در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش راشومون نوشته و کار رضا کوچک زاده

تئاتر مخاطب باور، نه مشتری محور!!

امید طاهری- راشومون به نویسندگی و کارگردانی رضا کوچک زاده، بر اساس داستانی کوتاه از مجموعه « راشومون» نوشته « ریونوسوکه آکوتاگاوا »، نویسنده سرشناس ژاپنی تولید شده است.

 

راشومون به نویسندگی و کارگردانی رضا کوچک زاده، بر اساس داستانی کوتاه از مجموعه « راشومون» نوشته « ریونوسوکه آکوتاگاوا »، نویسنده سرشناس ژاپنی تولید شده است.

در توضیحات کار هم آمده « راشومون » نام بزرگترین دروازه ژاپن کهن بود که به شهر کیوتو ( پایتخت دیرین ژاپن ) راه می گشود. پس از تغییر پایتخت از کیوتو به توکیو، این بنا رفته رفته به فراموشی سپرده شد و از بین رفت. در نمایش راشومون، « موریتو » سامورایی درست کاری است که به دنبال یک یورش، فرمانده خود را از دست می دهد و رونین می شود. ( سامورایی هایی که در مبارزات فرمانده خود را از دست می دانند به انسانهای آواره و دوره گردی تبدیل می شدند که گاه برای گذران زندگی به کارهای حقیر تن می دادند. اصطلاحا به آنها رونین می گفتند ) « موریتو » هنگام بازگشت به زادگاهش متوجه می شود که اسب و مادرش را نیز از دست داده است. او تصمیم می گیرد با پریدن به رودی خروشان خودکشی کند اما وقتی به رود می رسد مردم در حال اجرای آیین گشایش پلی بر رود هستند. آنجا عشق گذشته خود را می بیند. زن از او می خواهد مردی بی گناه را بکشد. موریتو بر سر دو راهی می ماند.

راشومون اگر چه در فرم اجرا برای مخاطب ایرانی اثری متفاوت و دارای اندامی نه چندان آشناست اما در محتوا، تاکید بر امری معنامند و جهانشمول دارد. مضمونی که در نمایش راشومون وجود دارد علاوه بر اینکه از جغرافیای فرهنگی متن زاده شده، در عین حال معطوف به انسان و دغدغه ای فرا زمانی و فرامکانی به نام عشق است. این امر لزوم هارمونی بین فرم و محتوای اثر را توجیه می کند و شکل اجرایی که کوچک زاده برای مضمون مورد نظر خود انتخاب کرده را هوشمندانه و در راستای گسترش مضمون در فرم اجرایی قرار می دهد.

در هنر شرق دور، هم به طبیعت به عنوان زمینه زیست انسان و هم به طبیعت درونی انسان توجه ویژه ای می شود. اغلب آثار در این بستر جغرافیایی، زاده شده از فلسفه ی خاصی است که تامل، تفکر و تمرکز بر طبیعت، منبع اصلی آنهاست. در رابطه بین انسان و طبیعت پیرامونش، نوعی خلسه ی متفکرانه وجود دارد که زایشگر تمرکزی فوق العاده برای خلق شاهکارهای ادبی، تصویری و سینمایی شده.

نگاه کنید به خوشنویسی ژاپنی، که چنان در تار و پود طبیعت پیرامون هنرمند تنیده شده که خود به یک شکل آیینی ویژه تبدیل شده است. نگاه کنید به نقاشی های هوکوسای. نگاه کنید به سینمای کوروساوا. یا بشنوید موسیقی سنتی این جغرافیای فرهنگی را خصوصا زمانی که گره می خورد با نمایش هایی چون کابوکی و تئاتر نو.

در همه ی این آثار دو چیز نقش اساسی و کلیدی را ایفا می کند. طبیعت بیرونی و طبیعت درون انسان.

راشومون رضا کوچک زاده از چنین مرجعی می آید و به همین دلیل است که سراسر اثر در طمانینه و لحظات سکوت و گاه سکونی خلق می شود که ممکن است با ریتم زمانه خود چندان سازگار نباشد.

اما این عدم سازگاری با ریتم زمانه، ایراد نمایش است یا ایراد دنیای پرشتاب کنونی؟ در این شتابناکی چه فرایافته ای برای انسان این قرن و انسان آینده به دست آمده و چه دیریافته هایی به فنا رفته؟

این شتابناکی برای رسیدن به چیست؟ چه حاصلی برای زیستمان داشته که ارج بگذاریمش و بدون هیچ دعوی و نقدی ریتم آثار هنری مان را با الگوی آن سازگار کنیم؟

جهان امروز بر ترن فوق سریعی سوار شده اما هنوز کسی نمی داندکه دارد پیش می رود؟ به عقب بازمی گردد یا در دایره ای گرد خود می چرخد؟ پس چرا باید توقع داشت که آثار هنری، تامل، تمرکز و غایتمندی خود را بر نشستن در این ترن پرشتاب بنیان بگذارند؟

کما اینکه می بینیم در آثار و می شنویم از زبان بسیاری که تماشاگر امروز بی حوصله است و میلی به شنیدن شعر و نشستن بر کرسی تمرکز ندارد. پرشتاب می آید، بی حوصله می نشیند و دست خالی می رود!

به بهانه ی شتابناکی زندگی امروز، هنر ما هم دارد تبدیل می شود به کالاهایی که تمام تمرکزشان بر راحتی و تن پروری مشتری است. متاسفانه تئاتر امروز مخاطبان خود را برآمده از جامعه انسانی تعریف نمی کند. برای بسیاری از آثار هنری و هنرمندان امروز، تماشاگرانشان چیزی جز مشتری نیستند. به همین دلیل است که تئاترهای ما کم کم دارند شبیه مال هایی می شود که انبوه مشتری ها را به درون می کشند و در داد و ستدی به شدت مصرفگرایانه، جیبشان را خالی می کنند.

در این رابطه ی تجاری، آنچه در حال نابودی است، همان ارزشها و مفاهیمی است که دنیای شتابناک امروز، سالهاست دارد نابودشان می کند. این نابودگری ابتدا از مفاهیم انسانی، چون عشق، ایثار، فداکاری، انسان دوستی و اندیشه های بنیادی آغاز شده و رفته رفته به نابودی خود انسان رسیده است و دیر نیست که فرهنگ و تمدن بشری را نابود کند.

( نگاه کنید به مارکتینگ جهانی در حوزه زنان و محصولات وابسته به آنان که از زن چه کالای شیک و مصرفی در جهان ساخته و به بهانه آزادی و ...، چه موجود صرفا جنسی و محصول اغواگرانه ای برای رفع نیازهای جنسی مرد، از زنان ایجاد کرده است )

در چنین جهان پرشتاب و دیوانه ای، راشومون در یک اشتراک فرهنگی با سرزمینی که مشترکات فراوانی با آن داریم، زاده می شود و دعوت می کند به تمرکز، به تامل، به دمی نشستن و شنیدن شعر، به دمی نشستن و شنیدن واژگانی که از عشق می گویند.

در راشومون، مضمون عشق در ساحتی سیر و سلوکی طرح می شود. این ساحت سیر و سلوکی، عارفانه، عاشقانه و مرتبه ای، هم در فرهنگ ما وجود داشته و هم در فرهنگ شرق دور وجود دارد. در گذشته نیز برخی از هنرمندان ما در نقاط اشتراکی این دو جغرافیای فرهنگی ایستادند و آثار قابل توجهی خلق کردند. سهراب سپهری یکی از آنهاست که هم در نقاشی هایش و هم در اشعارش به شدت از شرق دور الهام می گیرد. هایکوهای ژاپنی نمود دیگرگونه ای در برخی اشعار سپهری دارند. ضمن اینکه در فرهنگ شفاهی مردمان جنوب کرمان و سیستان و بلوچستان، نوعی شعر شفاهی کوتاه وجود دارد که به شدت به هایکو نزدیک است. این اشعار را « لیکو » می نامند. در مجموع همه ی این اشتراکات فرهنگی، بهانه را از مخاطب کم حوصله و بی تمرکز امروز برای عدم ارتباط با راشومون می گیرد. و در آغاز اجرا و تا پاسی از آن نیز همین اتفاق می افتد و مخاطب با تمرکز می تواند همراه اثر و عاشقانه لطیف آن شود. اما مانایی این تمرکز به عناصر دیگری نیاز داشت که در نمایش رضا کوچک زاده کمی جایش خالی بود.

ویژگی روایی اجرا و مونولوگهای بی ارتباط میان دو بازیگر، و همچنین شکل ارایه آنها در ریتمی منظم با کمترین میزان فراز و فرود، ممکن است بر دریافت مخاطب از اجرا لطمه وارد کند. در چنین شرایطی، مثلا در گونه های نمایشی ژاپن، معمولا با استفاده از جذابیت های بصری بالا، ( رنگ های متنوع در لباسها، ماسک ها و گریم های شلوغ ) و حضور گروه موزیک روی صحنه با آن سازهای عجیب و غریب و صداهای عجیب ترشان که خود یک جاذبه نمایشی منحصر به فرد است، بر مانایی تمرکز مخاطب کمک می کنند. طبیعی است که امکان محیا کردن چنین چیزی برای یک گروه ایرانی کار ساده ای نیست. اما اگر نمایش رضا کوچک زاده حاوی جلوه های بصری، شنیداری و نمایشی بیشتری بود، تمرکز بیشتری را بین خود و مخاطب خود ایجاد می کرد.

 

امید طاهری (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران