در حال بارگذاری ...
نقد نمایش آوانتاژ نوشته کامران شهلایی ،کارگردانی کامران شهلایی و محمد لارتی

داستان یک شهر

مهدی نصیری - بمباران اندیمشک در روز چهارم آذر ۱۳۶۵ و در جریان جنگ تحمیلی اتفاق افتاده است. در این حمله هوایی، شهر اندیمشک جدود چهار ساعت به صورت پیوسته و پشت سرهم بمباران شده و از این بمباران چند ساعته به عنوان طولانی ترین بمباران یک شهر پس از جنگ جهانی دوم و طولانی ترین بمباران تاریخ ایران یاد می شود. در طولانی ترین و مرگبارترین حمله هوایی نیروهای عراق در طول جنگ هشت ساله با ایران، پادگان ها، مناطق مسکونی، میدان راه آهن و ایستگاه راه آهن اندیمشک، بازار روز کالا و تره بار، دبیرستان و مدرسه و ادارات و بیمارستانهای این شهر در طول چهار ساعت پیاپی و پشت سرهم مورد بمباران شدند.

بمباران اندیمشک در روز چهارم آذر 1365 و در جریان جنگ تحمیلی اتفاق افتاده است. در این حمله هوایی، شهر اندیمشک جدود چهار ساعت به صورت پیوسته و پشت سرهم بمباران شده و از این بمباران چند ساعته به عنوان طولانی ترین بمباران یک شهر پس از جنگ جهانی دوم و طولانی ترین بمباران تاریخ ایران یاد می شود. در طولانی ترین و مرگبارترین حمله هوایی نیروهای عراق در طول جنگ هشت ساله با ایران، پادگان ها، مناطق مسکونی، میدان راه آهن و ایستگاه راه آهن اندیمشک، بازار روز کالا و تره بار، دبیرستان و مدرسه و ادارات و بیمارستانهای این شهر در طول چهار ساعت پیاپی و پشت سرهم مورد بمباران شدند.

این واقعه دردناک و بیرحمانه است. یک شهر و مردم آن ساعتها بمباران می شوند. ساعتهای متمادی هیچ پناهگاهی وجود ندارد. تراژدی بزرگتر آنکه این یک جنگ نظامی بین ارتش ها نیست. جنگی نابرابر است بین جنگنده های مجهز یک ارتش با مردم بی گناه غیر نظامی یک شهر کوچک. هدف این حمله زنها و بچه ها و سالمندان و بیماران هستند. قربانیان این تراژدی غم انگیز مردمان بی دفاع اند. پسر بچه هایی که در کوچه و خیابان بازی می کنند. دختربچه هایی که در راه بازگشت از مدرسه به خانه هستند و... بمباران اندیمشک یک واقعه هولناک، وحشیانه و باورنکردنی است. یک موقعیت تاثربرانگیز و تلخ که می تواند محمل داستانها، نمایشنامه ها و فیلمنامه های زیادی قرار بگیرد و اتفاقا به واسطه عمق و وسعت فاجعه وجوه دراماتیک بسیاری را هم شامل می شود.

کامران شهلایی، برای نوشتن نمایشنامه جدیدش به سراغ واقعه دردناکی رفته است. واقعه ای پر از اتفاقات تلخ و تکان دهنده که بسیاری از تماشاگرانش برای نخستین بار درباره آن می شنوند. او برای شکل دادن به ساختار روایی نمایشنامه شخصیت محوری داستانش را از میان مردم بیگناه همین شهر انتخاب کرده است. حسام، پسربچه ای که عاشق فوتبال است و در زمان بمباران هم مشغول بازی بوده با همه آینده و امیدهایی که دارد در این بمباران به شهادت می رسد و بهانه ای می شود تا داستان تلخ طولانی ترین بمباران هوایی تاریخ ایران روایت شود. داستان از نظر ساختار دراماتیک حول محور شخصیت حسام شکل می گیرد. او یک شخصیت است که از میان تعداد بسیار زیاد قربانیان این حمله هوایی انتخاب شده است؛ چون فوتبال دوست دارد و خود فوتبال جذابیت هایی دارد که می تواند مخاطب را جذب کند. چون تعداد بیشتری از مردم شهر او را دیده اند و حالا می توانند به واسطه حضور او تبدیل به شخصیت های نمایش شوند و در ضمن حسام را هم روایت کنند. چون کودک معصوم و بی آزاری است که ابعاد غم انگیزتری از تراژدی روایت را عمق می بخشد. در تلاش برای تبدیل شدن شخصیت حسام به یک فاعل دراماتیک رابطه میان رویای حسام و دختر جوان مهمترین رابطه ای است که می تواند به فعلیت درآید. کامران شهلایی همین رابطه را محور پیشبرد داستان نمایش اش قرار داده است و براساس همین رابطه است که رویدادهای گذشته را به امروز می آورد و بهانه ای برای رویات شان پیدا می کند. اتفاقا در همین گستره هم درام با کیفیت تری را روایت می کند. شاید حتی اگر بیشتر می توانست شخصیت و محدوه حضور او در روایت را از سابژکتیویته برهاند در این محدوده حتی موفق تر هم می بود.

آوانتاژ موقعیت نمایشی خوبی را برای اجرا انتخاب کرده است و در تلاش برای تبدیل این موقعیت به یک وضعیت دراماتیک مسر نسبتا خوبی را هم در پیش گرفته است. باز هم محوریت قهرمان در بطن حادثه است که وضعیت سازی می کند. حسام شخصیتی است که داستان او را انتخاب کرده است اما بیشتر از آنکه تحت تاثیرش باشد، از او برای روایت خودش استفاده کرده است. گرچه حتی در همه جای نمایش هم حسام بهانه روایت بمباران شهر قرار نمی گیرد و مثلا سربازها تنها او را دیده اند. یا مثلا دختری که توی ماشین پدرش بی رحمی حوادث را از پشت شیشه دیده، اشاره ای به حسام نمی کند. اما این قهرمان کوچک که از کوچه و خیابان های شهر انتخاب شده، در طول روایت آوانتاژ حضور دارد و می تواند تا زمانی که خاطره این تراژدی هولناک در تاریخ هست راوی قصه چهارم آذر اندیمشک باشد. او در جایی از این شهر که زیر موشک باران و دود و خون و فریاد له می شود ایستاده است. مثل بقیه آدمها. فقط حالا دیگر نیست تا داستانش را روایت کند. پس دیگران داستان شهر زخمی را به بهانه او روایت می کنند. داستانی که پسر بچه معصوم عاشق فوتبال هم در جایی از آن و توی کوچه ها مشغول بازی است. اتفاقا آوانتاز بیشتر دوست دارد تا رویداد و حادثه را با هدف تحریک احساسات و عواطف تماشاگرش بازگو کند و البته این یکی از شیوه های منطقی مواجهه با چنین داستانی در تبدیل به یک محصول هنری است. جنس رویداد می طلبد که بر احساسات و عواطف تاثیر بگذارد. اینجاست که حسام تنها بخشی از رویداد می شود و به جای او می توان شخصیت های دیگری را وارد روایت کرد که هر کدام ماجرای غم انگیزی از حادثه را تعریف کنند و تماشاگر را تحت تاثیر این ماجرای دردناک قرار دهند. شخصیت هایی که می توانند همسایه حسام باشند، یا پیرمرد مغازه داری که او را دیده یا ...

همانگونه که ذکر شد شهلایی و لارتی می خواهند اجرایشان بر احساسات و عواطف تماشاگر تاثیر بگذارد و با توجه به سوژه، نوع تاثیرگذاری درستی را هم انتخاب کرده اند. هرچند اجرایشان برای تاثیرگذاری بیشتر به جز رویدادها و حوادث دردناک بمباران اندیمشک می توانست مولفه های دراماتیک دیگری در متن و اجرا را مورد استفاده قرار دهد. می توانست با ضرباهنگ سازی بهتر این تاثیر عاطفی را در مخاطبش بیشتر و تاثیرگذارتر هدایت کند تا به گونه ای مطلوبتر به هدفش نزدیک شود.

بازیگری از مهمترین نقطه قوت های نمایش لارتی و شهلایی است. بازیگرانی که تنها با در اختیار داشتن روایتی که در بیشتر زمان اجرا به صورت نقل مستقیم است توانسته اند به خوبی داستان یک ظهر پر از وحشت و ترس را روایت کنند. در این گستره اول به باید به لارتی و شهلایی برای انتخاب سوژه تبریک گفت و سپس از بازیگران این نمایش تقدیر کرد که نمایش قابل قبولی را ارایه می دهند.

مهدی نصیری- عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران




نظرات کاربران