در حال بارگذاری ...

باران خاطره های عاشقانه، در روزهای بدون عشق

مریم جعفری حصارلو

      شب گذشته نمایشنامه خوانی روزهای بی باران نوشته امین بهروزی وکارگردانی محمد بحرانی با بازی مهناز خطیبی، الهام نامی، مهران نائل و محمد بحرانی درساعت 22 ازطریق اینستاگرام نمایش-خوانش و سایت تیوا به صورت زنده پخش شد. این اجرا به همت اداره کل فرهنگی شهرداری تهران بود و تا کنون چند اثر دیگر همچون باغبان مرگ، زبان اصلی و... اجرا شده است.

     نمایشنامه خوانی روزهایی باران با تم عشق و مرگ توامان مفهوم «بیا قدر یکدیگر بدانیم» را برای هربیننده ای تداعی می کند. داستان روایت خاطره های مهرداد از روزهایی است که به ایران برگشته و چون جراح مغز و اعصاب است؛ بپرونده تومور مغزی دوست صمیمی ایش پوریا را تشخیص داده و نمی داند چطور باید این مساله را مطرح کند و البته یک عشق ناکام و بی پاسخ با دختری به نام باران که تلفن های مهرداد را ناگهان بی پاسخ گذاشته...که بعدها مهرداد می فهمد او در یک سانحه تصادف رانندگی فوت شده بود.... ماجرای تومور پوریا که یا باید عمل کند و کلا حافظه اش را هم از دست بدهد و یا عمل نکند وتا چندماه دیگر زنده نباشد؛ با مرگ پوریا به پایان می رسد و مهرداد می ماند و خاطرات تلخ عشق و مرگ توامان!

نمایشنامه به خودی خود، ریتم بسیارکندی دارد چرا که اساسا درام بر مبنای کشمکش های درونی فرد با خودش (مهرداد) بنا شده و نمود بیرونی ندارد. همچنین حس شاعرانگی درمونولوگ های مهرداد سبب تبدیل شدن نمایشنامه به یک شعر سپید شده است. شعری که قصه مرگ و عشق را در برگرفته. راوی –مهرداد است وبه نظر می رسد دیالوگ ها گاهی از رسالت خود یعنی ادامه دادن خط داستانی غافل مانده اند و شعرجاری می شود. بنابراین امکان حذف برخی از دیالوگ ها که مفاهیم تکراری و یا داستانک های بی محتوا همچون هتل تفریحات جسمی را می توان به کل حذف کرد. چرا که ساختار درام را به فیلمنامه نزدیک می کند و باعث کندی بیش از حد ریتم درخوانش می شود. چرا که ساختار درام را به فیلمنامه نزدیک می کند و باعث کندی بیش از حد ریتم درخوانش می شود. هرچند در قالب فیلمنامه،جذابیت دارد.با این توصیف؛ بعید به نظر می رسید که در شکل نمایشنامه خوانی، اجرا خوش ریتم باشد.

     اما اینهمه بررسی نمایشنامه صِرف بود و در اجرا بازیگران حس شاعرانگی را با پوست و خون درک کرده بودند و چنان این شعر دوست داشتنی عشقی که با مرگ به پایان می رسد را از آن خود کرده بودند که تو گویی، کاراکترهای نمایشنامه از دل کاغذ بیرون زده اند وجان گرفته اند. لمس لحظات عاشقانه ای که مرگ ناگزیر از جدایی ایشان دارد و باور روابط انسانی و حتی واکنش های حسی که دیالوگ ها در آواها و دیالوگ گویی نشان دادند، کاملا یک نمایشنامه خوانی رادیویی را تداعی کرد. چنادان که اگر چشم ها را ببندی با صدای بازیگران، روایت را دنبال کنی ؛ از خوانش آنها لذت می بری. آنچنان که در یک نمایشنامه خوانی رادیویی رخ می دهد . به همین مناسبت غفلت توضیح صحنه خوان، در خواندن یک توضیح صحنه که محمد بحرانی با زمزمه یادآوری کرد، را می توان نادیده گرفت. شاید بتوان گفت یکی از خوش ریتم ترین اجراهای خوانش توسط اداره کل فرهنگی معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران بود و جای بسی خوشبختی ایست که آثار نمایشی توسط این اداره کل نمایشنامه خوانی می شود.




نظرات کاربران