در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «ماتریوشکا» به کارگردانی پارسا پیروزفر

رستم است و یک دست اسلحه

وحید عمرانی- ماتریوشکا نمایشی است تک نفره که در آن شاهد یک تک گویی صد دقیقه ای از بازیگری واحد (پارسا پیروزفر) هستیم. تک گویی را در نمایش؛ مونولوگ می نامند که یکی از شگردهای ادبیات داستانی و هنرهای نمایشی به شمار می رود. در این شیوه شخصیت داستان صحبت های خود را به تنهایی در خطاب با خودش یا مخاطبین مطرح می کند. مونولوگ واژه ای فرانسوی است که در برابر دیالوگ قرار می گیرد. این شیوه انواع گوناگونی دارد که شامل تک گویی ساده، تک گویی نمایشی، حدیث نفس و تک گویی درونی می شود. این شیوۀ نمایشی از اواخر قرن نوزدهم در نمایشنامه نویسی و داستان نویسی متداول شده است و در تقسیم بندی مکاتب ادبی در دستۀ ادبیات اکسپرسیونیستی و نئواکسپرسیونیستی قرار می گیرد.

ماتریوشکا

نویسنده، کارگردان، بازیگر: پارسا پیروزفر

مکان اجرا: تماشاخانۀ پالیز

 

ماتریوشکا نمایشی است تک نفره که در آن شاهد یک تک گویی صد دقیقه ای از بازیگری واحد (پارسا پیروزفر) هستیم. تک گویی را در نمایش؛ مونولوگ می نامند که یکی از شگردهای ادبیات داستانی و هنرهای نمایشی به شمار می رود. در این شیوه شخصیت داستان صحبت های خود را به تنهایی در خطاب با خودش یا مخاطبین مطرح می کند. مونولوگ واژه ای فرانسوی است که در برابر دیالوگ قرار می گیرد. این شیوه انواع گوناگونی دارد که شامل تک گویی ساده، تک گویی نمایشی، حدیث نفس و تک گویی درونی می شود. این شیوۀ نمایشی از اواخر قرن نوزدهم در نمایشنامه نویسی و داستان نویسی متداول شده است و در تقسیم بندی مکاتب ادبی در دستۀ ادبیات اکسپرسیونیستی و نئواکسپرسیونیستی قرار می گیرد. در نمایش «ماتریوشکا» مونولوگ به معنی کامل و همیشگی آن وجود ندارد بلکه بازیگر به تنهایی خود را در قالب شخصیت های متعدد داستانی قرار داده و در بین آنها دیالوگ برقرار می کند. بیشتر می توان گفت که با یک مونودرام مواجه هستیم. پیروزفر با تغییر ژست جسمانی، صدا، حس، نوع حرکت کردن، گذاشتن یا برداشتن عینک، جابجایی فیزیکی، میمیک، اضافه کردن وسایل صحنه ای جزئی و انجام فضاسازی ها شخصیت های مختلفی را (بیش از 15 شخصیت) برای تماشاگر به نمایش می گذارد و داستان را در بین آنها به جریان می اندازد. این نمایش هشت اپیزود کوتاه دارد که بر اساس داستان های کوتاه «آنتوان چخوف»؛ نویسندۀ بزرگ قرن نوزدهم روسیه نوشته شده اند. پس از چخوف در قرن بیستم «نیل سایمون»؛ نمایشنامه نویس و فیلمنامه نویس شهیر آمریکایی بر اساس داستان های کوتاه او نمایشنامه ای کمدی با نام «پزشک نازنین» را نوشت و منتشر کرد که در دهۀ هشتاد ایران دو ترجمه از آن به فارسی انجام شد و به چاپ رسید؛ ترجمه های آهو خردمند و شهرام زرگر که اولی در نشر نی و دومی از طریق نشر نیلا منتشر شدند.

پیروزفر در متن ماتریوشکا هم به داستان های کوتاه چخوف و هم به کار نیل سایمون نظر داشته و البته با ایجاد تغییراتی در متن آن را به نگارش درآورده است که این تغییرات شامل اِعمال پاره ای دراماتورژی ها و همچنین ایجاد ربطی واضح در بین این داستان هاست. او با استفاده از وحدت زمان و مکان چنین نشان می دهد که این داستان ها همه در یک دهکدۀ کوچک خارج از مسکو اتفاق می افتند، مکانی از جنس مکان نمایشنامه های چخوف که همیشه جایی دور از شهرهای بزرگ و نقطه ای خلوت و کوچک و نسبتاً روستایی را برای وقوع اتفاقات داستان خود انتخاب می کرد. واژۀ «ماتریوشکا» از نظر مفهوم تحت الفظی، نام گونه ای از عروسک های چوبی و توخالی روسی است. این عروسک ها معمولاً به صورت هفت عروسک در همدیگر هستند که از کوچک به بزرگ در دل یکدیگر قرار می گیرند. هر کدام از این عروسک ها که گشوده شود عروسک کوچک تری از درون آن بیرون می آید. برگزیدن این نام توسط نویسنده برای این نمایشنامه به شباهت با ساختار داستانی آن باز می گردد. یعنی مانند عروسک های ماتریوشکا در این متن نیز داستانی از دل داستان دیگر زاده می شود و به نمایش در می آید. این ویژگی در طراحی خوب پوستر و بروشور این نمایش نیز لحاظ شده به طوری که فردی را در دل فردی دیگر مشاهده می کنیم.

از آنجا که چخوف خود از بزرگترین نمایشنامه نویسان عالم تئاتر در تمامی دوران هاست، داستان های کوتاهش نیز بسیار مایه های تئاتری دارد و از لحاظ گوناگون قابلیت تبدیل به نمایشنامه را در آنها مشاهده می کنیم. شخصیت های متناقض و پارادوکسیکال، کمدی های موقعیت، طنز در کلام، ساختار منسجم و موارد بسیار دیگری موجب می شوند تا خصایص دراماتیک داستان های کوتاه او تقویت شود و به راحتی با ایجاد تغییرهایی اصولی به نمایشنامه هایی کوتاه و شیرین مبدل گردند، اتفاقی که ابتدا به دست نیل سایمون آمریکایی و هم اکنون توسط هنرمندی ایرانی صورت واقع به خود یافته است. می توان گفت که پیروزفر در نگارش این متن، داستان های کوتاه چخوف و تجربۀ موفق قبلی نیل سایمون را به گونه ای مال خود کرده و با توجه به توانایی هایی که دارد آن را شخصی سازی کرده است تا به بهترین نحو از عهدۀ ایفای ظرایف و دقایقش برآید.

در این نمایش همه چیز در نهایت سادگی خود برگزار می شود. طراحی صحنه، طراحی نور، طراحی لباس، میزانسن ها و همچنین جنس بازیگری بسیار ساده اند اما در حد کفایت. بازی پیروزفر به دور از هر گونه لودگی یا اغراق انجام می پذیرد. کمدی نرم و ظریفی که از بازی او به آرامی زاده می شود ناشی از یک بازی درست و به اندازه است که البته پشت گرمی از متن هایی با عصاره ای قوی از چخوف دارد. این عصاره بسیار به کار پیروزفر می آید و در هر اپیزود که پس از آن مخاطب گمان می کند که دیگر خسته کننده خواهد شد، داستانی نو پدید می آید که اگر بهتر از قبلی نباشد چیزی هم کم از آن ندارد و مجدداً ذهن را درگیر و مشغول تماشا نگاه می دارد.

شخصیت های چخوف و مسائل آنان مانند شکسپیر شامل مرور زمان نمی شوند؛ زیرا مسائل و مفاهیم اساسی بشری را با خود حمل می کنند که برای همگی انسان ها و در همۀ دوران ها وجود و بروز دارد و تا هر زمان که بشر بر این کرۀ خاکی حیات داشته باشد با این موارد روبروست. این خصیصه ها بسیار به کار خالق اثر آمده و موجب می شوند که تنها با حضور یک بازیگر و زمان طولانی صد دقیقه ای نمایش موجبات ملال و انتقطاع حسی از صحنه برای تماشاگر به وجود نیاید. به کارگیری طراحی و ریزه کاری هایی از قبیل مشارکت بازیگر در تنظیم نور صحنه (از طریق کم و زیاد کردن نور چراغ مطالعه) به نحوی که داستان نمایش با مبحث فنی تعویض صحنه ها ممزوج گردد نیز بر جذابیت های اجرایی این نمایش افزوده است.

البته باید گفت که در طراحی برخی از شخصیت ها به ویژه افراد کهنسال قدری شباهت در کار پیروزفر به وجود آمده که کمی کارش را دچار تکرار می کند. بهتر این می بود که در این موارد تفاوت های بیشتری در ژست و همچنین صدا یا ریتم گفتاری ایجاد می شد که کمی این شخصیت ها بیشتر از یکدیگر قابلیت تمیز و تفکیک می یافتند. ریتم و سرعت روایت نیز اندکی کند به نظر می رسد که اگر بر طراحی آن از این منظر نیز توجه بیشتری مبذول می شد، هم توجه بیشتری را به خود معطوف می داشت و هم مقداری از زمان طولانی نمایش کاسته می شد، در نتیجه تأثیرگذاری بیشتری را نیز شاهد می بودیم. از اینها گذشته پیروزفر با شناخت لازم و کافی که از جنس کمدی چخوف به دست  آورده، شخصیت های نمایش خود را به درستی تحلیل کرده و خصوصیات درونی آنها را بیرونی می کند، به طوری که مخاطب او را در تمامی نقش ها پذیرفته و باورش می کند.

مونولوگ و مونودرام برای هر بازیگر به مثابۀ یک کارزار بازیگری است. در این شیوۀ نمایشی بر مبنای آن ضرب المثل معروف «رستم است و یک دست اسلحه» بازیگر نیز دیگر تنها خودش است و خودش و جز تکیه بر توانایی های ذاتی و اکتسابی خویشتن دست آویز دیگری برای ارائه نداشته، ناگزیر است تا هر آنچه دارد رو کند چنانکه هر شب در تماشاخانۀ پالیز شاهدیم که در یک سو یک تن قرار می گیرد و در سوی دیگر حدود سیصد تن. نگاه تمامی آن سیصد نفر به یک نفر دوخته شده آن هم برای صد دقیقه، حال او چه باید بکند تا بتواند به تنهایی تداوم این نگاه ها را حفظ کند و مانع از قطع ارتباطشان با چنان صحنۀ خلوت و بی چیزی گردد؟ اینجاست که سختی و صعوبت این جنس از نمایش، چنگ و دندان خود را می نمایاند.

اگر چه در این شیوۀ نمایشی امکان آن هست که با بهره گیری از صحنه آرایی های آنچنانی، استفاده از تکنولوژی های روز و ایجاد جلوه های ویژه، موسیقی های متنوع، تردستی های فنی و مواردی از این دست، جذابیت هایی را به منظور مدد به تک بازیگر تئاتر ایجاد نمود اما پیروزفر حتی تمامی این امکانات را نیز به کناری گذاشته و از هیچکدام بهره ای نمی برد. همه چیز ساده و در نهایت اختصار است چنانکه یک میز، صندلی، چراغ، و رخت آویز بیشتر بر صحنه وجود ندارد و موسیقی نیز یک آهنگ طنزآلود روسی است که از تنوع و دگرگونی چندانی هم برخوردار نیست. به راستی پیروزفر جز یک دست اسلحه برای خود چیز دیگری باقی نگذاشته است که آن هم تکیه بر توانایی های بازیگری است.

پیروزفر بازیگری است برخاسته از تئاتر و در این نمایش نیز آگاهی های درست خود را از شناخت صحنه و امکانات تئاتری به خوبی نمایانگر می سازد. او از آن دسته معدود بازیگران ذوالفنونی است که در تئاتر و تصویر هر دو خوبند و علیرغم حضور مداوم و طولانی مدتش در تلویزیون و سینما با بازی و کارگردانی در تئاترهایی نظیر همین «ماتریوشکا» و نمایش های دیگری همچون «هنر»، «گلن گری گلن راس»، «سنگ ها در جیب هایش» و «بر پهنۀ دریا» ثابت کرد که همچنان بر ظرایف هنر خاستگاهش؛ تئاتر واقف است و اگر چه مدتی به صورت بیرونی به دلیل فعالیت در دیگر زمینه ها از آن دور افتاده بود اما از لحاظ درونی همواره با آن همراه بوده و فنون و علومش را با مطالعه و تمرین در مخیله خود مرور و به روز رسانی کرده است. پیروز فر هم اکنون با گذر از مرز چهل سالگی به بازیگری پخته و با تجربه مبدل شده و هنرمندی است که اگرچه از جذابیت های ظاهری و فیزیکی از قبیل چهرۀ فتوژنیک و اندام مناسب برخوردار بوده و در سینما و تلویزیون نیز جایگاه خود را دارد، اما جذابیت های سینما و لعبت فریبکار شهرت نتوانسته اند تا او را از راه به در کنند و به وادی رضایت و خود کامل پنداری بکشانند. وی موفق شده تا همواره با بازنگری در بازیگری خود از طریق مطالعه، تمرین و پویایی در مسیر دانستن، مهارت هایش را زنده و به روز نگاه دارد و در راستای فعالیت های هنری اش به درستی به کار گیرد. وجود امثال او برای تئاتر و سینمای ما موهبتی است و لازم است تا چنین هنرمندان سالم و بی حاشیه ای را عزیز داریم و وجودشان را برای عرصه های هنری مان مغتنم بدانیم.

 

 وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران