نقد نمایش «تنهایی پر هیاهو» به کارگردانی افشین غفاریان از فرانسه
انتخابی جسورانه در متن؛ تلاشی ناموفق در اجرا
فرشته حبیبی_نمایش "تنهایی پر هیاهو " به کارگردانی افشین غفاریان از کشور فرانسه در دومین روز جشنواره در تالار استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر به روی صحنه رفت. این نمایش اقتباسی کاملا آزاد از کتابی به همین نام نوشتهی بهومیل هرابال نویسندهی اهل چک است. کتاب، حاوی تکگویی درونگرایانه کارگری به نام هانتا است که در زیر زمینی مرطوب که انبار کاغذ باطله است روزگار میگذراند و کتابهایی را که از سوی اداره سانسور به آنجا میآورند خمیر میکند. زندگی آقای هانتا در معاشرت با کتابها دستخوش درونگرایی و تحلیل و تفسیر شده و ابعاد ذهن و تخیلش را گسترش داده است.
نمایش "تنهایی پرهیاهو" اقتباسی کاملا آزاد از کتابی به همین نام نوشتهی بهومیل هرابال نویسندهی اهل چک است. کتاب، حاوی تکگویی درونگرایانه کارگری به نام هانتا است که در زیر زمینی مرطوب که انبار کاغذ باطله است روزگار میگذراند و کتابهایی را که از سوی اداره سانسور به آنجا میآورند خمیر میکند. زندگی آقای هانتا در معاشرت با کتابها دستخوش درونگرایی و تحلیل و تفسیر شده و ابعاد ذهن و تخیلش را گسترش داده است. داستان از سویی نقبی میزند به دورهای از زندگی نویسنده (بهومیل هرابال) که دورهی ممنوعیت کتابها و خفقان فرهنگی است و از سوی دیگر شکوفایی ذهن کارگری را درست در همین دوره و تحت همین شرایط ترسیم میکند. تنهایی پر هیاهو به خودی خود با سبک تکگویانهاش ، به دنیای تئاتر نزدیک است و قابلیت تبدیل به مونولوگ برای صحنه را دارد؛ محتوایی دست نخورده ، اندیشهورزانه و منتقدانه را در خود دارد و اینها برای وصل شدنش به دنیای صحنه کافی مینماید.
به نظر میرسد مهمترین چالش طراح و کارگردان نمایش در برخورد با این داستان اندوهگین و هولناک ، حذف واژه و کلام از داستان و یا تبدیل واژه به حرکت است . اما چگونه این متن بسیار درخشان مبتنی بر واژه و تحلیل و دریافت های متنی، فلسفی و ذهنی به قالب اجرایی تقریبا بیکلام و مبتنی بر حرکت در میآید؟ تجربهی وسوسه کنندهای است لابد . گرچه نتیجهاش مثل اجرای این نمایش به احتمال زیاد منتهی به شکست است . میان مخاطبان جدی و دقیق تئاتر در ایران ، کسانی این داستان را خوانده اند و کسانی نه. آنها که خوانده اند چگونه باید با اجرایی مواجه شوند که همهی آن درونمایهی ارزشمند و شک های فلسفی و طرح دیدگاههای کارگر روشنفکر کتابخوان را به چشم قطار بیهوده ای از کلمات دیده است؟ و آنها که نخواندهاند از آن چه می بینند چه میزان از داستان را در خواهند یافت؟
خوش بینانهتر که نگاه کنیم می توان خیال کرد که کارگردانِ اثر، چالشی شخصی و تمرینی تئاتری را در پس این اجرا مد نظر داشتهاست؛ نزدیک به 70 دقیقه چرخش، رقص و حرکت سر و بدن بر روی صحنهای که با پاپ کورن و کاغذهای مچاله انباشته شده است . منکر نمی شوم که بازیگر نمایش، بدن ورزیده و آمادهای برای این حرکات خالی از تحلیل دارد، رقص میداند و با دویدن و پریدن و غلتیدن و پاپ کورن خوردن بیمنطقش روی صحنه در تلاش است رنج هانتا را در داستان تنهایی پر هیاهو متجلی کند؛ نمایشی متراکم از فرم های حرکتی تکراری و حتی فاقد زیباییشناسی .
شاید با کمی ظرافت بیشتر می شد تماشاگری ناآشنا با متن را هم با نمایش همراه کرد، ولی آن ظرافت یقینا این نیست که نسخه چاپ شده فارسی کتاب را بدهیم دست بازیگر روی صحنه تا تمام مدت آن را باز و بسته کند و با ناشیگری به یادمان بیاورد که این همان کتابی است که دارید نمایشش را می بینید!
این متن اساسا دربارهی سانسور است و دربارهی سرنوشت آدمها و کتابها. متنی بسیار حساس و نازکبینانه که شخصیت اصلی آن آقای هانتا با نوعی شیفتگی و عاشقانگی درباره کتابها حرف می زند. او فاصله میان یک کارگر کمسواد و محتاج به این شغل نفرت انگیز را با کارگری دائمالخمر که در حین خمیرکردن کتابها آنها را میخواند و بهترین قسمت هایش را به ذهن میسپرد بواسطه تک گویی و گفتگو با خودش پر میکند. نمیشود به راحتی نقش زبان و کلمه را از این متن حذف کرد و با صدای خارج از کادری که چند خط کلیدی داستان را می خواند ، سر و ته قضیه را هم آورد. برای اجرایی که قرارست حرکت در آن حرف اول را بزند انتخاب این داستان از ابتدا اشتباه بوده است.
کلید-ابزار این نمایش میتوانسته یک دستگاه خمیرکردن یا پرس کتاب باشد ؛ چیزی که لااقل نشانهای از روایتی باشد که دارد لال و خموش روی صحنه رخ میدهد. بجایش اما ، یک دستگاه پاپ کورن ساز روی صحنه داریم که هانتا مشت مشت ذرت داخلش میریزد و ذرت ها پر سر و صدا از دستگاه بیرون می جهند. بد هم نیست البته ، شاید طراح نمایش تعمدا دستگاه خمیر کردن کتاب را حذف (سانسور) کرده ولی راستش خیلی بنظر نمیرسد که دستگاه پاپ کورن ساز سنخیتی با درونمایه نمایش داشته باشد.
با رویه فعلی، بی هیچ نشانی از فراز و فرود و در وضعیتی که حرکتها ، میزانسنها و خرده محتوای پراکندهی نمایش مدام تکرار میشوند و کار روایت را پیش نمیبرند میتوان انتظار داشت نمایش تا ابد ادامه پیدا کند. از آن همه جزییات، مکالمات درونی هانتا با خودش ، نقد و تفسیرهای جسته گریخته و متناقض او ، هیچ نشانی در نمایش نیست و لاجرم باید به اصوات مختصری که در نمایش گنجانده شده بسنده کرد. صدای ماشین چاپ ، صدای ماشین پاپ کورن، و لحظه هایی از داستان با صدای خارج از کادر.
تنها امتیازی که می شود به نمایش داد جسارتش در انتخاب متن و تلاشی هر چند نا موفق برای تبدیل گونه عمیقی از کلام به حرکت است. انتخاب این نمایش برای اجرا در این جشنواره به جز آنکه بحث های تکراری و بی فایده ی نحوه انتخاب آثار خارجی را دوباره زنده میکند و اشارتی واضح دارد به گزینش آثار بر پایه بیخطر بودن و جنجالی نبودن، حاوی یادآوری های دیگری هم هست ، مثلا اینکه تماشاگر ایرانی خیلی جلوتر از این نوع نمایش است . حتی در نمایش های مبتنی بر حرکت ، اتفاقات مهم و قابل تاملی در صحنه تئاتر ایران افتاده. آن وقت چه می شود که این نمایش دم دستی ، سادهانگارانه و شتابزده از راه میرسد و قرارست تماشاگر ایرانی را با گونهای از نمایش های آن طرف مرزها آشنا کند؟
فرشته حبیبی- عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران