در حال بارگذاری ...
نقد نمایش «اتاق ورونیکا» توشته آیرا لوین به کارگردانی حسین اکبرپور از مشهد

پیچ و تاب ناخودآگاه یا عقده مندی منجر به جنایت

رضا آشفته- مبنای نمایش «اتاق ورونیکا» می تواند هم روان شناسی فردی و هم روان شناسی اجتماعی باشد. آنچه به نویسندگی «آیرا لوین» خلق شده بسیار پیچیده و ژرف می نماید و این خود تنها دلیلی است که می تواند دست کارگردانان تئاتر را باز بگذارد تا بخواهند از هر منظر دلخواهی وارد این متن بشوند. اما یک کارگردان در مواجهه با این متن باید بداند که با چالشی پیچیده مواجه خواهد بود.

مبنای نمایش «اتاق ورونیکا» می تواند هم روان شناسی فردی و هم روان شناسی اجتماعی باشد. آنچه به نویسندگی «آیرا لوین» خلق شده بسیار پیچیده و ژرف می نماید و این خود تنها دلیلی است که می تواند دست کارگردانان تئاتر را باز بگذارد تا بخواهند از هر منظر دلخواهی وارد این متن بشوند. اما یک کارگردان در مواجهه با این متن باید بداند که با چالشی پیچیده مواجه خواهد بود. این متن به لحاظ ساختار و پیرنگ آنچنان مهندسی شده است که اجازه نمی دهد به راحتی از پیچش های روایی اشصرفنظر کرد! یعنی کارگردانی اش سخت و شاید هم ناممکن باشد مگر آنکه مسیر به لحاظ درک روان شناسانه روشن باشد و از آن سو نیز بشود این مسیر را برای بازیگران مهیا کرد که خودی نشان دهند و آدمهای این نمایش پیچیده را بازی کنند. چنانچه عنصر برجسته در اجرای این نمایشنامه شیوۀ بازی در بازی خواهد بود و باید کدها و نشانه های دقیق و بارزی برای تفکیک ها و تمایزها در نظر گرفته شود.

درباره متن

ورونیکا، دختر روان پریشی است که خواهر خود را به قتل رسانده و پدر و مادرش برای حفظ آبر، او را داخل اتاق حبس کرده اند و هیچ مجازاتی به جز حبس برای او در نظر نمی‌گیرند. اما بلافاصله بعد از مرگ پدر و مادر، زندگی ورونیکا تغییر می کند. شاید این خلاصه داستان بتواند برای درک تک سویه از کلیت آن چیزی که می تواند با معناهای چندگانه و البته متنافض نمای متن مترادف باشد، راهگشا بنماید.

نمایش‌نامه «اتاق ورونیکا» نوشته «آیرا لوین» (۲۰۰۷-۱۹۲۹) نویسنده و نمایش‌نامه نویس آمریکایی است. لوین شهرت خود را مدیون خلق آثاری جذاب در ژانر وحشت است. او خالق کتاب‌هایی چون «فرزند رزماری»، «دام مرگ»، «پسری از برزیل» و «بوسه پیش از مرگ» است که هرکدام منشأ تولید آثار هنری دیگری از جمله فیلم و تئاتر بوده‌اند.

لوین با خلق همین آثار توانست معتبرترین جوایز ادبی ژانر وحشت را از آن خود کند. ازجمله این جوایز می‌توان به جایزه «ادگار آلن پو» و جایزه «برام استوکر» اشاره کرد. لوین جایزه دوم را به خاطر یک عمر فعالیت در زمینه رمان وحشت از آن خود کرد.

«اتاق ورونیکا» یکی دیگر از نمایش‌نامه‌های ملودرام اوست که می‌توان آن را در دسته روانشناسی- وحشت قرارداد. بیش‌ترین تأکید این نمایش‌نامه بر غافلگیر کردن مخاطبان و ایجاد فضایی بسته برای بروز وجوه روانی شخصیت‌هاست.

در این نمایش نامه دو پرده‌ای اشخاصی حضور دارند که از بیماری روانی و جنسی رنج می‌برند. هر کدام از آنها در رفت و برگشت‌هایی بین شخصیت اصلی خود و شخصیت‌های خیالی ای که ساخته‌اند در نوسانند، تا در نهایت، مفهوم «ناخودآگاه» را در صحنه‌ای بسته و محصور به نمایش بگذارند.

با این تعابیر در این نقد بر آن هستم که روان شناسی فردی را ملاک و معیار ارزیابی قرار دهم و بعد مهمترین مساله متن را عقده مندی یا به عبارت دقیقتر عقدۀ حقارت در نظر بگیرم. برای تبیین بهتر موضوع به ناچار در ابتدا به ارائه تعریف های روانشناسانه از این اصطلاح خواهیم پرداخت.

عقدۀ حقارت

عقدهٔ روانی*، گروه یا مجموعه‌ای از اندیشه‌ها و عقاید یا تکانه‌های مرتبط به هم است که دارای حالت هیجان مشترکی هستند و تأثیر قوی و معمولاً ناهشیاری بر نگرش‌ها و رفتار بر جای می‌گذارند. این اصطلاح، توسط «کارل گوستاو یونگ» ابداع شد تا محتوای ناهشیار شخصی را نشان بدهد. در کاربرد عامه، عقده تقریباً دلالت بیمارگون خالص دارد و الزاماً با کاربرد آن در روان‌شناسی برابر نیست. از نمونه‌های اولیه در روان‌کاوی سنتی و انشعابات آن می‌توان به عقدهٔ قدرت در نظریه یونگ، عقدهٔ اختگی و اُدیپ در نظریه فروید و عقدهٔ حقارت در نظریهٔ آدلر اشاره کرد.

آلفرد آدلر، روانشناس بنام اتریشی، معتقد است که انسان با حقارت زاده می‌شود. برای آدلر، حقارت نه تنها بخشی از ذات و هستی انسان است، بلکه عامل تعیین‌کننده در تعریف هویت او نیز قلمداد می‌شود. آدلر پس از آزمایشات بسیار به این نکته پی برد که ۹۵ درصد از مردم، خود را در مقایسه با دیگران بی‌کفایت می‌بینند.

«آلفرد آدلر» یکی از شاگردان «زیگموند فروید» که در این حوزه تئوری‌های قابل بحثی دارد، می‌گوید: احساس حقارت ممکن است هم اشخاص سالم و هم آنهایی را که دچار عقدۀ حقارت هستند را وادار به فعالیت کند. منظور این است که برای اشخاص سالم رسیدن به هدف، احساس برتری بوجود می‌آورد. ولی کسی که دچار عقدۀ حقارت است، هرگز موفق نمی‌شود و حتی با رسیدن به هدف‌هایش نمی‌تواند بر احساس ناتوانی و بی‌کفایتی خود مسلط شود.

وقتی احساس حقارت تبدیل به عقده شد، علاوه بر این‌که امکان اصلاح و تبدیل آن به یک قدرت سازنده مشکل خواهد بود، بلکه به قدرت مخربی تبدیل می شود که احتمال دارد شخص را به طرف جنایت، خیانت و خودکشی نیز سوق دهد. «ژان پیاژه» بر این باور بود که اشخاصی که از عقدۀ حقارت رنج می‌برند، ممکن است کوشش کنند جنبه‌هایی را که موجب ایجاد احساس حقارت در آنها می‌شود، از دیگران پنهان کنند و این احساس را از ذهن خود محو کنند و اصولا سعی داشته باشند تا وانمود کنند که بالاتر از هر کس دیگر قرار دارند و بسیار متکی به خود و متعهد به نفس هستند. اما از آنجا که واقعا و باطنا به خودشان اعتماد ندارند، در این تظاهر مبالغه می‌کنند. معمولا برای شخصی که دچار عقدۀ حقارت است، دنیا جای ستیز و دشمنی است. حال اگر عقدۀ حقارت باعث غرور یا وحشت، لاف زدن یا اتکای شدید به دیگران شود، این فرد هرگز از روابط خود با دیگران راضی نخواهد بود و هر وقت که می‌خواهد به دیگران نزدیک شود به اندازۀ کافی نسبت به وی هم‌دردی و تفاهم نشان نمی‌دهند.

در اتاق بسته

در «اتاق ورونیکا» با شخصیتی تمام عیار به لحاظ برخورداری از جنبه های ببیماری روانی عقدۀ حقارت مواجه هستیم که توش و توان مقابله با دیگران را ندارد، بلکه به قاعده همین حسادت ها و تلنبار شدن عقده ها خواهر کوچکتر از خودش را می کشد. دلیل این عقده مندی هم رفتار خشونت آمیز به لحاظ برخورداری از لحن توهین آمیز مادر هنرمند و پدر دندان پزشکش اوست که ورونیکا را واداشته تا به مقابله با آن بپردازد. این دور افتادگی از مهر پدری گرایش به برادر را در او بارور ساخته و رابطه عاطفی ورونیکا به کُنراد تبدیل به وحشتی عقده مندانه در خانواده شده است. چنانچه ورونیکا خواهر کوچکترش، سیسی را به قتل می رساند. این وضعیت معکوس به بازی گرفته می شود. درواقع دختری جوان و زیبا به نام سوزان که جامعه شناسی خوانده و عاشق بازیگری است توسط جوانی فریب می خورد و برای نجات سیسی دعوت می شود. حال آنکه از منظر اینان هنوز زنده است و اوست که ورونیکا را به قتل رسانده و در بیماری اش دچار عذاب وجدان است. در واقع ورود ورنیکا و اعلام رضایت و بخشش باعث رهایی و درمان سیسی خواهد شد. این مواجهه است که هم ریشه های عقده مند دارد برای سوزان که کنجکاوی اش ریشه در رویای آمریکایی دارد که بتواند بازیگری اش را محک بزند و این گونه اقتدار مکله گونه اش در عالم بازیگری و هالیوود را رخ نمایی کند و هم متوجۀ عقده های حقارت ورونیکا شود. ورونیکا این نسبت های حقارت را در روابط خانوادگی، کم توجهی والدین و بودن رقیبی چون سیسی می یابد که حسادت ورزیدنش را تا سر حد جنایت و قتل پیش می برد. پس از مرگ والدین و نجات ورونیکا توسط برادرش کنراد منجر به این اتفاق ناگوارتر و جنایت های پیوسته و زنجیره ای در یک مسلخ ابدی شده است.

بنابراین اتاق بستۀ  ورونیکا نشانگر ناخودآگاه تحت درمان یا بازنگری به واسطۀ بازآفرینی رویدادهاست هم برای دعوت شوندگان و هم برای ورونیکای واقعی و برادرش کنراد که انگار دچار رنجش ابدی شده اند و در بازنمایی آن همواره آرامش زودگذر را در مدعوین یا مقتولین بخت برگشته ای می بینند که پا به این اتاق بسته یا مسلخ می گذارند و مرهمی می شوند زود گذر و شاید هم مسکنی در حد مرور شدن که خود نیز در این بازی قربانی شوند. ورونیکا و کنراد در همدستی با هم نقش های متعدد را بازی می کنند. اول، پیرمرد و پیرزن پیشخدمت این خانه اعیانی را بازی می کنند که هدف شان آوردن سوزان یا هر نمونه ای مثل او هست که دچار بخت برگشتگی شده اند و باید در این آیین مرده گرایی قربانی شوند. دوم، آنان در نقش پدر و مادر ورونیکا وارد بازی می شوند که سوزان را هم متوجۀ ورونیکا بودن کنند که چگونه عقده مند می شود و حقارت بر تن و روانش چیره می شود که والدین هم در این مسیر بسیر مقصرند و هم به او بپذیرانند که خواهرش سیسی را کشته و حالا در این اتاق بسته یا حبس گاه دارد برون رفت از گناه را بازی می کند و به گونه ای اینجا عالم برزخ و سرگردانی هست. سوم نیز خودشان می شوند که برادر و خواهر گناهکارند که روابط نامشروع و عبور از مرزهای محرمیت آنان را دچار دوزخی بی پایان ساخته است و پیامدش ویرانی زندگی دیگران شده است.

این رمزگشایی می طلبد که بخش عمده ای از این ماجراجویی نه تنها در بازیگری که حتما در طراحی (صحنه، لباس، نور و گریم) نمودار شود که گروه مشهدی متاسفانه اقتداری در این زمینه نداشته اند  البته نمودار شدن ناخودآگاه حتما حالتی ضد واقع گرایی به خود خواهد گرفت و در آن به ناچار گریز از امر منطقی جز شاکلۀ و شیرازۀ بنیادین هر اثر اجرایی خواهد بود. حالا ضمن چشم پوشی از بازیگری نسبتا معمولی که سعی و تلاش کرده اند که وفادار به خط و خطوط سطحی تر متن باشند، نداشتن آن ابزار کارآمد که باید ناخودآگاه انسان را برای بروز عقده مندی هایش تماشایی کند مانع از تحقق یک اجرای کاملا کارآمد و موثر خواهد شد. به تقدیر تلاش آنان برای یک خوانش معمولی هم برای تحقق تئاتر می تواند ستودنی باشد اما به ناگزیر تئاتر هنری پیچیده و سخت می نماید و باید که از این اندک پروری ها عبور کرد و با احساس حقارت و نه عقده مندی به دنبال درک بهتر تئاتر و درام شناسی برآمد وگرنه در این سطح بودن و مکرر شدن این ضعف ها به ناچار مخاطب گریزی از تئاتر را دامن خواهد زد.

 

پی نوشت:

* Complex

منابع:

عـقـدهٔ حـقـارت، سایت ساعت 24، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، برگرفته از روزنامه اطلاعات

عقدۀ حقارت، اسماعیل درمان، سایت روان آنلاین 

 

 رضا آشفته-عضو کانون ملی منتقدان تئاتر




نظرات کاربران