در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش "نذار این خواب تعبیر بشه" نوشته و کار مهدی نصیری

جنگ و عشق

وحید عمرانی- "نذار این خواب تعبیر بشه" با نگاهی واقع گرایانه به مقولۀ جنگ و رزمندگان سه زوج جوان معمولی را از شهرهای مختلف (تهران، مشهد، رشت) بر صحنه به تصویر می کشد. هر سه مرد سربازند و موظف به گذراندن دوران سربازی که درگیری کشور در وضعیت جنگی آنان را به خط مقدم جبهه ها و منطقۀ عملیاتی سومار کشانیده است. زنها هر سه جوانند و بیقرار و عاشق مردانشان که قبل از اعزام آنها به پشت جبهه برای دیدارشان آمده اند. آنها به واسطۀ خوابی که مبنی بر شهید شدن شوهرانشان دیده اند راه طولانی را بر خود هموار کرده و به سراغ این سه مرد آمده اند تا آنان را به شهر و دیار و بر سر زندگانی معمول خود برگردانند.

«نذار این خواب تعبیر بشه»

نویسنده و کارگردان: مهدی نصیری

بازیگران: بهرام تشکر، ترانه کوهستانی، بهروز پناهنده، فریبا امینیان، رضا جوشنی، هما پریسان

مکان اجرا: تئاتر شهر، سالن سایه

 

دیباچه و تعریض

برخی از اهالی و تئاتر و مخاطبان و تماشاگران این هنر را عقیده بر آن است که پس از قریب به سی سال از اتمام جنگ، دیگر دوران نمایش هایی با موضوع دفاع مقدس بر صحنه بردن به سر آمده و بهتر آن است تا هنرمندان تئاتر تلاش و خلاقیت خود را صرف موضوعات و پدیده های دیگری که از معضلات و مسائل روز جامعه است بنمایند. اما واقعیت این است که وقتی هنوز عوارض و آسیب های جنگ هشت ساله در بین اقشار اجتماع رؤیت می شوند، وقتی هنوز جانبازانی هستند که هر روز در مرز رفتن و ماندن از این دنیا دست و پا می زنند و زمانی که هنوز مادران و پدران و فرزندان آن شهیدان که به این راه خونین رفتند در این خاک نفس می کشند، باید گفت که خیر هنوز زمان فعالیت ها و آفرینش هنری در هر رشته ای با موضوع این جنگ ویرانگر به سر نیامده و پرداختن به آن به شرط ارائۀ کار درخور اعتنا و خلاق ارزشمند است.

دکتر مهدی نصیری؛ نویسنده و کارگردان این نمایش نیز بر اساس همین واقعیات مبادرت به خلق «نذار این خواب تعبیر بشه» کرده و تلاش نموده تا از دیدگاهی نوین و با نگاه و جهان بینی منحصر به خویشتن این اثر را بیافریند تا از حوزۀ تکرار مکررات و حرف های قبلاً زده شده پا را فراتر بگذارد و اگر انصاف را مراعات کنیم تا حد بسیاری نیز موفقت به انجام این مهم گردیده است. در بخش کثیری از تئاترهایی که تا کنون در حوزۀ دفاع مقدس بر صحنه برده شده اند بیشتر به پدران و مادران شهیدان و فرزندان باقی مانده از آنها، شرح جنگ ها، قصه های رزمندگان در جبهه و غیره پرداخته شده است و کمتر پیش آمده تا عاشقانه ای زمینی را در این دسته از تئاترها دیده باشیم.

چندی پیش علی جعفری فوتمی از منتقدان بنام تئاتر کشور در یادداشتی که دربارۀ این نمایش منتشر کرد به این نکته اشاره می کند که مهدی نصیری که خود یک منتقد تئاتر است با بر صحنه بردن این نمایش موفق شده تا برخی ابهاماتی که در مورد منتقدان تئاتر وجود دارد را از اذهان بزداید و بنده در اینجا قصد دارم تا قدری این مبحث را بیشتر شکافته و مورد بررسی و مداقه قرار دهم. قاعده ای که در این زمینه در وادی سینما چه در حوزۀ بین المللی و چه ملی وجود دارد بیشتر بر این مبناست که یک منتقد می تواند خود یک فیلمساز برجسته، کارگردان، بازیگر یا فیلمبردار کارکشته نباشد، اما همچنان یک منتقد سینما باشد. کافیست تا قواعد را بداند و بر بخش های علمی و نظری تسلط داشته باشد تا بتواند ضعف و نقصان ها را تشخیص داده برملا کند و برتری ها و نقاط قوّت را نیز عنوان سازد. اما در هنر تئاتر و به خصوص در فضای تئاتر کشور ما طبق آمار و مشاهداتی که وجود دارد بخش بزرگی از منتقدان حرفه ای تئاتر که متأسفانه به دلیل کمبود فرهنگ نقدپذیری در فضای هنری ما بسیار نیز قلیل و کم تعداد هستند، خود دستی بر آتش بخش های عملی تئاتر نیز داشته و بسیاری از آنان کارگردان، بازیگر، نویسنده و طراحانی مبرّز هستند؛ چیزی که در وسواس به جا و اثر یک ذهن نقاد در پشت آفرینش نمایش حاضر نیز به عینه مشاهده می کنیم. به جرأت می توان گفت که برخی از منتقدان فعال تئاتر ایران در حال حاضر بسیار پرکارتر و پرمشغله تر از سایر اعضای این خانواده به شمار می روند؛ زیرا به غیر از تدریس، بازیگری، کارگردانی و نویسندگی، همت بالایی را نیز مصروف حوزۀ خطیر نقد تئاتر کرده اند که در شرایط فعلی به هیچ وجه کار آسانی نیست و شاید از فرط ظهور نیازی به بازگفتن نداشته باشد که چه هجمه هایی تا کنون در حق منتقدان روا داشته شده و کم نیستند افرادی که این فعالیت هنری و فرهنگی را با دشمن تراشی و کینه پروری و ناتوانی شخص منتقد از خلق اثر هنری در یک راستا تصور می کنند!

داستان و روایت

مهدی نصیری با نگاهی واقع گرایانه به مقولۀ جنگ و رزمندگان سه زوج جوان معمولی را از شهرهای مختلف (تهران، مشهد، رشت) بر صحنه به تصویر می کشد. هر سه مرد سربازند و موظف به گذراندن دوران سربازی که درگیری کشور در وضعیت جنگی آنان را به خط مقدم جبهه ها و منطقۀ عملیاتی سومار کشانیده است. زنها هر سه جوانند و بیقرار و عاشق مردانشان که قبل از اعزام آنها به پشت جبهه برای دیدارشان آمده اند. آنها به واسطۀ خوابی که مبنی بر شهید شدن شوهرانشان دیده اند راه طولانی را بر خود هموار کرده و به سراغ این سه مرد آمده اند تا آنان را به شهر و دیار و بر سر زندگانی معمول خود برگردانند. انتخابی که از این سه شهر توسط نویسنده انجام گرفته یک انتخاب تمثیلی و به مثابۀ مشت نمونۀ خروار است. قصد بر این است که اشاره به تمامی عاشقان و زوج های جوان ایرانی بشود که در دوران جنگ ماندن بر سر این دوراهی را تجربه کرده اند؛ بازگشتن به آغوش عشق و خانواده و زندگی یا به قصد دفاع از آب و خاک و ناموس وطن زدن به دل دشمن و رودررو شدن با مرگ احتمالی. کشمکش داستان این نمایش بدنۀ اصلی آن را تشکیل می دهد. کشمکشی میان عقل و عشق، دل و وظیفه، ترس و شجاعت، احساس مسئولیت یا بی اهمیت بودن و ... این سه زن به هر دری می زنند تا مردان جوان خود را به سر خانۀ و زندگی شان برگردانند و مردان در بین این دوراهی سخت و جانفرسا با تردیدهایشان جنگی را آغاز می کنند که هیچ کم از جنگی که در سومار انتظارشان را می کشد ندارد.

متن

مؤلفه های به کار گرفته شده در متن بسیار فکر شده و دقیق هستند. بسط طرح خام موقعیتی تکراری به یک وضعیت دراماتیک جهت دیدنی شدن و انتخاب لحظات مهم از بین بسیاری اتفاقات معمول که قابل رخ دادن در چنین موقعیت هایی هستند در این سه تابلوی موازی که گاه متقاطع می شوند از این دسته عناصر به شمار می رود. مهم ترین شاخصۀ متن این نمایش مربوط می شود به هیئت بیرونی، شکل و فرم روایت آن. فرمی که یک بازی زمانی را در اجرا به نمایش می گذارد. بازی ای که قواعد آن به دقت طراحی شده و مو به مو به موقع اجرا گذاشته می شوند. هر صحنه طوری نوشته شده که کمی از انتهای صحنۀ بعدی آغاز می شود؛ به عبارتی یک دیالوگ همانند عامل پیوند در بین دو صحنه عمل می کند و آنها را به یکدیگر مرتبط می سازد. سه تابلو در کنار هم بر صحنه دیده می شوند که با نورپردازی بر روی هر کدام از آنها بازی در آن قسمت آغاز می شود. این سه تابلو موازی نمی مانند و هر بار به بهانه ای؛ یک بار سیگار گرفتن، یک بار قاشق قرض کردن، یک بار خودکار پس دادن یکی از مردها از مرز نوری گذشته و به تابلوی کناری خود می رود و با این تدبیر هم قاب های مجزا به یک کل واحد تبدیل می گردند و هم با بسط یافتن میزانسن ها در کل صحنه انرژی بیشتری در اجرا به جریان افتاده و تأثیر صمیمانه تری را در مخاطب به جای می گذارد. نکتۀ قابل توجه دیگری که وجود دارد این است که هر صحنه سه بار روایت می شود و در هر بار صحبت های جدیدی که در روایت قبلی وجود نداشته مطرح می گردند و البته در این بین دیالوگ هایی مشترک نیز در این سه روایت به چشم می خورد که برخی از آنها به عنوان نشانه گذاری زمانی در اجرا مورد استفاده قرار گرفته اند. روایت اگرچه تلخ است در بستری از کمدی و در لفافی شیرین از طنز به اجرا در می آید که بار طنز ماجرا بیشتر بر شانۀ دو تابلوی مشهدی ها و شمالی هاست و بخش تراژیک را بیشتر در بخش وسط و صحنۀ تهرانی ها می بینیم. نکتۀ مثبت دیگری که در متن وجود دارد پایان مشخص، تراژیک و تأثیرگذار آن است که به حال خود رها نشده و با تابلویی که در مقابل دیدگان تماشاگر و متعاقباً در ذهن او ترسیم می کند موجب می شود تا عمر و تاریخ مصرف اثر با اتمام اجرا به پایان نرسد و این تألم را در جان بنشاند و مداومت بخشد، آنجا که سه زن در آستانۀ خروجی بر می گردند و به عقب خیره می شوند. به مردانی که همۀ زندگی و امید آنها هستند و اینک به سوی سرنوشتی نا معلوم رهسپار گشته اند و مخاطب به خوبی می داند و در این دوران نیز می بیند سرنوشت این چشم انتظاران عاشق را.

ریتم و موسیقی

زمان بندی دقیق در متن و اجرا، رعایت کامل آن توسط بازیگران، تنظیم و کارکرد به موقع نورپردازی و سر ضرب بودن آغاز و انجام صحنه ها از مواردی هستند که ریتم مناسبی را برای این نمایش به وجود آورده اند، ضمن اینکه آغاز هر صحنه با یک موسیقی افکت مانند، نشانه گذاری شده و صحنه ها را برای تماشاگر تقطیع می کند تا در زمان های مختلف گم نشود و متوجه تعویض صحنه ها، عوض گردیدن روایت ها و آغاز و پایان ها بشود. موسیقی زنده و هماهنگ با وقایع داستان نمایش و ایجاد تأکیدگذاری های اجرایی و حسی به کمک آن نیز موجب انسجام اجرا و تقویت تأثیرگذاری های حسی بر تماشاگر گردیده است.

طراحی صحنه

آنچه بر صحنه وجود دارد عبارت است از سه ردیف نیمکت بلند شامل شش نیمکت و شش چهارپایه که به موازات یکدیگر چیده شده اند به نحوی که در هنگام نشستن نیمرخ بازیگران در  معرض دید تماشاگر گذاشته می شود. در انتهای صحنه چند پلیت فلزی گالوانیزه به طور عمودی قرار داده شده که منطقۀ جنگی پشت جبهه را تداعی می کند و ورود و خروج ها از وسط آنها صورت می گیرد. در دقایق ابتدایی برای مخاطب این گمان به وجود می آید که احتمال تعویض شمایل صحنه دست کم در بخش نیمکت ها وجود خواهد داشت یا چیزی به صحنه افزوده خواهد شد اما هر چه زمان به جلو می رود متوجه می شویم که چیز بیشتری مورد نیاز نیست و آنچه که هست در این طراحی مینی مالیستی به اندازه انتخاب شده و صحنه را بیهوده شلوغ نکرده اند. طراحی انجام شده به خوبی کاربردی می شود و مکان مناسبی را برای بازی و جولان بازیگران فراهم می نماید.

کارگردانی و بازیگری

یکی از نقاط قوّت کارگردانی در این کار مربوط می شود به انتخاب صحیح بازیگران که این نکته را حتی در هماهنگی نام برخی از نقش ها با بازیگر آن مشاهده می کنیم، مثلاً برای نقش سروناز دختری سرو قامت انتخاب شده و مهم تر از آن انتخاب بازیگرانی است که با عوامل مهمی همچون شناخت اقلیم مربوط به حوزۀ نقش، لهجه، گویش ها، آداب و رسوم و حتی جغرافیای ویژۀ آن مناطق آشنایی کافی داشته و چه بسا خود از همان نواحی باشند. هم اکنون در بسیاری از تئاترها، فیلم های سینمایی و به خصوص سریال های تلویزیونی شاهدیم که برخی از بازیگران با لهجه ای غلط و نامتناسب با نقش ظاهر شده و چنین نقیصه ای موجب می گردد که به راحتی تماشاگر از اجرا فاصله گرفته و اهمیتی برای آن قائل نشود؛ اما در این نمایش بازیگران با لهجه هایی کامل و بسیار دقیق و صحیح دیالوگ می گویند و این خود افزون بر باورپذیر شدن نقش ها به ایجاد فضایی دوست داشتنی و اضافه شدن باری از طنز به اجرا کمکی شایان توجه نموده است. بی شک یکی از نقاط قوّت قابل توجه در این نمایش را می باید به بازیگری آن نسبت داد. بازی های کم نقص و متناسبی را از بازیگران می بینیم که عواملی نظیر درک درست از موقعیت، تحلیل صحیح نقش، انتخاب و درونی کردن ژست های مناسب و مرتبط با شخصیت ها و حتی محیط زیست آنها، واکنش های عاطفی غیر تصنعی و درونی در جای جای اجرا، بیان و صدای خوب در قوّت و حُسن ذکر شده تأثیر به سزایی را گذاشته اند.

مؤخره و نتیجه

«نذار این خواب تعبیر بشه» یک عاشقانۀ جنگی است. عاشقانه ای با روایتی ساده اما واقعی که تا همین سه دهه پیش حال و روز بسیاری از جوانان این خاک را شامل می شد. کسانی که کامروایی را در ناکامی ها جستجو کردند و برای حفاظت و حراست از سرزمینی که بسیار خونها فدا کرده تا همچنان نام ایران را بر تارک خود درخشان ببیند، دست از عشق و جوانی و زندگانی خود کشیدند و به دل بحر پرتلاطم مرگ سرخ زدند تا ایران همچنان ایران بماند و نسل های بعدی همواره به خود ببالند و بدانند ایشان آن مردمانی نیستند که زیر تحکم زور و تجاوز و ذلت روزگار بگذرانند که اگر آزادگی و سربلندی نباشد آدمی را چه فایده از بودن و چه طرفی از زیستن در ننگ و خواری برخواهد بستن؟

 

وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران