در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش

شیرنی تلخ

وحید عمرانی- «قند خون» نمایشی است که با رگه هایی از تفکرات مارکسیستی نوشته شده و هویت اجرایی آن در بستری از رئالیسم ظهور و بروز پیدا می کند. طبق نظریات مارکس در کشاکش بین دو طبقۀ بورژوا و پرولتاریا، وقایع تاریخی رقم می خورند و میان برداشت های متفاوت از مارکسیسم همگی تفکرات بر این اصل اتفاق نظر دارند که واژگونی نظام سرمایه‌داری از طریق انقلاب کارگران و لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و لغو کارمزدی و ایجاد جامعه‌ای بی طبقه با مردمی آزاد و برابر به نتیجه ای همچون پایان ازخودبیگانگی انسان منجر خواهد شد.

 نمایش «قند خون»

 

نویسنده و کارگردان: لیلی عاج

بازیگران: الهام شعبانی، ارسطو خوش رزم، پریا وزیری

مکان اجرا: تئاتر باران

 

«قند خون» نمایشی است که با رگه هایی از تفکرات مارکسیستی نوشته شده و هویت اجرایی آن در بستری از رئالیسم ظهور و بروز پیدا می کند. طبق نظریات مارکس در کشاکش بین دو طبقۀ بورژوا و پرولتاریا، وقایع تاریخی رقم می خورند و میان برداشت های متفاوت از مارکسیسم همگی تفکرات بر این اصل اتفاق نظر دارند که واژگونی نظام سرمایه‌داری از طریق انقلاب کارگران و لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و لغو کارمزدی و ایجاد جامعه‌ای بی طبقه با مردمی آزاد و برابر به نتیجه ای همچون پایان ازخودبیگانگی انسان منجر خواهد شد.

این نمایش اثریست است اجتماعی که یکی از بحران های جامعه و عوامل بروز آن را به زیر تیغ انتقاد می کشاند و با ورود کردن به یک سلول بنیادی از پیکرۀ آن که زندگی خانوادگی یکی از قربانیان این بحران است، به بازگشایی کلی کالبد ماجرا و ابعاد گسترده تری از وجوه آن می پردازد. در سال 1381 کارخانۀ قدیمی قند ورامین به دلایل متعددی از جمله کمبود مواد اولیه و شکر خام به تعطیلی کشانده شد. در پی این اتفاق 285 کارگر رسمی و قراردادی این کارخانه بیکار شدند و بسیاری از خانواده های آنان به این خاطر دچار مشکلاتی حاد و وضعیت هایی وخیم و ویرانگر گردیدند. خط روایی داستان نمایش بر حول زندگی کوهستان صفامنش؛ کارگر بیکار شدۀ کارخانۀ قند که به همراه همسرش؛ پروانه و خواهر تازه طلاق گرفته اش؛ شیرین در خانۀ محقرشان زندگی می کنند شکل می گیرد.

تمامی اسامی شخصیت های نمایش با تأکید بر ویژگی های حقیقی شخصیتی شان توسط نویسندۀ نمایشنامه انتخاب شده اند. کوهستان مردیست همچون کوه که هر چند در زیر فشار طبقاتی و زندگی بحران زده اش دارد خرد و خمیر می شود اما همچنان خروشان است و ستیزه جو. مرد است و مغرور و با غیرت، نمی تواند خانواده اش را در چنین وضعیتی ببینید و آماده است تا برای بهبود وضع موجود حتی جانش را به مخاطره بیاندازد تا خانواده اش را در آرامش و رفاهی نسبی ببیند. پروانه؛ همسر کوهستان مانند پروانه به گرد شمع وجود او می گردد. زنیست که مفصل و محور اصلی خانواده است و مدام مردش را تر و خشک می کند، آدمیست ساده و عامی که به تمامی عاشق شوهرش است و تمامی زندگی خود را در مردش و زندگی مشترکشان در چهارچوب همین خانۀ محقر خلاصه و مجتمع شده می بیند. او همچون یک نقطۀ اتصال مستحکم از فروپاشی اجزای خانواده که بر اثر شرایط نامساعد به وجود آمده، مستعد فروپاشی اند جلوگیری به عمل می آورد. شیرین؛ خواهر کوهستان بر خلاف معنی نامش روزگاری تلخ دارد، به تازگی از همسرش جدا شده و به امید آنکه دوباره او را در کنار خود ببیند و سربار خانوادۀ برادرش نباشد، تمامی مهریۀ خود را به شوهر سابقش بخشیده؛ اما او حاضر به بازگشت به زندگی مشترکشان نشده و شیرین را در برزخ بلاتکلیفی رها کرده است. شیرین در یک بحران روحی به سر می برد، بحرانی که موجبات افسردگی او را فراهم کرده تا جایی که تصمیم به خودکشی گرفته و اقداماتی را نیز برای صورت دادن تصمیمش انجام داده تا در موقع مناسب و با حصول آمادگی بیشتر به این کار مبادرت ورزد.

در مبحث طراحی صحنه بازیگران را در میان کوهی از قند های شکسته و نشکسته می یابیم. طراحی و نظامی که ارجاعات معنایی و تلمیحی درست و مناسبی دارد. انسان هایی که در میان انبوهی از شیرینی های صوری محصورند اما جز تلخی نصیبی نمی برند و در فضایی از تلخی های بی پایان حاصل از وضعیت وخیم زندگانی شان دست و پا می زنند. این طراحی صحنه جنبه هایی نمادین نیز دارد چنانکه در بسیاری از صحنه ها پروانه را در حال شکستن قندها می بینیم و گویا او با شکستن کله قندها که همچون کوه هایی از مصائب و مشکلات زندگیست قصد خرد کردن این دشواری ها و سدهای مستحکمی را دارد که جلوی جاری شدن خوشبختی به برکۀ کوچک این خانه را گرفته اند. این طراحی صحنه با وجود محاسنی که از لحاظ معنایی، نشانه شناسی و جنبه های سمبلیک و نمادین دارد، دچار ضعف هایی نیز هست. برای نمونه باید گفت که با توجه به فضای رئالیستی اثر و همچنین بازی های تماماً رئالیستی و واقع گرا، لازم است تا این ویژگی در طراحی صحنه نیز اندکی ظهور و بروز بیابد اما شاهد چنین اتفاقی نیستیم. فرشی، سماوری، سطلی، میزی، ساعتی، تلویزیونی، رادیویی، یخچالی ... هیچ چیزی از لوازم زندگی و آنچه که به طور معمول در اتاق یک خانه به چشم می خورد را بر صحنه نمی یابیم که این جریان با توجه به سبک اجرایی کار، قدری متناقض و ناهماهنگ جلوه می کند.

در مورد بازیگری باید گفت که با بازی هایی دقیق و کار شده روبرو هستیم که قادرند تماشاگر را با خود درگیر و همراه سازند. ارسطو خوش رزم و الهام شعبانی را در کارهای قبلیشان دیده ام و باید گفت که در نقش های فعلی توانسته اند به فاصلۀ قابل توجهی با نقش های پیشین خود دست یابند و آن صیرورت و دگرگونی لازم که می باید در ایفای شخصیت جدید لحاظ شود را به خوبی پیاده می کنند. تعامل ها و بده بستان های خوش رزم و شعبانی در بازی های این نمایش نبض اصلی داستان نمایش را در دست دارد و این دو موفق گردیده اند که در این زمینه به کیفیتی مطلوب دست یابند. پریا وزیری که از لحاظ ظاهری شباهت عجیب و غریبی با مهرداد صدیقیان؛ بازیگر سینما و تلویزیون دارد را برای بار اول بود که بر صحنۀ تئاتر می دیدم. وزیری با ارائۀ یک بازی حسی و پر تنش توانسته است تا پا به پای خوش رزم و شعبانی حرکت کند و در این میان چیزی کم از آنان نداشته باشد. او شخصیت یک دختر ساده و معمولی از یک خانوادۀ طبقۀ پایین که اسیر جبر زمانه و محیط نامساعد است را به خوبی بیرونی می کند و با تحقیق و مطالعه بر افسردگی و عوامل و عوارض آن توانسته تا نشانه های یک مبتلا به افسردگی را بر صحنه بیرونی سازد.

در کنار محاسن این نمایش و برخی ضعف های اندک شمار که عنوان شد سه نقیصه و کمبود نیز به چشم می خورد؛ یکی طولانی شدن بیش از حد صحنه های درگیری و کشمکش بین کوهستان و خواهرش است که در برخی از موارد زیاده از حد لازم به نظر می رسد و جز تخریب اعصاب تماشاگر کاربرد دیگری نمی یابد. دیگری در مورد تعویض صحنه هاست که با تاریکی دادن طراحی شده اند. در برخی از این تعویض ها نور می رود و وقتی می آید ما شاهد یک دقیقه و حتی چند ثانیه بعد هستیم؛ یعنی یکی دو تا از این تعویض صحنه ها اضافی است و به راحتی میشد تا بدون تعویض صحنه به نمایش درآیند. اگر بنا به این است که ما مثلاً ده ثانیه بعد را ببینیم دیگر لزومی به تاریکی دادن و سپس روشن شدن صحنه نیست بلکه با یک انتقال و جابجایی در قالب یک میزانسن به راحتی می توان این صحنه ها را ترسیم کرد و از کار اضافی ممانعت به عمل آورد آن هم با توجه به اینکه صحنۀ قبلی دقایقی معدود و محدود بیش به طول نیانجامیده است.

مورد دیگر مربوط می شود به پایان بندی اجرا؛ زمانی که نور تماشاگر به عنوان اعلام پایان نمایش داده شد، بنده به راستی باور نداشتم که نمایش به پایان رسیده است. اینکه در کلیت این اجرا هیچ راهکاری برای برون رفت از بحران ارائه نمی شود و تنها روایتگر برشی مستندوار از یک زندگیست را نمی توان عیب و ضعف دانست و در حساب نقیصه اش آورد؛ اما پایان بندی یک نمایش انتقادی - اجتماعی به این نحو، بدون اینکه در موقعیتی ویژه دراماتیک شود تا بتواند در جهت رسالت این نمایش به پیش رفته، شوک وارد کند، مخاطب را در اندیشه ای غرقه کند و برانگیزاننده باشد را می توان جزو ضعف ها و نواقص نمایشنامۀ این اثر دانست. پایانی را که شاهد آن هستیم تنها می تواند قدری مختصر آن هم به طور موضعی، تلخی هایی که در طول نمایش شاهد آن بوده ایم را اندکی تسکین بخشد و به اصطلاح یک پایان شاد یا (happy end) را رقم بزند؛ اما اینچنین پایانی آن هم در چنین نمایشی با این رسالت و این بنیاد تفکری انتظار نمی رود و مناسب نیست. دقیقاً مانند این است که یقۀ کسی (تماشاگر) را بگیریم، چند کشیدۀ جانانه نثارش کنیم، به در و دیوارش بکوبیم و بر زمینش بزنیم، سپس بالای سرش بنشینیم و قدری مادۀ بی حسی موضعی بر زخم ها و آسیب هایش بمالیم و بگوییم آرام بگیر، ببخشید که دردت آمد، حالا دردهایت را فراموش کن!

با این حال چنین نمایشی در وضعیت اجتماعی فعلی ما اثریست شریف و به امثال آن بیش از اینها نیاز داریم. امید است که چنین آثاری برای وضعیت ها و بحران های مشابه این نیز در سایر عرصه های اجتماعی باز هم در فضای تئاتر ما اتفاق بیافتد، چنانکه یکی از رسالت های اصلی تئاتر همین است که فریاد مردم زمانۀ خود را در میان مصائب، محرومیت ها، آسیب ها، حرمان ها و آلام بشری از جگر برآورد تا به آگاهی عمومی جامعه انجامیده و چه بسا سردمداری را به بیداری بکشاند و اقدامی مؤثر در جهت بهبود شرایط انجام گیرد یا اینکه مردم را با دردهای یکدیگر آشناتر ساخته و در پرتوی آگاهی به دست آمده از این قبیل مصائب و اتفاقات در آینده پیشگیری به عمل آورد.

 

منتقد: وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران