در حال بارگذاری ...
نقد نمایش «زیرزمین» به کارگردانی بیژن مرادی از کرمانشاه

حسرت های خاموش ِ زیرزمینی ها

رسول نظرزاده- نمایش «زیرزمین» در هشتمین روز جشنواره در تالار مولوی به روی صحنه رفت. در این نمایش «ماندگار» و« صفورا» تنها برادر وخواهر باقیمانده از یک خانواده ی متلاشی شده اند که در یک خانه ی قدیمی بی سرپرست به سر می برند.  برادر، بیمار و تا حدی شیرین عقل است و تمام بار خرج و درمان و نان آوری خانه برعهده خواهر جوانی است که هنوز هزار آرزو در دل دارد.

«زیر زمین» نمایشی رئالیستی است. آرش عباسی نویسنده در این نمایشنامه به وضوح تحت تاثیر نگاه و روش نمایشنامه نویسی اجتماعی دهه 40 و 50 ایران است ( بی نگاه اعتراضی آنها) . از چند لایه گی آثار بعدی اش در اینجا چندان خبری نیست.

 «ماندگار» و« صفورا» تنها برادر وخواهر باقیمانده از یک خانواده ی متلاشی شده اند که در یک خانه ی قدیمی بی سرپرست به سر می برند.  برادر، بیمار و تا حدی شیرین عقل است و تمام بار خرج و درمان و نان آوری خانه برعهده خواهر جوانی است که هنوز هزار آرزو در دل دارد. همین خط سیر ساده نشان می دهد که چقدر متن و اجرا در خطرافتادن  به ورطه ملودرام خانگی است با برجسته سازی  رفتار و کنش بازیگران برای اشک گرفتن از مخاطب . دامی که اگرچه در اجرا تا حد زیادی کنترل شده و متن تا حد زیادی به تک گویی های سوزناک طولانی میدان نداده است اما این روند تا انتها ادامه نمی یابد و درگیری های کلامی خواهر و برادردر میانه به تک گویی درباره بدبختی ها و تنهایی های آنها به وِیژه خواهر می انجامد. ( که چند بار هر وقت جلوی بردارش کم می آورد به آن ها اشاره می کند.)

صحنه ی  پایانی- هنگام مرگ برادر و پشیمانی خواهر - یکی از نقاط اوج این احساسات پر شور است با موسیقی سوزناک و آخرین حرف های برادرزخمی و خون آلود و اشک های خواهر ، یکسره به جای تاثیر تراژیک به ملودرامی احساسی بدل می شود و جنبه های تحلیلی اجتماعی خود را به احساساتی  لحظه ای وا می گذارد . تخلیه ی احساساتی که به جای تاثیرعقلانی و دیدن ریشه های بحران بیشتر به دلسوزی و سپس فراموشی آن می انجامد.

چنین است که نمایش دغدغه و پس زمینه ی اجتماعی و سیاسی هم ندارد. برادر و خواهر در خانه تلویزیون ندارند تا با خبر های روز به پس زمینه ی دوران آنها اشاره شود . هنوز موبایل در دست خواهرو برادر دیده نمی شود.( بخش زیادی از بحران میان شخصیت ها دررابطه با تلفن به وجود می آید.)

 ازبحران جنگ و مهاجرت آنها چیزی گفته نمی شود و پشت پنجره و دیوارها از رابطه ی آنها با همسایه های دیوار به دیوار و مردم محل کمتر نشانی است. تنها گاه به «اسمال آقا» قصاب محل اشاره می شود که به آنها گوشت قسطی می فروشد.

تقسیم بندی آدم ها بر اساس تقسیم بندی شخصیت های مثبت و منفی چیده شده است که از اصول آشکار ملودرام به شمار می رود. برای مظلوم نشان دادن قهرمان ، در آن سوی باید مردهایی یک بعدی و خشن و بی عاطفه وجود داشته باشند. مرد خلافکار پشت تلفن مدام دختر را به دلیل نیاز مالی و سرپرستی از برادرش،  زیر واژه های لمپنی و پیشنهادهای بی شرمانه قرار می دهد و از او طعمه ای برای مقاصد خود ساخته است. در کنار او بی درنگ« اسمال آقا» و «سرهنگ» قرار می گیرند که یکی در نقش صاحب خانه و ودیگری به شکل طلبکار، زندگی آنها را در منگنه قرار داده اند و بی رحمانه  مورد قضاوت قرار می دهند. هیچ نقطه ی روشنی در زندگی دختر برای خروج از تلخی و بن بستی که زندگیش در آن قرار گرفته وجود ندارد  از این رو اوبه شخصیتی یکسر قربانی و غمگین بدل شده که برای رهایی از بحرانی که در آن گیر افتاده به همکاری با مردخشن پشت تلفن واداشته می شود. هیچ خاطره ای ازعشق یا دوران کودکی و جمع خانواده در ذهن او تداعی نمی شود تا طعم شیرین زندگی از دست رفته ، او را به تلاش برای بازگرداندن آن دوران وادارد.

در طراحی شخصیت او و نقش ِ شهلا ( زنی که فقط شش ماه با مرد زندگی کرده است)  از زاویه دید برادر، به دوگانه ی – زن اثیری / لکاته – روبرو می شویم. زن ها همانقدر که می توانند فرشته و اثیری باشند می توانند در خاطره ی اوبدل به لکاته شوند. حقیقت زندگی آنها را نه در واقعیت ، که در خواب های برادر می توان یافت. مرگ دلخراش پدر و مادر و اعضای خانواده در تصادف جاده ای، در میان هذیان های برادر آشکار می شود. در خوابی دیگر برادر از رابطه پنهانی شهلا، زنش - با اسمال آقا به طور غیر مستقیم سخن می گوید. سرانجام در میان دوگانه ، او به بخش منفی ذهن خود در می غلتد که فاجعه ی پایانی را رقم می زند .

توزیع اطلاعات متن و اجرا - میان نگاه برادر به ماجرا و  چشم خواهر- موجب تحرک دریافت مخاطب با لحظه های آن شده است. از ذهن خواهر ، برادر به شکل فردی مزاحم که سد راه پیشرفت زندگی اوشده دیده می شود. از زاویه دید برادر، خواهرش دختری عقده ای و با کمبودهای بسیار است که چشم دیدن « شهلا» زنش را نداشته است و او را فراری داده است.

حرکت دراماتیک متن و اجرا از  مانور بر روی این دو دریافت در مخاطب به وجود می آید. جایی که خواهر درست سر بزنگاه آن قدر ها که باید بی قلب و سنگدل رفتار نمی کند تا برادر را طبق نقشه از سر راهش بردارد و برادر هم درست در لحظه ی موعود آنقدر ابله و شیرین عقل رفتار نمی کند و ناگهان چون مردی بالغ ،  تمام حقایق زندگی خواهر را برای او و مخاطب بیرون می ریزد و دیگر با لطیفه هایی که با یادآوری هایش خیلی ساده شاد می شد و آرام می گرفت ، آرام نمی گیرد و حتی اسلحه ی قدیمی پدرش را که در دست خواهرش  بود را با ترفندی از دست او بیرون می آورد تا خود را و حرکت نمایش را ،  به دست گیرد. در انتها این اوست که به جای بازی خوردن و حذف شدن ، نقش اصلی را بر عهده می گیرد، در دام نقشه ای که برای او چیده شده نمی افتد و خود، پایان بازی را رقم می زند.

در بازی ها ، بازیگر نقش برادر( بیژن مرادی) نمی خواهد چندان او را به شکل عقب افتاده و شیرین زبان و با زبان و گفتاری پراکنده گو و متخلط نشان دهد. او در حد خود درست و با استدلال حرف می زند، گاهی توان دریافت حرف های خواهر را ندارد و با منطقی کودکانه با اطراف خود مواجه می شود. نقش خواهر(مریم السادات موسوی) اما بیشتر سویه های عصبی و افسرده  را نشان می دهد و از لایه های عاطفی پنهان و سرگردانی های عاطفی و پیچیدگی های روحی  او خبری نیست. به همین دلیل تصمیم او برای حذف برادر نیاز به نیروی سوم و پیش برنده ای به نام عشق و وعده های رویایی دارد که در متن و اجرا کمرنگ دیده می شود. با اینهمه درگیری میان خواهر و برادر لحظه ای شیرینی رادر اجرا  به وجود آورده است. باید از چهره پردازی خوب چهره ی برادر نیز یاد کرد.

طراحی صحنه یکسره متن و اجرا را به فضایی رئالیستی می برد از این رو  برای صحنه های رویا و خواب یا کابوس ایده ای ندارد و این صحنه ها  تنها درکلام منتقل می شود. آشپزخانه و بالکن  که نقشی درخور در صحنه دارند به پشت صحنه برده شده اند.

 هنوز برای درگیری بیشتر و جدی ترمخاطب امروز با مسایل اطراف خود ، به نگاه، تحلیل و جهت گیری امروزی تری از نگاه نمایش « زیرزمین» در متن و اجرا نیازمندیم.

رسول نظرزاده- عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران

 

 




نظرات کاربران