در حال بارگذاری ...
نقد نمایش «همان باش که نیستی» به کارگردانی سامان ارسطو

اسارت در قفس جنسیت

شهرام خرازی ها- شهرام خرازی ها- پرفورمنس از ابتدای شکل گیری اش تا کنون همواره به عنوان محملی برای طرح پیام های اعتراضی و حق طلبی مورد توجه اقلیت ها در اقصی نقاط جهان بوده است. «سامان ارسطو» هم با پرفورمنس تأثیرگذار «همان باش که نیستی» به طرح دغدغه ها و مشکلات ترنس ها پرداخته است.

پرفورمنس از ابتدای شکل گیری اش تا کنون همواره به عنوان محملی برای طرح پیام های اعتراضی و حق طلبی مورد توجه اقلیت ها در اقصی نقاط جهان بوده است. «سامان ارسطو» هم با پرفورمنس تأثیرگذار «همان باش که نیستی» به طرح دغدغه ها و مشکلات ترنس ها پرداخته است.

پرفورمنس از ابتدای شکل گیری اش تا کنون همواره به عنوان محملی برای طرح پیام های اعتراضی و حق طلبی مورد توجه اقلیت ها در اقصی نقاط جهان بوده است. «سامان ارسطو» هم با پرفورمنس تأثیرگذار «همان باش که نیستی» به طرح دغدغه ها و مشکلات ترنس ها پرداخته است. او در این اجرا تلاش کرده با کشف قابلیت های دیداری اعتراض ترنس ها، حساسیت مخاطب را نسبت به تبعیض هایی که در سطح خانواده و اجتماع  بر آنها ها تحمیل می شود، برانگیزاند. ساختار «همان باش که نیستی» مشتمل بر یک پیش در آمد، یک پرده دوصحنه ای و یک پایان است.

پیش در آمد در فضای باز اجرا می شود و از کارگردانی و بازی های بسیار خوب برخوردار است. استفاده سمبلیک از کلاه گیس در پیش درآمد از نقاط قوت اجراست ضمن آن که به درک بهتر و عمیق تر پیام «همان باش که نیستی» انجامیده است. خشونت مفرط جاری در صحنه، کمک طلبیدن های مکرر زن/مرد و حس گیری خوب بازیگران، پیش در آمد را به بهترین بخش این پرفورمنس تبدیل کرده است. این بخش از اجرا که دربردارنده جانمایه کار است، یک پرفورمنس مستقل نیز تلقی می شود. کاراکتر اصلی صحنه اول، زنی است که می خواهد یک مرد باشد. اما اطرافیانش این اجازه را به او نمی دهند. زن باید جامه عروسی به تن کند و سر سفره عقد بنشیند اما او نمی تواند از لحاظ روانی یک زن باشد. زن را به زور بزک می کنند و با موچین به جان ابروهایش می افتند تا جنسیت فیزیکی اش برجسته تر از جنسیت روانی اش جلوه کند. بزک در این جا کارکرد پیرایش و زیباسازی را از دست داده و به شکنجه بدل می گردد.عروس که اسیر قفس تن خویش است، نمی خواهد تن به ازدواجی بدهد که حکم اسارت مضاعف را برایش دارد. اوج بازی «سامان ارسطو» در لحظه ای رقم می خورد که او تمام حس بی پناهی و اسارتش را با میمیک صورت به تماشا می گذارد؛ چشم های ورقلمبیده او در عمق صورتی وحشت زده  نشان داده می شود و زن ملتمسانه از تماشاگران برای رهایی از موقعیت بغرنج و ظالمانه، یاری می طلبد. داماد در این جا نه یک مرد یا وجود مقتدر مردانه بلکه نماد فرهنگ و دیدگاهی است که جنسیت دوگانه را برنمی تابد. صحنه اول با کشمکش عروس و داماد موقتا به پایان می رسد تا جای خود را به صحنه دوم دهد که از ابتدا تا انتها به ستیز بین زنانگی و مردانگی اختصاص داده شده و در قالب «Physical Theater» اجرا می شود.

در صحنه دوم، سپیدی نماد زنانگی و سیاهی نماد مردانگی است. اکت ها، ایست ها، فیگورها و ژست ها جنسیت دوگانه و متعارض را بازتاب می دهند. تعارض های ذهنی زنی که می خواهد مرد شود و مردی که می خواهد زن شود به خوبی در تن سپید و تن سیاهی که در هم پیچیده، به هم گره خورده و دوباره از هم فاصله می گیرند، تجلی یافته است. دو بازیگر حاضر در صحنه از «فردیت» و «شخصیت» تهی و آکنده شده اند. تسلط آن ها بر بدن و قابلیت های اعضای آن بخصوص در لحظاتی که هر دو حالت جنینی به خود گرفته و مچاله می شوند، تحسین برانگیز و کاملا در خدمت پیام مستتر در پرفورمنس است. در پایان پرفورمنس زن پس از کشمکش بسیار و مقاومت توان فرسا بالاخره مجبور می شود در مقابل مدعوین مجلس عروسی همچون عروسک های کوکی به نشانه قدردانی تعظیم  کند. موقعیت پا در هوای کاراکترها در فینال پرفورمنس اشاره زیرکانه و ظریفی به تداوم موقعیت معلق و جایگاه وارونه ترنس ها در جامعه ای است که هنوز در پذیرش آن ها مردد است. زبان «همان باش که نیستی»، زبانی جهانی و قابل فهم برای همه مخاطبین با هر ملیتی است. دستیابی به این زبان جهان شمول و همه فهم با حذف کلام، موسیقی، ترانه و افه های صوتی و استفاده از بیانگری نمایشی «Body Art» و «Physical Theater» کار بسیار دشواری است که البته ارسطو تا حد زیادی از پس آن بر آمده است. تماشاگر آمریکایی، مخاطب ژاپنی، مشاهده گر ایتالیایی، نظاره گر هندی و... همه قادر خواهند بود بی آن که دچار خستگی شوند، با این پرفورمنس و کانسپت و خط داستانی آن ارتباط برقرار کنند.

نشانه هایی از فرهنگ شرقی و ایرانی در «همان باش که نیستی» وجود دارد که البته به هیچ وجه مانع ارتباط تماشاگر خارجی با اجرا نیست. در این زمینه می توان اشاره کرد به بند انداختن و اصلاح صورت عروس و کل کشیدن زنان در مجلس عروسی که کارکرد نمایشی بسیار مناسبی هم دارد. عروس ناگزیر است فشار اجتماع، عرف و فرهنگ را که در قالب بندهای بزک و چنگال های موچین به پوست صورتش هجوم می آورند، تحمل کند. فریاد اعتراض عروس تحت الشعاع کل کشیدن های زنان قرار گرفته و شنیده نمی شود.

ارسطو برای به نمایش گذاشتن اسارت زنان به استفاده نمادین از نخ، پارچه و لباس روی آورده است. نخ هایی که به عنوان ابزار اصلاح به پوست صورت زن هجوم می برند به تکه پارچه ای برای بستن سینه و دست ها تبدیل می شوند. پارچه هم تبدیل می شود به کیسه ای که روی سر و گردن زن کشیده می شود تا جایی را نبیند و کیسه جای خود را به روسری می دهد تا به سرپوشی نمادین بدل گردد برای جنسیت مرد و زن و همه این ها در نهایت به لباس عروس تبدیل می شوند که با زور و ارعاب بر تن زن پوشانده می شوند. لباسی که حکم کفن سفید را برای زن دارد. «همان باش که نیستی» نمونه خوبی از کاربرد درست پوشش و لباس در پرفورمنس است. لباس عروس در این پرفورمنس نه فقط یک پوشش بلکه یکی از کاراکترهای نمایش است و از همان ابتدا در عمق صحنه، حضور سنگین و سمبلیک خود را به رخ می کشد. پرفورمنس «همان باش که نیستی» برای اجرای بهتر با تأثیرگذاری بیشتر در خارج از کشور نیاز به روتوش دارد و لازم است کارگردان قابلیت های چهره پردازی، بازی با ماسک و طراحی نور بالاخص کار با نور تک رنگ را مد نظر قرار دهد. چالشی که «سامان ارسطو» با پرفورمنسش در ذهن مخاطب پدید می آورد، دستاورد کمی برای تئاتر ایران نیست.

شهرام خرازی ها_عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران

 




نظرات کاربران