در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش "دولت ضعیفه" نوشته و کار اصغر خلیلی

برگی از دفتر تاریخ

اصغر خلیلی؛ نویسنده و کارگردان با سابقۀ اصفهانی در این نمایش مجدداً نقبی به تاریخ ایران می زند و این بار به یک سلسله قبل تر از کار اخیرش «راپورت های شبانه دکتر مصدق» که مربوط به دوران پهلوی بود، این نوبه دوران قاجار و شاخص ترین شاه این سلسله؛ ناصرالدین شاه را دستمایۀ اثر خود قرار می دهد. پس از وقوع انقلاب اسلامی چنانچه وحید عمرانی- به دلایل گوناگون اقتضا می کرد چه در تئاتر و چه در رادیو، تلویزیون و سینما به تولید اثر دربارۀ نظام حکومتی ۲۵۰۰ سالۀ شاهنشاهی ایران بسیار پرداخته شد و تولیدات و برنامه های انبوهی در این خصوص ساخته و ارائه گردید. اکثریت این حجم تولیدی را نیز آثار طنز و کمدی شامل می شدند و حال که حدود چهل سال از انقلاب می گذرد این قبیل آثار از فرط تکرار، دیگر به نوعی معادل استهزاء و پوزخندهای عاقل اندر سفیه تبدیل شده اند که به این دلیل بخش قابل توجهی از موضع درست، عمق نگاه انتقادگرا و کسب عبرت از تاریخ را از کف داده و به سطحی در حد خنده گرفتن های موقتی یکی دو ساعته نزول پیدا کرده

 نمایش «دولت ضعیفه»

نویسنده و کارگردان: اصغر خلیلی

بازیگران: صبا کمالی، فرزین محدث، محمد صدیقی مهر، معصومه کریمی و ...

مکان اجرا: تهران، مجموعه ایرانشهر، سالن استاد سمندریان

 

اصغر خلیلی؛ نویسنده و کارگردان با سابقۀ اصفهانی در این نمایش مجدداً نقبی به تاریخ ایران می زند و این بار به یک سلسله قبل تر از کار اخیرش «راپورت های شبانه دکتر مصدق» که مربوط به دوران پهلوی بود، این نوبه دوران قاجار و شاخص ترین شاه این سلسله؛ ناصرالدین شاه را دستمایۀ اثر خود قرار می دهد. پس از وقوع انقلاب اسلامی چنانچه به دلایل گوناگون اقتضا می کرد چه در تئاتر و چه در رادیو، تلویزیون و سینما به تولید اثر دربارۀ نظام حکومتی 2500 سالۀ شاهنشاهی ایران بسیار پرداخته شد و تولیدات و برنامه های انبوهی در این خصوص ساخته و ارائه گردید. اکثریت این حجم تولیدی را نیز آثار طنز و کمدی شامل می شدند و حال که حدود چهل سال از انقلاب می گذرد این قبیل آثار از فرط تکرار، دیگر به نوعی معادل استهزاء و پوزخندهای عاقل اندر سفیه تبدیل شده اند که به این دلیل بخش قابل توجهی از موضع درست، عمق نگاه انتقادگرا و کسب عبرت از تاریخ را از کف داده و به سطحی در حد خنده گرفتن های موقتی یکی دو ساعته نزول پیدا کرده اند. دهۀ گذشته نیز تئاتر ایران شاهد حرکت های متعددی بوده که دوران قاجاریه را به عنوان قالب زمانی آثار خود برگزیده اند. برای نمونه بخش قابل توجهی از آثار حسین کیانی که می توان گفت بر این دوران تمرکزی با تأمل ویژه ورزیده و با مطالعاتی پیگیر و چند ساله درباره این بخش از تاریخ ایران، نمایشنامه هایی را دربارۀ وقایع این برهه نوشته و بر صحنه برده است. اما برجسته ترین آثار در این زمینه را می توان از آنِ دکتر علی رفیعی؛ نویسنده، طراح و کارگردان نام آور اصفهانی دانست. ایشان با بر صحنه بردن نمایش کم نظیر «شکار روباه» دربارۀ زندگی آغا محمد خان؛ مؤسس سلسلۀ پادشاهی قاجار که بی شبهه در زمرۀ یکی از برجسته ترین آثار تئاتری پس از انقلاب به شمار می رود و همچنین نمایش «خاطرات و کابوس های یک جامه دار از زندگی و قتل میرزا تقی خان فراهانی» تا حد قابل توجهی توقع مخاطب تئاتر را برای تماشای این گونه از نمایش های تاریخی و سیاسی بالاتر برد.

حال در سال 1396 «دولت ضعیفه» را جدای از رویکرد کارگردانی به فرم اجرا و طراحی ها، بیشتر می باید از منظر نگاه تازه به دوران قاجار واکاوی کرد. می باید به این پرداخت که با توجه به حجم بالای آثار قبلی در این زمینه، این اثر آخر آیا موفق می شود چیزی را به کاروان رفته بیافزاید یا خیر؟ آیا نکته ای قابل توجه را از خلال خبایای تاریخ این دوران صید کرده و به انسان معاصر می نمایاند؟ آیا به وجهۀ کمتر پرداخته شده ای که سایرین از آن غافل شده اند اشارتی دارد؟ آیا کار او نکتۀ قابل تطبیق و راهگشایی را دربارۀ دوران معاصر نیز پیش پای مخاطب قرار می دهد؟

همگی بر این حقیقت واقفیم که دوران قاجار یکی از سیاه ترین دوره های تاریخی ایران در شمار است. سلسله ای که به دست خواجه ای عقده مند (آغا محمد خان) بر پی و بنیان شکنجه، خیانت و خون پایه گذاری شد و همچنین شهرهای بسیاری از این خاک به دلیل بی کفایتی سردمداران قاجار بر باد فنا رفته از کشور جدا گردید. قراردادهایی ننگین امضا شدند و مردم در فقر، فلاکت، ادبار و ناآگاهی دست و پا زنان روزگار تیره ای را از سر گذرانیدند. همۀ اینها به کنار اما باید به این واقعیت نیز صحه نهاد که تمامی پادشاهان این سلسله شبیه به هم نبودند، چنانکه هیچ دو انسانی کاملاً به هم شبیه نیستند و در خلقت پروردگار تکرار نیست. لازم به ذکر است که در یک اثر دراماتیک نیاز است تا به ابعاد بیشتر و جامع تری از لحاظ گوناگون پرداخته شود. اثر دراماتیک می باید از تک بُعدی و تخت بودن فاصله بگیرد. تمامی جنبه ها را باید در نظر آورد، اگر سیاهی ها را می بیند به محاسن نیز توجه کند، در کنار فسادها و تباهی ها به پیشرفت ها و عوامل ایجادشان نیز لازم است تا نگاهی داشته باشد. با همۀ توصیفاتی که دربارۀ این سلسله رفت و با توجه به اشتباهات سیاسی و برخی رذایل اخلاقی که ناصرالدین شاه داشت، با مطالعۀ دقیق تری در تاریخ این دوران متوجه می شویم که او یک نقاش نیز بود. مضاف بر آن طبع لطیفی داشت و حتی شعر هم می سرود. علاوه بر اینها در همین دوران است که صنعت عکاسی، فیلم برداری و سینما توسط ناصرالدین شاه به ایران وارد شد. هنر تئاتر به معنای امروزین و مدرن خود در جهان در همین دوران بود که پس از سفرهای وی به فرنگ به تشویق مشیرالدوله و دیدارش از تماشاخانه های اروپا به اشاره و دستور هم او در ایران نیز رواج پیدا کرد، نخستین تماشاخانه ها تأسیس شدند و ریشۀ تئاتر به معنای مرسومِ آن در ایران به دوران همین ناصرالدین شاه باز می گردد. باید مواظب بود که برای کمدی کار کردن در برخی موضوعات اغراق بیش از حد صورت نگیرد و نه تا به حدی که دیگر بخواهیم دچار خودزنی شویم. گذشتگان ما سوای بد و خوب بودن یا ضعف ها و اشتباهاتشان، بخشی از فرهنگ سرزمین ما را تشکیل می دهند و لزومی ندارد که یکباره به دیدۀ سیاهی و انکار در آنان نگریست یا به کل حذفشان کرد. این جنبه های فرهنگی باز مانده از گذشته در بخش های مختلفی از هنرها منجمله ادبیات معاصر نیز خود را نشان می دهند. برای نمونه به شعری از شاعر معاصر؛ گروس عبدالملکیان اشاره می کنم:

دوستش دارم

نه به خاطر آنکه رهبرم بوده

نه به خاطر آنکه شاه

تنها به خاطر آنکه همیشه

در لحظه های من و تو

روی تمام قلیان ها نشسته؛

ناصرالدین شاه.

یکی از نکاتی که توجه ویژه به آن در دنیای درام چه تئاتر و چه سینما از واجبات است، شخصیت پردازی خاکستری است. انسان ها معمولاً نه کاملاً سیاهند و نه کاملاً سفید، چیزی بین این دو هستند. در بدترینِ ما آنقدر خوبی هست و در بهترینِ ما آنقدر بدی که هیچکس حق ندارد که از دیگری عیب جویی کند هر چند در مواردی خاص و معدود این قاعده حکم فرما نیست، اما دربارۀ اکثریتی قابل توجه مصداق عینی پیدا می کند. نگاه سیاه و سفید توسط خالقان آثار دراماتیک، بی شک آسیبی جدی را بر کالبد کار ایشان وارد خواهد آورد و از تأثیر گذاری بر مخاطب خواهد کاست که نمایش حاضر هم تا حدودی از ضربت این آسیب در امان نمانده است. در این نمایش نیز مانند بسیاری از آثار پیشین، شاه هیأتی کاریکاتوروار و دلقک مانند دارد. دلقکی صاحبقران که پنجاه سال بر کشور حکم رانده و گویا کاری جز خوردن و خفتن با زنان حرمسرا نداشته است! وضعیت فرهنگی و اوضاع سیاسی آن دوران را نیز نمی باید از نظر دور داشت و نیم قرن حکومت بر سرزمینی با آن حالت های وخیم و حاد مطمئناً نمی تواند از عهدۀ کسی که جز شکم و زیر شکم به چیز دیگری نمی اندیشد برآید و البته باید بر این واقعیت صحه نهاد که نه ناصرالدین شاه و نه شاه پیش و پس او هیچکدام افرادی لایق برای حکومت بر ایران نبودند و با غفلت های خود کم ستم بر این ملت روا نداشتند.

جز این ضعف شخصیت پردازی که در متن وجود دارد، نقیصۀ دیگر مربوط می شود به دیالوگ هایی که برای شخصیت های مثبت و به اصطلاح قهرمان این نمایش نوشته شده است. دیالوگ هایی که با انتخاب میزانسنی مرتب و منظم ایستاده مقابل تماشاگر و چشم در چشم او با صدایی بلند و مشتی گره کرده بیان می شوند و اثر را به وادی شعارزدگی کشانده اند. در صورتی که همین دیالوگ ها می توانست به صورت غیر مستقیم و در روند داستان نمایش به شکلی کنایه وار و حتی تنها با نشان دادن و پرداخت درست موقعیت، به ذهن تماشاگر القا و منتقل شوند و تا این حد آشکار و رو در صورتش پرتاب نشوند و در نتیجه موجبات واپس زدگی او را فراهم نیاورند.

نامی که برای نمایش انتخاب شده و رویکرد کارگردان بر موضوع، آشکارا بر ماهیت برجستۀ زنان در اثر تأکیدگذاری کرده است و این پرداخت، ریشه در واقعیات تاریخی درستی نیز دارد چنانکه از عوامل عزل حسین خان سپهسالار معروف به مشیرالدوله از مصلحان آن زمان، انیس الدوله سوگلی شاه بود، همچنین یکی از دلایل قتل امیرکبیر سعایت ها و اقدامات مادر شاه بر علیه اوست، اما با این حال ضعیف ترین دسته ای که در این نمایش به چشم می آیند همین زنان درباری هستند. گروه زنان درباری به خوبی توسط کارگردان هدایت نشده اند و در بسیاری موارد به حال خود بر صحنه رها گردیده اند. بازی های آنان بیشتر در زمرۀ ادا به شمار می رود تا یک بازی شناسنامه دار تئاتری. نقش انیس الدوله نیز بیشتر به شخصیت های فانتزی انیمیشنی همچون نامادری سیندرلا و جادوگر ماجرای سفیدبرفی و هفت کوتوله شبیه است تا چیز دیگری. بازی فرزین محدث به دلیل فیزیک و هیأت متناسب با نقش و سوابقی که در ایفای نقش های خاص دارد از سایرین برجسته تر و درست تر به نظر می رسد هر چند که پرداخت لازم و کافی بر نقش خواجۀ حرمسرا نیز صورت نگرفته و بیشتر در حد یک مهرۀ یک بار مصرف در حاشیۀ نمایش باقی می ماند و تأکید بیشتر بر نقش و دیالوگ های زنان است. ایجاد نقش ببری؛ گربۀ ناصرالدین شاه توسط نویسنده و کارگردان فکر بسیار مناسب و دراماتیکی بوده اما ای کاش برای نحوۀ بازی این نقش و انتخاب مناسب بازیگر آن نیز فکر و تأمل بیشتری صورت می گرفت. ویژگی های بارز یک گربه جست و خیز کردن، سرعت، کمین زدن، تعقیب و گریز و حالت های فیزیکی ویژۀ اوست و در همین راستا بسیار جای آن داشت که برای ایفای این نقش از یک بازیگر فرم حرفه ای و متخصص در حرکت نظیر یاسر خاسب، بهزاد جاودان فرد یا بازیگران خانمی که در این کار تربیت شده اند نظیر عاطفه تهرانی یا پانته آ پناهی ها استفاده می شد. چنین بازیگری با این خصوصیات به کارگردان این امکان را می داد که جای جولان بسیار بیشتری در میزانسن دهی و طراحی حرکت این نقش داشته باشد و این قابلیت را ایجاد می کرد جذابیت های بیشتری به کلیت اثر افزوده گردد.

در طراحی صحنۀ اول شاهدیم که بستر شاهی برای مکان استفاده شده و این انتخاب ظریف و هوشمندانه ای به شمار می رود که پتانسیل آن را دارد تا از لحاظ دراماتیک اثرگذار باشد به خصوص در همین قالب کمدی که از سوی کارگردان برگزیده شده اما متأسفانه جای بسیاری خلاقیت ها در چنین انتخاب صحنۀ مناسبی در وادی به عمل در آوردن خالیست. البته مبرهن است که تیغ سانسور اجازۀ مانور چندانی را در این مورد به نویسنده و کارگردان نمی دهد اما با برخی میزانسن های معنادار و دوپهلو همراه با ایجاد موقعیت های دراماتیک مناسب، امکان این بود که بسیاری از محدودیت ها را دور زد و لُبّ مطلب را به تماشاگر منتقل نمود که این اتفاق در حد قابل قبولی نمی افتد. در صحنۀ پس از بستر شاهی، می بینیم که تنها سراپرده به کناری زده می شود و به بست هایی در دو سوی صحنه متصل می گردد، به عبارتی پرده ها روی دست کارگردان می ماند، از این رو طراحی صحنه تا حدودی تک بُعدی جلوه می کند در صورتی که آنچه بر مضیق صحنۀ تئاتر مرسوم است استفاده های چندگانه و زدن دو یا چند نشان با یک تیر در مبحث طراحی صحنه است که در نمایش های ممتاز همواره با چنین کاربردهای چندگانه ای در طراحی های صحنه مواجه بوده ایم.

اما هدفی که اصغر خلیلی در وصول به آن نسبتاً توفیق یافته، تطبیق برخی واقعیت های تاریخی در دوران گذشته با دوران معاصر و تعمیم حقایقی از دل تاریخ به حال حاضر است که ظریفانه و اندیشمندانه آنها را در متن خود گنجانیده و در مبحث اجرا نیز می تواند این تکرار تاریخ را روایت کرده و به تصویر بکشد. نمایش تاریخی - سیاسی او حاصل دغدغه مندی و در راستای ادا کردن وظیفۀ اجتماعی و سیاسی یک هنرمند تئاتر است. کارگردا می کوشد تا با زدن نقبی در دل تاریخ و ایجاد بینش در تماشاگر با آگاهی بخشی به او از تکرار مجدد وقایع و مصائب گذشته جلوگیری به عمل آورد و مصداق بارز این جمله باشد که «تاریخ؛ چراغ راه آیندگان است.» هر چند نقایصی که ذکر گردید موجب می گردند تا این نمایش نتواند پا را از حد اثری متوسط فراتر نهد اما نفس عمل نویسنده و کارگردان در این زمینه ارزشمند و حائز اهمیت است و بسی جای آن دارد تا در چنین زمینه هایی آثار بیشتر و کامل تری بر صحنۀ تئاتر جان گیرند.

 

وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران