در حال بارگذاری ...
نگاهی بر نمایش "موی سیاه خرس زخمی" به کارگردانی جابر رمضانی

این خرس زخمی، کرگدن نیست!

حمیدرضا قنبری- نمایش "موی سیاه خرس زخمی" به کارگردانی جابر رمضانی در اولین روز از سی و هفتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر در تالار حافظ به روی صحنه رفت.رمضانی پیش از این‌که واپسین نمایش خود را در سی‌ و هفتمین جشنواره‌ی بین‌المللی تئاتر فجر اجرا کند، مدتی این نمایش را در تالار مولوی به صحنه بُرد و سپس اجراهایش را همراه با تغییراتی در تالار حافظ دنبال کرد. این دو تالار به لحاظ شکل سالن و نیز نوع مخاطب متفاوت هستند و از این رو کارگردان برای همسان شدن با اتمسفر سالن حافظ، تغییرات اساسی در نمایش خود لحاظ داشت و بر اساس نقدهایی هم که دریافت کرده بود، مدت زمان اجرایی اثر را کوتاه‌تر کرد.

 نمایش "موی سیاه خرس زخمی" به کارگردانی جابر رمضانی روایت مردی به نام "بود" است که سابقا همچون پدر مرحومش صاحب بزرگ‌ترین ابرهای مصنوعی باران‌زا بوده و از همسر، برادر و اطرافیانش خیانت و ناسپاسی بسیار دیده است. او با درد مصرف مواد مخدر و بیماری "دمانس" یا فراموشی دوره‌ی زوال و نابودی خود را با پریشانی وافر طی می‌کند و همچون خرسی زخمی با نعره و درد می‌میرد!

جابر رمضانی برای اجرای این نمایش بیش از شش ماه را به اتفاق اعضای گروهش تمرین کرده است. او ابتدا متنی را که بر اساس دغدغه‌هایش به اتفاق پیام سعیدی نوشته، تمرین می‌کند و سپس در دوره‌ی تمرین‌های به اصطلاح تجربی‌اش متوجه‌ی شباهت‌های داستان خود با قسمت‌هایی از قصه‌ی هملت شکسپیر می‌شود و در نهایت تصمیم می‌گیرد بر اساس قالب داستانی هملت، دغدغه‌ی‌های ذهنی خود را به صحنه بیاورد. از این رو "موی سیاه خرس زخمی" بر اساس نمایش‌نامه‌ی هملت، پرداخت شده اما آیا می‌توان گفت این اثر، اقتباسی از هملت است؟ گروه اجرایی هیچ ادعایی در اینکه اقتباسی تازه از هملت به صحنه برده است ندارد و نگارنده نیز معتقد است با این‌که شباهت‌های بسیاری در طول نمایش، تماشاگر را به یاد هملت شکسپیر می‌اندازد و یادآوری هملت در بازگشایی کد‌های این اثر، تماشاگر را یاری می‌کند اما محتوای معنایی اثر هیچ ربطی به هملت ندارد! از برجسته‌ترین تم‌های داستانی هملت همانگونه که همه می‌دانند "تردید" و "انتقام" است؛ مفاهیمی که اصلا در نمایش رمضانی وجود ندارد و در عوض "ناسپاسی" و "خیانت" تم‌های اصلی نمایش مورد بحث هستند. لذا اگر گفته شود هملت صرفا ظرف و چهارچوبی برای بیان قصه‌ی جابر رمضانی است، بی‌راه نگفته‌ایم؛ همانطور که مسخ‌شدگی کاراکتر "بود" و تبدیل شدن او به خرس، یادآور نمایش "کرگدن" اوژن یونسکو است. به نظر می‌رسد هرگونه پیچیده‌نگری در این موضوع خطا است چراکه داستان و ساختار نمایش "موی سیاه خرس زخمی" بسیار ساده‌تر از چیزی است که به نظر می‌آید.

"بود" یا کاراکتر اول نمایش، سعی می‌کند به اطرافیان خود یادآوری کند که "همه‌ی آنچه از مال دنیا دارید از برکت مرحمت من دارید" اما در عوض این اطرافیان هستند که مدام به او یادآوری می‌کنند که "دچار بیماری فراموشی شده‌ای و به زودی از بین خواهی رفت" و برای تسریع در زوال و اضمحلال "بود" سعی دارند او را هر چه بیشتر در منجلاب مصرف مواد مخدر غرق کنند.

"بود" از هر سوی مورد خیانت عاطفی قرار گرفته در صورتی که خودش متهم به خیانت و ایجاد رابطه با معشوقه‌ای ست؛ گرچه این ظاهر داستان است. "بود" اگر با معشوقه‌اش رابطه برقرار کرده، به این دلیل است که خود را دیگر صاحب خانواده‌ای نمی‌داند و وقتی خانواده‌ای در کار نباشد، پس خیانتی از سوی او صورت نگرفته. او سعی می‌کند برای فرار از آنچه بر او گذشته خود را در مواد مخدر و آغوش معشوقه‌اش غرق کند و دیگران هم برای سرعت در نابودی و زوال وی، بر همین اهرم، فشار بیشتری می‌آورند.

نام "بود" که به خودی خود، یک فعل گذشته است استعاره از آن است هر آدمی که متولد می‌شود از ابتدای تولد، شمارش معکوس برای به پایان رسیدن داستان زندگی‌اش آغاز می‌شود و به جایی می‌رسد که دیگر نیست! و برای یادآوری‌اش باید از فعل "بود" استفاده کرد. آنچه می‌ماند عملکرد وی است که ناسپاسی افراد پیرامون نیز باعث فراموشی همان عملکردها در اذهان می‌شود.

این نمایش گرچه به ادعای گروه اجرایی خود، زیر عنوان تئاتر تجربی ارائه شده اما به لحاظ ساختاری، داری نکته و مولفه‌‌ی بارزی نیست که بتوان از آن به عنوان تئاتر تجربی یا آزمایشگاهی یاد کرد. جزء به جزء این نمایش در شکل و ساختار، بارها تجربه و اجرا شده‌اند و اگر برای گروه رمضانی تجربه‌ای تازه به حساب می‌آیند دلیل نمی‌شود که آن را تئاتر تجربی دانست.

صوت و موسیقی این نمایش، به میزان و همراه اثر است و فقط در پاره‌های اندکی بیش از آنکه لازم باشد، نمود دارد. گرافیک ویدئویی نمایش که توسط محمد مساوات، طراحی شده نیز در خدمت اثر بوده و سعی در خودنمایی ندارد. طراحی نور صحنه با اندیشه‌ی کار همسو ست و- برخلاف بسیاری از نمایش‌ها که طراحی نور صرفا برای روشن بودن صحنه، کارایی دارند- در کلیت زیبایی‌شناسی اثر تأثیر دارد. ولی متاسفانه پوستر این نمایش الکن و نامفهوم است و اساسا حتی نام اثر نیز در پوستر خوانا نیست و به کارکرد پوستر آسیب جدی زده.

نمایش "موی سیاه خرس زخمی" گرچه نمایشی بازیگر محور نیست اما بی‌شک که نیاز به بازیگران توانمند و خلاق دارد. از بازیگران جوان این نمایش با توجه به سبقه، توانمندی و تجربیات قبلی‌شان، انتظار و توقع بیشتری می‌رفت، اما برآیند بازیگری نمایش از حد متوسط بسیار بالاتر است.

جابر رمضانی ساختار نمایش خود را تجربی می‌داند اما این نمایش، ساختاری مدرن و با مشخصه‌های سورئال‌ دارد که از فاصله‌گذاری نیز به عنوان مولفه‌ای از تئاتر تجربی بهره برده است.

در بخشی که کاراکتر "بود" به میان تماشاگران می‌آید و با ایشان مستقیم صحبت می‌کند، به نظر استفاده‌ی درستی از شیوه‌ی فاصله‌گذاری شده است. کارگردان با این ترفند، خرد و دغدغه‌ی زیرلایه‌ی اثر را به مخاطب یادآور می‌شود و به او می‌گوید این زوالی که در صحنه شاهد آن هستی، برای هر کس در هر موقعیتی ممکن است رخ دهد و تماشاگر را به اندیشه‌ای دوباره پیرامون خود و اتفاق صحنه، دعوت می‌کند.

جابر رمضانی پیش از این‌که واپسین نمایش خود را در سی‌ و هفتمین جشنواره‌ی بین‌المللی تئاتر فجر اجرا کند، مدتی این نمایش را در تالار مولوی به صحنه بُرد و سپس اجراهایش را همراه با تغییراتی در تالار حافظ دنبال کرد. این دو تالار به لحاظ شکل سالن و نیز نوع مخاطب متفاوت هستند و از این رو کارگردان برای همسان شدن با اتمسفر سالن حافظ، تغییرات اساسی در نمایش خود لحاظ داشت و بر اساس نقدهایی هم که دریافت کرده بود، مدت زمان اجرایی اثر را کوتاه‌تر کرد.

یکی از نقاط قوت جابر رمضانی، جسارت و البته نقدپذیری او است. او می‌داند که هر تماشاخانه‌ای تماشاگر مختص خود را دارد و می‌داند باید یه سلایق گوناگون احترام گذاشت. از این رو واهمه‌ای ندارد که اثر خود را برای طیف‌های مختلفی از تماشاگران اجرا کند و با توجه به نقدهایی که دریافت می‌کند، برای تعالی و پویایی نمایشش، واهمه‌ای از ایجاد تغییرات ندارد. اما اینکه این تغییرات تا کجا و تا چندمین اجرا می‌تواند ادامه یابد، جای سوال است. او علاقه‌مند است طیف گسترده‌تری از تماشاگران، مخاطب او باشند و از این رو سعی می‌کند برای جلب نظر مخاطبان، نظرات سازنده‌ی ایشان را بشنود.

توصیه‌ای که نگارنده به کارگردان جوان این نمایش دارد این است که تا جایی که ممکن است موانع برای جذب مخاطب بیشتر را بردارد. در سامانه‌ی فروش بلیت اینترنتی این نمایش تاکید شده، تماشای این اثر برای افرادی که دارای مشکلات تنفسی هستند توصیه نمی‌شود. ابتدا به ساکن باید تشکر کرد که چنین هشداری داده اما بوی دود سیگار و دود اگزوز موتور سیکلتی که در نمایش استفاده شده به واقع آزاردهنده است که البته با تمهیداتی بدون اینکه به مود و اتمسفر نمایش ضربه‌ای وارد شود این معضل به راحتی قابل رفع بود. وقتی گروه جابر رمضانی برای جلب توجه تماشاگرانش سعی می‌کند نظرات ایشان را برای بهبود و توسعه‌ی اثرش استفاده کند، حیف است مانعی به عنوان بوی دود و اخلال در تنفس تماشاگران، دایره‌ی مخاطبان را محدود کند.

رمضانی گروهی تحسین‌شده، پویا و توانمندی دارد و بدون ادعا و با روحیه‌‌ای نقدپذیر و دانشجویی، می‌خواهد راه رشد خویش را در تئاتر کشور بپیماید که به طور حتم در ادامه‌ی کارشان، فراز و فرودهایی خواهد داشت. برخی از نمایش‌هایشان بیشتر مورد توجه خواهند بود و بعضی با انتقادات بیشتری مواجه خواهند شد ولی آنچه به نظر می‌رسد این است که روند کاری گروه او، یعنی پویاییِ تازه‌ای در بدنه‌ی تئاتر کشور؛ که باید از آن مراقبت کرد تا رو به افول نرود. هرگونه نقد غیرمنصفانه نه تنها چراغ روشنی برای کارگردان‌های جوان نخواهد بود، بلکه ممکن است سنگی در میانه‌ی راه‌شان باشد.

حمیدرضا قنبری

کارگروه نقد سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر




نظرات کاربران