در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «صبح یه روز لعنتی» نوشته و کارگردانی حسن باستانی

اثری که می‌توانست موفق‌تر باشد

سید جواد روشن- "صبح یه روز لعنتی" ماجرای مادر بزرگی (با بازی رویا افشار) است که وقتی صبح می‌خواهد به دستشویی برود مورد حمله قرار می‌گیرد و به او گفته می‌شود که دیگر حق استفاده از آن دستشویی را ندارد و طبق یک قرارداد بین المللی بخشی از ملک او از جمله دستشویی از این پس متعلق به کشور دیگری است. مادر بزرگ این موضوع را نمی‌پذیرد و اقدام به دفاع از خود و زمینش می‌کند. وساطت کدخدا برای اینکه مادربزرگ در ازای از دست دادن زمین پول بگیرد نیز کارساز نیست و در نهایت مادربزرگ کشته می‌شود.

نمایش"صبح یه روز لعنتی" نمایشی ضد جنگ با رویکردی کمدی و البته پایانی تلخ است. از این رو شاید فضای کار تا حدودی به گروتسک نزدیک باشد ولی در اجرا نشانی از گروتسک دیده نمی‌شود و بیشتر تلاشی ناموفق برای ایجاد فضایی کمدی است. "صبح یه روز لعنتی" ماجرای مادر بزرگی (با بازی رویا افشار) است که وقتی صبح می‌خواهد به دستشویی برود مورد حمله قرار می‌گیرد و به او گفته می‌شود که دیگر حق استفاده از آن دستشویی را ندارد و طبق یک قرارداد بین المللی بخشی از ملک او از جمله دستشویی از این پس متعلق به کشور دیگری است. مادر بزرگ این موضوع را نمی‌پذیرد و اقدام به دفاع از خود و زمینش می‌کند. وساطت کدخدا برای اینکه مادربزرگ در ازای از دست دادن زمین پول بگیرد نیز کارساز نیست و در نهایت مادربزرگ کشته می‌شود.

همان طور که اشاره شد نمایش فضایی کمدی و محتوایی ضد جنگ دارد. به نوعی موضوع اثر، شوخی با جدی‌ترین و خشن‌ترین موضوع این روزهای جهان است. تجاوز به خاک دیگران و ادعای مالکیت کردن، دفاع از خاک و در نهایت جان دادن در راه دفاع از آن. با موضوع جنگ نمایشنامه‌های متعددی در سراسر دنیا نوشته شده که برخی از آن‌ها نیز نگاهی طنز به این موضوع تراژدی داشته‌اند. شاید یکی از نمونه‌های نزدیک به این نوع نگاه، نمایشنامه‌ی "پیک نیک در میدان جنگ" اثر فرناندو آرابال باشد. از نظر نگارنده یک نمونه‌ی ایرانی موفق از این نوع نیز نمایش "دو لیتر در دو لیتر صلح" نوشته حمیدرضا آذرنگ است.

 نمایش"صبح یه روز لعنتی" ایده خوب و جذابی دارد و موضوع انتخاب شده نیز بسیار مهم و قابل طرح است ولی متاسفانه نویسنده و کارگردان نمایش "صبح یه روز لعنتی" در نهایت از این بستر اولیه برای تبدیل شدن آن به اثری جذاب و موفق به خوبی استفاده نکرده است. برخی از مشکل در خود متن که شامل عدم پرداخت مناسب به همه‌ی شخصیت‌ها و ضعف در بسط و گسترش متن است. از بازی خوب رویا افشار در نقش مادر بزرگ که بگذریم و در ادامه به آن خواهم پرداخت، نقش مادر بزرگ در خود متن بیشتر مورد توجه نویسنده بوده است در صورتی که سایر نقش‌ها بیشتر پرداختی تیپیکال دارند و این مسئله یک‌دستی در پرداخت اشخاص مختلف نمایش را بر هم زده است. همچنین گره و مسئله‌ی نمایش که در همان آغاز آن طرح شده است در ادامه گسترش مناسبی پیدا نمی‌کند و همین باعث می‌شود نمایش حالتی ایستا پیدا کند که این ایستایی نیز تبدیل به نگاهی ابزورد در ساختار اثر نشده است. و اما در خود اجرا نیز حسن باستانی نتوانسته به خوبی بخشی از مشکلات موجود در خود متن را حل کند. با اینکه بازیگران خوبی در این نمایش حضور دارند ولی متاسفانه معدل بازی‌ها راضی کننده نیست و به نظر این موضوع بیشتر به کارگردان بر می‌گردد که در هدایت بازیگران موفق نبوده است. تلاش برای ارائه‌ی یک کاریکاتور و خلق لحظات طنز و گاها افراط در شوخی‌های کلامی، لطمه‌ی جدی به بازی‌ها و ارتباط مخاطب با نقش‌ها زده است. در این میان تنها رویا افشار است که بازی درخور توجه و زیبایی ارائه می‌کند. او با درک درست از نقش و بهره دیگری از سال‌ها تجربه‌اش، هیچ تلاشی برای خنده گرفتن از مخاطب ندارد و به خوبی می‌توان درد و رنج یک زن تحت سلطه‌ی جنگ و تجاوز را در چهره و بازی او دید. در مرتبه‌ی بعدی مارال فرجاد است که او نیز سعی دارد تا درست بازی کند و نقش یک فرمانده(سرخوجه) جدی و خشک را بازی می‌کند که نوع پوشش و بازی او مخاطب را یاد فرماندهان آلمان نازی می‌اندازد. البته همان‌طور که گفته شد باید شخصیت‌پردازی موجود در متن را نیز مورد توجه قرار داد که چقدر به نقش‌های مختلف توجه شده ولی در مجموع می‌توان گفت به غیر از رویا افشار و بعد از او تا حدودی مارال فرجاد، سایر بازیگران در ارائه‌ی نقش‌هایشان موفق نیستند و بیشتر یک تیپ کاریکاتور گونه ارائه می‌دهند.

موسیقی نمایش و ایده‌ی یک خواننده دوره گرد نیز نمی‌تواند کارگشا باشد و تاثیری دراماتیک پیدا نمی‌کند. بلکه تماشاگر به شکل قراردادی می‌داند در بین هر تعویض صحنه، خواننده به جلوی صحنه می‌آید و اشعاری با مضمون خود قصه را به حالتی شبه راک و نه چندان دل‌چسب ارائه می‌کند و بیشتر حکم فضا پر کنی دارد تا بخشی دراماتیک از یک اثر. از همین رو می‌توان به راحتی آن را حذف کرد و هر موسیقی انتخابی دیگری را پخش کرد بدون آن‌که اثر دچار خللی شود. طراحی لباس و نور نکته ویژه‌ای ندارد و سعی دارد تا هم راستای اثر باشد و قابل قبول است. طراحی صحنه در فضاسازی موثر است و می‌توان آن را نیز مثبت ارزیابی کرد. طراحی صحنه و لباس هر دو تلاش دارند تا فضا نا کجاآباد باشد و هیچ المان مشخصی ارئه نمی‌دهند که با موضوع جهان شمول بودن اثر همخوان است.  

در خصوص محتوای اثر می‌توان تفسیرها و تحلیل‌های مختلفی را طرح کرد ولی همان‌طور که در سطور بالاتر نیز به آن اشاره شد، ایده‌ی اولیه از خود متن و اجرا جلوتر است و از همین رو جهان اثر نمی‌تواند به خوبی خود را بروز دهد و آن‌چه بیشتر به یاد می‌ماند برخی جملات قصار است که اغلب ‌آن‌ها نیز در خود نمایش توسط منشی ثبت می‌شود. انتخاب توالت به عنوان نقطه‌ی اصلی مورد مناقشه در این جنگ، شاید انتخابی نمادین و به نوعی نشان دهنده‌ی سلب آرامش و نیازهای اولیه انسان باشد و تا حدودی مضحک بودن آن بستری برای شوخی با جنگ فراهم کند ولی نقطه‌ی محکمی برای اینکه تمام درام روی آن استوار شود نیست و اتفاقا باعث شده تا شوخی‌هایی سبک و سطحی مطرح شود که عمق فاجعه را بی‌اهمیت می‌کند. نمایش فضایی زنانه دارد و به نوعی در این جنگ مردان غایب هستند. نفرات اصلی (مادر بزرگ، سرجوخه و کد خدا) همگی زن هستند و دو مرد حاضر در نمایش نیز یک مقطوع النسل (منشی) و دیگری سربازی کودن و بی‌دست و پا است. این نگاه نیز می‌تواند یادآور لطماتی باشد که زنان و کودکان از جنگ نصیبشان می‌شود ولی ما در این اثر شاهد زنان کامل و الگو نیز نیستیم. حتی مادربزرگ که می‌تواند تبدیل به یک ننه دلاور شود نیز کامل نیست.

در مجموع می‌توان گفت نمایش "صبح یه روز لعنتی" با اینکه می‌توانست نمایشی در خور و موفق باشد ولی اثری متوسط باقی می‌ماند و این موضوع جای افسوس دارد چون پتانسیل اثر و گروه از ایده‌ی متن گرفته تا خود کارگردان و بازیگران و.... قطعا بیش از این است و شاید با کمی دقت و وسواس بیشتری شاهد اثری به مراتبط موفق‌تر و موثرتر بودیم.

 

سید جواد روشن (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر)


 




نظرات کاربران