در حال بارگذاری ...
نقد نمایش «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» اثر بهرام بیضایی، به کارگردانی افشین زمانی

اثری ماندگار با کارگردانی درخشان

صمدچینی فروشان- این روزها، تالار ناظرزاده‌ی تماشاخانه‌ی ایرانشهر، نمایشی را به صحنه برده است که  در زمستان ۹۴ حضوری موفق و فراموش نشدنی درتالار سنگلج  را تجربه کرده بود. افشین زمانی با اجرای بسیار چشم نواز و تاثیرگذار خود از نمایشنامه‌ی «خاطرات هنرپیشه‌ی نقش دوم» (۱۳۶۰) اثر بهرام بیضایی دراین تالار، یکباردیگر ثابت می کند که هنوز تئاتر ما زنده است؛ که چاره‌ی کار تئاتر امروز ما، نه حضور سلبریتی های بی خبر از ماهیت واقعی تئاتر، نه  تسلیم شدن کارگردانان به نیات فرصت طلبانه‌ی سرمایه گذاران مالی، نه  نادیده انگاری شعور مخاطب از طریق اعمال ترفندها، شعبده ها و تردستی های حقیر صحنه ای- یعنی همه‌ی آنچیز هایی که به قول فردوسی به خواری هنر و ارجمندی دروغ  و تزویر می انجامد- بلکه  بازگشت به معیارهای اصیل و فرهنگساز تئاتر، بازگشت به نقش خلاقه و صادقانه‌ی تئاتر در ارضای نیازهای زیبایی شناختی و معناشناختی همزمان مخاطب است.

این روزها، تالار ناظرزاده‌ی تماشاخانه‌ی ایرانشهر، نمایشی را به صحنه برده است که  در زمستان ۹۴ حضوری موفق و فراموش نشدنی درتالار سنگلج  را تجربه کرده بود. افشین زمانی با اجرای بسیار چشم نواز و تاثیرگذار خود از نمایشنامه‌ی «خاطرات هنرپیشه‌ی نقش دوم» (۱۳۶۰) اثر بهرام بیضایی دراین تالار، یکباردیگر ثابت می کند که هنوز تئاتر ما زنده است؛ که چاره‌ی کار تئاتر امروز ما، نه حضور سلبریتی های بی خبر از ماهیت واقعی تئاتر، نه  تسلیم شدن کارگردانان به نیات فرصت طلبانه‌ی سرمایه گذاران مالی، نه  نادیده انگاری شعور مخاطب از طریق اعمال ترفندها، شعبده ها و تردستی های حقیر صحنه ای- یعنی همه‌ی آنچیز هایی که به قول فردوسی به خواری هنر و ارجمندی دروغ  و تزویر می انجامد- بلکه  بازگشت به معیارهای اصیل و فرهنگساز تئاتر، بازگشت به نقش خلاقه و صادقانه‌ی تئاتر در ارضای نیازهای زیبایی شناختی و معناشناختی همزمان مخاطب است؛ که چاره‌ی کار تئاترما، دوری گزیدن از عوام گرایی  و زدودن  صحنه ها از دروغ و تزویر است.

درباره متن:

نمایشنامه‌ی خاطرات هنرپیشه‌ی نقش دوم، در آشکارترین  وجوه ساختاری و معناشناختی خود، یک درامِ رواییِ  شبه مستند است که درآن، بخش کوچکی از واقعیت های اقتصادی- اجتماعی مربوط به دو دهه‌ی ۴۰ و۵۰ تاریخ معاصر ایرانِ پیش از انقلاب(اصلاحات ارضی و پناهجویی روستائیان به شهرها)، محور پرداخت یک رویداد دراماتیک انتقادی و تفکر برانگیز قرار گرفته است. این نمایشنامه همچنین، در پنهان ترین وجوه ساختاری  و دلالی خود، یک سوگنامه یا تراژدی اجتماعی- تاریخی بر محور کلیدی ترین نقطه ضعف جامعه‌ی ایرانی، یعنی ضعف هویتی آن، در پی سیزده  قرن تاریخ پر کشاکش این سرزمین است.

به عبارت دیگر، بهرام بیضایی در این نمایشنامه، به بازنمایی و نقد صرفا یک واقعیت اجتماعی – سیاسی از یک مقطع تاریخی معین نپرداخته بلکه، با نگرشی ساختارگرایانه، از یک واقعیت اجتماعی مبتنی برعاملیت انسانی قابل ردیابی در مقطعی از تاریخ، حقیقتی کهن الگویی، ابدی، تکرار شوند و بی زمان، با عاملیت هویتی را، استخراج  و برمخاطب خود آشکار ساخته است.

 بعلاوه، در این نمایشنامه، درآمیزی خلاقانه‌ی درام  روایی  و تراژدی که ریشه  در ادبیات شفاهی و مکتوب و سنن نمایشی کهن ایرانی دارد، زمینه را برای ترکیب هماهنگ و آیرونیکی از انواع ژانرها و سبک ها- از تراژدی و کمدی تا رئالیسم و اکسپرسیونیسم- فراهم کرده است که درآن، وجوه دیداری، فیزیکال  و فرمالیستیک ساختاری متن  بر وجوه کلامی  و گفتاری و روایی ان سایه افکنده  و هویت و ماهیتی شاعرانه  و تئاتریکال به آن بخشیده است.

این نمایشنامه ، نظیر برخی دیگر از آثار بیضایی، یک متن اجرایی است. متنی که اگرچه حاصل یک کارگروهی نیست اما،  با حداقل توضیحات صحنه ای و براساس میزانسن هایِ اجراییِ به دقت ترسیم و تصورشده در ذهن نویسنده تالیف شده است. درک این ویژگی- مثل بسیاری دیگر از آثار بیضایی- مهم ترین کلید ورود به جانمایه‌ی اجرایی این نمایشنامه است.

 

بهرام بیضایی در لایه های زیرین این متن، به گونه ای غیرمستیقیم و پنهان، ثابت می کند که استبداد  چندین صد ساله، سبب ساز تفرقه‌ی ادراکی – شعوری عمیق و ریشه داری در این سرزمین  شده که با گذشت سالیان و با رسوخ در فرهنگ عمومی مردمان این سرزمین، جنبه‌ی هویتی تثبیت شده ای به خود گرفته است که هیچگونه تحول صوری و ظاهری، به خودی خود، قادر به ایجاد دگرگونی و تغییر درآن نخواهد بود. بهرام بیضایی در این نمایشنامه نشان می دهد که چگونه حتی در دوران مدرن این سرزمین نیز. مثل بسیاری از جوامع شبه مدرن مشرقی، قدرت و سیاست، قادر است، ترفندهای تبلیغاتی سرمایه داری را به ابزاری برای تداوم تفرقه در  حوزه های عمومی  تبدیل کرد  و به بقا و استمرار  ویژگی هویتی و کهن الگویی آن کمک کند.

نکته تاسف بار در نحوه‌ی مواجهه‌ی تحلیلگران  با آثار بهرام بیضایی، بویژه این اثر درخشان و به راستی شاعرانه و ماندگار او، تمرکز بیش از حد به وجوه صرفا  صوری ان ها و نادیده انگاری وجوه دلالی  و معنا شناختی متکثر این اثار است. در «مرگ یزدگرد»، یک رویداد  ظاهرا تاریخی، مبنای طراحی و پرداخت گفتارها، کنش ها، رویداد ها و کشمکش های چندلایه ای می شود که نه فقط فشرده‌ی پر ایجازی از حقایق مربوط به آن مقطع تاریخی را آشکار می کنند بلکه، ریشه ها و مبانی هویتی- فرهنگی پدیدآورنده‌ی آن رویداد  را نیز بازگو کرده و امکان تداوم  و تکرار آن در تاریخ آینده این سرزمین را نیز پیشگویی می کند. این واقعیت، در مورد نمایشنامه آرش بهرام بیضایی و بسیاری دیگر از آثار او نیز قابل ردیابی است.

بی توجه ای تحلیلگران و مفسران آثار بیضایی به این ظرایف، متاسفانه  تنها در محدوده‌ی ساده انگاری های دلالی و معنا شناختی باقی نمی ماند و به ابعاد سبک شناختی آن ها نیز گسترش می یابد. تاکید اکثر تحلیل گران  بر الگو بردای بیضایی از سبک های تئاتری معروف جهان، بویژه سبک روایی و شیوه‌ی فاصله گزاری برشتی، بیش ازهرچیز، گویای عدم آگاهی آنان از  تنوع سبک شناختی ادبیات کهن ایران و ارزش ها و ویژگی های ساختاری نمایش های ایرانی- شرقی و از سوی دیگر (و مهمتر از همه)، نادیده انگاری شناخت و تسلط  بهرام بیضایی، به عنوان اولین پژوهشگر جدی تاریخ نمایش در ایران، به  تنوعات سبک شناختی نمایش های ایرانی  و تسلط انکارناپذیر وی بر تاریخ و ادبیات مکتوب و شفاهی این سرزمین است. الگوهای ساختاری آثار بیضایی چنان ریشه‌ی سترگی در فرهنگ و هنر و ادبیات و نمایش ایرانی دارند که به هیچ وجه قابل انکار نیست و ارجاع دادن تجربیات این پژوهشگر  و استاد  نمایش در ایران،  به تجربه‌ی برشت، ظلمی آشکار به توان خلاقه‌ی این پژوهشگر- هنرمند است.

بیضایی با انتخاب عنوان نمایشنامه و تاکید بر «خاطرات یک هنرپیشه» یا به عبارتی، یک کنشگر «نقش دوم»  بر صحنه‌ی نمایش( زندگی)، با رویکردی به وضوح ساختار گرایانه، بر نفی عاملیت سوژه(عامل انسانی) و عدم امکان  نقش آفرینی موثر سوژه  در اصلاح و تغییر همزمان جنبه های صوری و هویتی پایدار جامعه  تاکید داشته است. به عبارت دیگر، از نگاه بیضایی، تحلیل جهان اجنماعی،  صرفا براساس پدیده های صوری و ظاهری، تلقی ساده انگارانه ای از جامعه است و بی توجه ای به لایه های بنیادین آن - که جنبه‌ی کهن الگویی بنیادین ماندگار  دارند - درکنش ها و نقش آفرینی های اجتماعی، خطای محض و از چاله به چاه در افتادن است؛ و از همین روست که در کشمکش های میان بلقیس و دوالپا، برنده‌ی مبارزه، نه بلقیس که دوآلپا ست و قربانی نهایی این نبرد نیز، علاوه بر مردمان  معترض، محبوب بلقیس یعنی  ذوالفقار است؛ و سرود پایانی نمایش نیز، گویای همین معناست:

ما اعتراف می کنیم که از ما

بازیگران بهتری هستند

بازیگرانی که صحنه شان خیابان است

و مخاطبانشان جمع اجتماع.

بازیگرانی که می گویند و می گویند و می گویند؛

از باطل و حق، و از واقع و مجاز

و این میانه اگر خوب بنگری

فقط اجساد  واقعی است.

..............................

ما اعتراف می کنیم که از ما

بازیگران بهتری هستند؛

با اشک و آه و سوز

با مژده و فریب

با تفنگ های واقعی بسیار!

.................................

سنگ آسیای آنان

از خون شما می گردد

و نمایشنامه شان را بارها خوانده اید؛

با نام جعلی تاریخ!

 

در باره‌ی اجرا:

افشین زمانی در اجرای نمایشنامه‌ی خاطرات هنرپیشه‌ی نقش دوم،  با کاستن از تعداد اشخاص نمایش، انتخاب پوشش های متنوع در رنگ ها و هویت های گویا، با چهره پردازی های دراماتیک و معنادار، رنگ آمیزی قابل تاویل چهره‌ی گروه همسرایان و مردمان کوچه و بازار(کار رضا صالحی)، با بهره گیری هوشمندانه و خلاقانه از فضای خالی صحنه ، ساخت و پرداخت فضاها و مکان های گوناگون از طریق نورپردازی های عمومی و موضعی ،هدایت بازی های درخشان و به شدت قابل تحسین بازیگران، با کاربرد دراماتیک و تاثیرگذارموسیقی(کار قابل ستایش بهزاد بختیاری)، و بطورکلی، با اعمال نوعی دراماتورژی اجرا، به ریتم موسیقایی و موزونی در اجرای صحنه های متعدد نمایش دست یافته است که حاصل آن، امکان تمرکز هرچه عمیق تر مخاطب بر لایه های معنایی متعدد و چندگانه‌ی نمایش است. میزانسن های چشم نواز، استفاده‌ی کاربردی و زیباشناسانه از تمامی ابعاد صحنه، تداخل بی مقدمه‌ و سیال بخش های روایی در بخش های غیر روایی، چنانچه در سنت نمایش ایرانی متداول است، ارتباط دوسویه‌ی‌ میان صحنه و مخاطب را تشدید کرده و همذات پنداری لحظه به لحظه‌ی مخاطب با قهرمانان و سرنوشت تراژیک آنان را تضمین کرده است.

وقتی از دقایق میانی اجرا، شور و شوق حاصل از لذت کشف اندیشه‌ های پنهان در لایه های زیرین متن، مرا از خود بی خود می کند، بی هیچ نگرانی از دیده شدنِ واکنش احساسی ام توسط دیگران، ابتدا بر تنهایی بیضایی و سبب بر جهل چندین ساله‌ی خود به عنوان منتقد، آشکار و بی حجاب می گریم و در پایان اجرا نیز، اولین کسی هستم که تمام قد، به احترام افشین زمانی و گروه فوق العاده‌ اش به پا می خیزم . در جریان صحنه‌ی تمجید و تکریم گروه اجرایی توسط تماشاگران، با مشاهده‌ی عکس العمل های براستی گرم و پراحساس حاظران درتالار، برمن مسلم  می شود  که تئاترِ فرهنگساز متعهدِ واقعی  و نه مضحکه های فرصت طلبانه ی دامن گستر امروز بر صحنه های تئاتر تهران، هنوز دراین سرزمین زنده است. برمن مسلم شد که در میان نسل جوان هنرمندان کشورم، هنوز هستند افراد شعورمندی که تئاتر را، همچون رهروان صدیق دیروز این عرصه‌ی پر درد و رنج، نه برای کسب شهرت و درآمد، بلکه، برای فرهنگسازی و فراهم کردن عرصه‌ی گفت و گو با جامعه‌ی مخاطبان و اثبات برتری هنر و هنرمند بر سیاست و سیاست ورزمی خواهند.

درباره‌ی بازی ها

نمایشنامه‌ی بیضایی، به خاطرسیالیت ویژه‌‌ی صحنه هایش، تداخل مواج زمان ها و مکان ها و رویدادهایش، شخصیت های متنوع و متعددش، چنان فضای پر تحرک و پرهیجانی را فراهم می کند که هرگونه قطعیت زمانی و مکانی را از رویدادها و صحنه های متعدد خود سلب می نماید. تحقق عملی و عینی این ویژگی ها برصحنه‌ی تئاتر، به سادگی مقدور نیست و مستلزم  طراحی میزانسن های سیال و استفاده‌ی بهینه و شاعرانه از نور و رنگ و تنوعات بیانی و گفتاری و بازی های رنگ آمیزی شده‌ با هیجانات و عواطف  گوناگون است. اجرای افشین زمانی علاوه  بر ابتکارات خلاقه در طراحی و ساماندهی میزانسن ها، و سیالیت های  زمانی و روایی، از بازی های درخشانی برخوردار است که هرکدام، زیبایی، روح، رنگ و تنوع بصری و عاطفی ویژه ای به صحنه ها بخشیده اند. از میان بازی های درخشان، پرتحرک و یگانه‌ی این اجرا، بویژه باید از بازی  ویدا جوان،‌ بازیگر نقش بلقیس(که خاطره‌ی اجراهای مژده شمسایی را زنده می کند)، محمد رضا خادمی، بازیگرنقش موهبت، محمد معتضدی، بازیگر نقش ذوالفقار، جوانه دلشاد، بازیگر نقش مشکین خانم، مهلا  مرادخانی، بازیگر نقش زرین، و شخص افشین زمانی، بازیگر نقش دوالپا، نام برد که بی اغراق، همه‌ی ذهن و روح تماشاگر را به خود جلب می کنند. در این میان، علاوه بر حضور پرانرژی و درک شده‌ی بازیگران گروه همسرایان و مردمان عادی شهر. می باید از بازی های قابل تقدیر موناکرمی در نقش ماهر، علیرضا لببییان در نقش خدنگ نام برد که هریک در جایگاه خود، نقش بسزایی در انتقال مفاهیم نمایش و رنگ آمیزی رویدادهای آن ایفا کرده اند.

من، تماشای این نمایش خلاقه و درخشان را، به همه‌ی دوستداران تئاتر، بویژه دانشجویان، فعالان و اساتید تئاتر کشور، جدا توصیه  می کنم.

صمد چینی فروشان _ عضوکانون ملی منتقدان تئاتر




نظرات کاربران