبه های واپس گرایانه و بازدارندهی ایدئولوژی در جامعهی انسانی را از طریق جابجایی و اغراق در روایت، برجسته می سازد. از مظاهر آشکار این شیوهی روایت پردازی می توان به عادی جلوه دادن غیر عادی ها (تاثیر پذیری جنین از جامعه و توانایی سخن گفتن آن)، تناقض در رفتارها و گفتارها( جنگ دیوانه وار هنرمند باخود و محبت ورزی و آشتی جویی عوام فریبانهی عوامل سرکوب با او) فروپاشی تمام و کمال مرزهای خصوصی و عمومی( تا حد تبدیل همسر و پدر و مادر و نوزاد به عوامل شکنجه و سانسور نهاد قدرت)، آشفتگی زمانی و مکانی رویدادها (تداخل رویاگون زمان ها و مکان ها) و در نتیجه، فروپاشی مرزهای عقلانیت و منطق از رابطهی میان مخاطب و متن اشاره کرد. و در این رویکرد واژگونه وگروتسک است که خواننده و مخاطب نمایشنامه، دژخیمان و عوامل سرکوب را همزمان، هم ترحم انگیز و هم دهشتناک می یابد؛ و این همان جادوی تزکیه ای است که هر خواننده ای، حتی عاملان ناگزیر استبداد ایدئولوژیک را نیز تحت تاثیر قرار می دهد.
سرنگبان:” من هیچ دلم نمی خواد بدونم چه کاری علیه حکومت کردهیی، ولی این رو مثل یه برادر بهت می گم: این کارها آخر و عاقبت نداره. من روببین، نه خوندن بلدم، نه نوشتن....ولی هیچ وقت هیچ کاری علیه حکومت نکردم. برای همینه که تونستم این پست رو گیربیارم.” ۴
سرنگهبان:” این خوبه که آدم به همه چی اعتراف کنه، رفیق زندونی... آدم باید همیشه جلوی حکومت مطیع باشه... حکومت می دونه چی به چیه...خود من هیچ وقت هیچ کاری نکردم، ولی حاضرم به همه چی اعتراف کنم. برای همینه که این پست رو بهم دادهن.” 5
دربارهی اجرا:
اجرای روح الله جعفری از این نمایشنامه، صرفا یک اجرای صادقانه از یک نمایشنامهی معاصر نیست بلکه اجرایی سرشار از وجدان و شعور هنری کم نظیری است که ذهن و قلب مخاطب را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد. این اجرا، از وجود ظرفیت های خلاقه در نسلی خبر می دهد که غبار روزگاران خشکسالی ها و دروغ ها، هنوز نتوانسته است چشم حقیقت بین تمامیت آن را به طمع فرصت های حقیر نام و نان، مکدر و تیره و تار سازد.
روح الله جعفری به عنوان کارگردان، با توجه به ضرورت های زمانی و مکانی اجرا و با انکار مغلطه های رایج در حوزه های مربوط به دراماتورژی که طی یک دههی اخیر، صحنه های تئاتر ما را به بازیگاه انواع فرصت طلبی های حقیرتبدیل کرده، مفهوم و کارکردی از دراماتورژی را در اجرای این نمایشنامه به منصه ی ظهور رسانده است که جای دارد در مجامع دانشگاهی مورد بحث و بررسی جدی قراربگیرد.
روح الله جعفری درمقام دراماتورژ، ضمن تبعیت بی چون و چرا از ایده های درونی متن، تمامی امکانات صحنهی چهارسو و ظرفیت های گروه را در خدمت جان بخشی مضاعف به مفاهیم متن قرارداده است به گونه ای که مجموعه دخالت های دراماتورژیک او در متن را می توان به پیشنهادهای موقعیت شناسانهی هنرمند برای تاثیرکذاری عمیق تر مفاهیم مورد نظر نویسنده در شرایط ویژهی اجرا، تفسیر و تاویل نمود. به عنوان مثال، روح الله جعفری با جابجایی محل تماشای تالار چهار سو و بهره برداری خلاقانهی از ورودها و خروج های آن، تمامی امکانات تالا را به پردهی عریض سینمایی زنده ای مبدل کرده است که به بهترین نحو ممکن درخدمت بازنمایی خیالات و اوهام ذهنی مایرهولد و مواجههی مستقیم تماشاگر با تصورات ذهنی بیمارگون او قرار گرفته است. بعلاوه، تغییراتی که روح الله جعفری در مقام دراماتورژ در صحنه های مختلف بویژه، صحنهی زایمان تانیا اعمال کرده و تغییر هوشمندانه ای که در پایان بندی نمایشنامه بوجود آورده است(بویژه انتقال مونولوگ طولانی مایرهولد از میانهی نمایشنامه به لحظهی انتهایی نمایش)، روح مضاعفی به مفاهیم متن بخشده و صحنه را به تمامی در خدمت تحقق ایدهی روان درمانانه مورد نظر ماتئی ویسنی یک قرار داده است.
درپایان از روح الله جعفری و تمامی اعضاء گروهش بخاطر تلاشی که در جهت ترمیم و اصلاح چهرهی تئاتر کشورمان مبذول داشته اند سپاسگذاری کرده و برای دریافت خبر مساعدت مرکز هنرهای نمایشی در خصوص تمدیدد اجرای این نمایش، روزشماری می کنم.
۱- ازمتن نمایشنامه، ص ۹۲ و۹۳
۲- همان. ص ۱۹ و ۲۰
۳- همان. ص ۱۰۸
۴- از متن نمایشنامه.ص ۸۷
۵- همان.ص ۹۸
صمد چینی فروشان- عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران