در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «ولپن» به کارگردانی مهدی کوشکی

آفرینش از هیچ

وحید عمرانی- نمایش «ولپن» اجرای مجددی از نمایشی است که مورخ مهر ماه سال ۱۳۹۰ در مجموعۀ تئاتر شهر که کارگاه نمایش آن زمان و پلاتو اجرای فعلی است بر صحنه رفت و اجراهای موفقی را تجربه کرد چنانکه با ۶۶ اجرا تنها در ۳۰ روز توانست رکورد فروش کارگاه نمایش را از ابتدا تا آن دوران به خود اختصاص دهد و تبدیل به پرفروش ترین نمایش تئاتر شهر تا پایان سال ۱۳۹۰ گردد. همچنین در دوازدهمین جشنوارۀ تئاتر دانشجویی نیز بر صحنه رفته بود و در اردیبهشت ۱۳۹۴ نیز مجدداً در سالن تئاتر باران اجرا شد. اساس شیوۀ کارگردانی این نمایش بر آموزه های کارگردان پرآوازۀ لهستان؛ یرژی گروتوفسکی پابرجاست. آنچه از آن با عنوان تئاتر بی چیز یا تئاتر بی پیرایه یاد می کنند. در این سبک تئاتری از تمامی عناصر غیر ضروری صحنه اعم از نور، آرایه، آکساسوار، لباس، دکور و ... فاصله می گیرند و صرفاً بر کار بازیگر و رابطۀ زندۀ او با تماشاگر تأکید و برنامه ریزی می کنند.

«ولپن»

 

نویسنده: بن جانسون

بازنویس،طراح و کارگردان: مهدی کوشکی

بازیگران: سجاد باقری، حسین برفی نژاد، ماهان خورشیدی، غزل شجاعی، امیرحسین طاهری، محمد طیب طاهر، صحرا فتحی، عرفان ناصری، آذین نظری، میلاد نصرالهی، مجید نوروزی، میثم نوروزی، مهدی کوشکی

مکان اجرا: سالن استاد ناظرزاده کرمانی

 

نمایش «ولپن» اجرای مجددی از نمایشی است که مورخ مهر ماه سال 1390 در مجموعۀ تئاتر شهر که کارگاه نمایش آن زمان و پلاتو اجرای فعلی است بر صحنه رفت و اجراهای موفقی را تجربه کرد چنانکه با 66 اجرا تنها در 30 روز توانست رکورد فروش کارگاه نمایش را از ابتدا تا آن دوران به خود اختصاص دهد و تبدیل به پرفروش ترین نمایش تئاتر شهر تا پایان سال 1390 گردد. همچنین در دوازدهمین جشنوارۀ تئاتر دانشجویی نیز بر صحنه رفته بود و در اردیبهشت 1394 نیز مجدداً در سالن تئاتر باران اجرا شد. اساس شیوۀ کارگردانی این نمایش بر آموزه های کارگردان پرآوازۀ لهستان؛ یرژی گروتوفسکی پابرجاست. آنچه از آن با عنوان تئاتر بی چیز یا تئاتر بی پیرایه یاد می کنند. در این سبک تئاتری از تمامی عناصر غیر ضروری صحنه اعم از نور، آرایه، آکساسوار، لباس، دکور و ... فاصله می گیرند و صرفاً بر کار بازیگر و رابطۀ زندۀ او با تماشاگر تأکید و برنامه ریزی می کنند.

کارگردان برای اجرای این متن انواعی از کمدی را در هم آمیخته و به ترکیبی متناسب با نحوۀ طراحی های خود در این راستا رسیده است. جنس کمدی این نمایش، ترکیبی است از طنز، کمدی رفتار و کمدی شخصیت. در طنز افرادی که ملزومات اخلاقی و قواعد اجتماعی را رعایت نمی کنند مورد تمسخر قرار داده می شوند و دغلکارانی که قهرمانان آن هستند نتیجۀ کارهای خود را می بینند، در کمدی رفتار از اعمال زشت بزرگ زادگان و توطئه های طبقات اشراف سخن می رود و قراردادها و رسوم اجتماعی مورد بررسی قرار می گیرد مثلاً رفتار شوهران حسود نسبت به همسران خود. در کمدی شخصیت، ویژگی های اخلاقی و رفتاری قهرمان که خلاف عرف جامعه است به طور اغراق آمیز بزرگ نمایی می شود و مورد نقد و بررسی قرار می گیرد، مانند نمایشنامۀ خسیس نوشتۀ مولیر که صفت رذیلۀ خساست در آن بزرگ نمایی شده و مورد هجو و تمسخر قرار می گیرد. در اجرای ولپن تمامی این ویژگی ها که متعلق به این چند نوع کمدی برشمرده شده است به چشم می آیند.

در حیطۀ کارگردانی بر اساس سبک تئاتر بی چیز، مهدی کوشکی توانسته تا حد قابل قبولی موفق عمل کند. هر آنچه بر صحنه می بینیم تنها یک لتۀ سفید سبک بزرگ با قابلیت جابجایی بالاست به علاوۀ بازیگران و بس. اتفاقات نمایش به ترتیب از پشت این لته ظاهر می شوند و گویی از پشت آن خلق گشته و پا از وادی نیستی به صحنۀ هستی می گذارند. انگار این لته پردۀ خلقتی است که انسان ها و ماجراهایشان از پشت او زاده شده و بیرون می آیند. آن داشته های دینامیک بالقوۀ هنر تئاتر با فکر و ایدۀ مناسب و خلاق توانسته در این نمایش به وادی بالفعل درآمده و تحرکی حساب شده و دیدنی بر صحنه بیافریند. کوشکی در این نوع طراحی بسیار به عوامل زیبایی شناسی توجه داشته است و حتی موفق گردیده که به نوعی یک انیمیشن نمایشی بدون استفاده از امکانات سینمایی خلق کند. در صحنه ای از نمایش این گونه به نظر می رسد که لته به ترتیب اشخاص نمایش را ظاهر می کند و دوباره غیب می سازد. گاه شخصیتی را طوری از روی صحنه جارو می کند که به راستی به یاد صحنه های کارتونی و انیمیشنی می افتیم. حتی کوچک ترین حرکات ریز و ظریف این لته حامل پیام هایی در عین رسایی است که تماشاگر به خوبی متوجۀ معنی و منظور آنها می شود و به قهقه می افتد، نظیر صحنه ای عاطفی مابین سلیا و پسر کرباچیو که نشان دهندۀ خلاقیت های کارگردانی در طراحی حرکات و فضاسازی هاست.

ایجاد جذابیت های بصری متعدد آن هم تنها با استفاده از یک لته در این نمایش تا حدی فراتر از انتظار معمول است و بیشک رسیدن به این فرم اجرایی که اینطور با محتوا نیز در یک راستا باشد نیازمند درجۀ قابل قبولی از خلاقیت است. زمانی که کلیت نمایش را در نظر می گیریم متوجه این موضوع می شویم که این لته تا حدود بسیاری تبدیل به یک کاراکتر دراماتیک در اجرا شده و گویی خود، یکی از بازیگران این نمایش است. پشت افراد را خالی کردن، پنهان کردن آنها، سر به سر دیگران گذاشتن، بر سرشان آوار شدن، شیطنت و بازیگوشی، حرکات ناشی از احساسات، فرار و هجوم، اینها همه ویژگی هایی بشری است که این لتۀ سفید همگی آنها را یک جا دارد و با طراحی درست و فکر شده به خوبی بیرونی شان می سازد. همچنین تزلزل و بی وفایی اش به یاد آورندۀ دیوارهای متزلزل شهری است که مردمانش منش شخصی و سیر زندگی خود را بر اساس منفعت طلبی، فریبکاری و دل سپردن به خواسته های زودگذر و لذت های آنی برنامه ریزی کرده اند. این لته مهم ترین عنصر نمایشی این اثر اجرایی است که حتی امکان ورود و خروج بازیگران را بر روی خود صحنه و بدون خروج از فضای اجرا فراهم می کند و بیشک اگر نمی بود مانند این بود که شخصیتی محوری مانند خود ولپن و چه بسا مهم تر و فراتر از او در نمایش نباشد و بی شک شاکلۀ کلی این نمایش بر اساس همین هستۀ مرکزی و بنیادین (لتۀ سفید) شکل گرفته و پرورانده شده است.

کوشکی متن ولپن را به نوعی بازآفرینی کرده و با رعایت موازین یک دراماتورژی صحیح ضمن افزودن مواردی از نقدهای اجتماعی معاصر مربوط به اقلیم خود به نحوی مناسب آنچنان که آسیبی به اجرا نرسد متن را کوتاه کرده است. این کوتاه شدن موجب زنده تر و دیدنی تر شدن اجرا نیز گردیده به نحوی که تا پایان اجرا کوچک ترین خستگی یا ملالی دامن گیر تماشاگر نمی شود و نمایش در حالی به پایان می رسد که تماشاگر هنوز تشنۀ دیدن است. شاهد آفرینشی مدرن از یک متن کلاسیک هستیم که لازمۀ به ثمر نشستن آن، آگاهی از تمامی عوامل نمایش و شاخصه های دراماتیک در هنر نمایش است که این مهم علاوه بر کاربلدی در تئوری ها و زمینه های علمی به داشتن تجربۀ کافی در عناصر عملی صحنۀ تئاتر نیز بر می گردد و خوشبختانه کارگردان این نمایش هر دوی این عوامل را داراست، نتیجۀ آن هم در این اجرای موفق به خوبی مشخص است.  یک ریتم سریع و رگباری برای اجرای پی در پی صحنه ها در نظر گرفته شده که مانع از انقطاع تماشاگر از صحنه می شود و حتی به او فرصت نگاه کردن بر ساعت خود را نیز نمی دهد، از ترس اینکه مبادا واقعه یا نکته ای را از دست بدهد. همۀ دقایق نمایش پر است. هیچ خلأ، مورد اضافی یا تطویلی در هیچ کجای آن از متن تا میزانسنها و شاکلۀ کلی اجرا نمی توان یافت، درست مانند یک مجسمۀ تراش خورده.

همانطور که مولیر در نمایشنامۀ «خسیس» خساست شخصیت اصلی را در میان می گذارد و آن را هجو و مسخره می کند در اینجا نیز بن جانسون، حیله گری و شرارت ولپن را در میانه می گذارد و به سخره می گیرد. آن قابلیت بالای تعمیم که در نمایشنامه موجود است به موفقیت در اجرا کمکی شایان می نماید و باعث می گردد تا طبقات مختلف اجتماع بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند، چون مسئله ای فراگیر، جهان شمول و از مبتلابه های جوامع بشری است. بن جانسون خود یکی از نمایشنامه نویس های برجستۀ دوران الیزابت و از معاصرین ویلیام شکسپیر است. کسی که بیشتر به دلیل سایۀ بلند و سنگین شکسپیر در دوران الیزابتی و پس از آن نتوانست آنطور که شایستۀ نام و جایگاهش بود جلوه کرده و به چشم بیاید وگرنه قطعاً شایستۀ نام آوری و شهرتی بیش از این در عرصۀ تئاتر بوده و هست. جانسون در کمدی های خود بیشتر به ویژگی های رفتاری انسان ها می پردازد و منتقدان و متخصصین عرصۀ درام او را در نمایشنامه نویسی کمدی حتی از شکسپیر نیز فراتر می دانند. او به واکنش نشان دادن به فضای اجتماعی، پرداختن به معضلات زمانۀ خود از قبیل مقابله با اشرافیت، تاختن به طبقات حاکم، انتقاد از سردمداران قدرت طلب مذهبی، مبارزه با فساد کلیسا، دفاع از طبقۀ مظلوم و روشنگری در آثارش معروف است. جانسون بر خلاف غول درام نویسی معاصرش؛ شکسپیر همواره نقش های اصلی را در نمایشنامه هایش به تودۀ مردم می سپرد و از اشراف دوری می کرد.

این توضیحات دربارۀ بن جانسون بدین منظور ارائه شد که خوانندگان بدانند انتخاب متنی از او توسط یک کارگردان تئاتر برای اجرا، دست کمی از انتخاب متنی از شکسپیر ندارد و به ثمر نشاندن آن و رساندنش به اجرایی موفق، نیازمند توانایی های کافی در تمامی زمینه های این هنر است.

طراحی لباس ها در حدی است که نشانگر زمان وقوع نمایش (دوران الیزابتی) باشند و تنها نشانه ای در این زمینه به ما می دهند، گرچه کارگردان فضای نمایش را بسیار امروزی و قابل تعمیم طراحی کرده است و اینطور می پنداریم که وقایع در دوران معاصر اتقاق می افتند، ضمن اینکه مبحث کمدی و طنز حتی در طراحی لباس نیز رعایت شده و لحاظ گردیده است. اضافه بر آن به کاربردی بودن لباس ها نیز در مبحث طراحی توجه ویژه گردیده چه از لحاظ حجم سازی ها و چه از نظر آن مفاهیم اجرایی که به واسطۀ در آوردن یا پوشیدن بخشی از لباس (تنپوش سلیا) به ذهن تماشاگر القاء می شود.

در مبحث بازیگری اینطور به نظر می رسد که برنامه ای مشخص برای انتخاب نوع بازی ها توسط کارگردان انتخاب و توسط بازیگر، مورد رعایت قرار گرفته برای مثال جهت جنس بازی بازیگر نقش نانو (غزل شجاعی) اینطور به نظر می رسد که از شیوه های بازی آرلکن (هارلکن) استفاده شده است. هارلکن یکی از شخصیت ها و عناصر اصلی در کمدیا دلارته بوده که یکی از انواع نمایش های مبتنی بر بداهه سازی است و در قرن شانزدهم در ایتالیا پدید آمد. هارلکن که به آن رنگی پوش نیز می گویند نوکری شوخ و بذله گو نظیر شخصیت سیاه در نمایش های سنتی خودمان بوده که اولین پرسوناژی است که رسماً وارد نمایش های کمدیا دلارته می شود. به این نوع از نمایش روحوضی ایتالیایی نیز می گویند. از جملۀ خصوصیت های بارز در بازی هارلکن شیطنت آمیز بودن و حرکات بدنی و آکروباتیک است که رگه هایی از آن را در جنس بازی نانو می بینیم. از ویژگی های مناسب این نمایش انتخاب بازیگرانی با قوت بازیگری یکسان و یکدست است که به خوبی از پس بده بستان های سریع حسی در صحنه های پی در پی و رگباری این نمایش بر آمده اند و در این بین هیچکدام وصلۀ ناجور نیست تا به کالبد اجرا آسیبی برساند.

در پایان آنچه تا حدودی به عنوان ضعف به چشم می آید تنها در مقام قیاسی است که شکل می گیرد. یعنی در مقایسه با کلیت اجرا دربارۀ عنصر موسیقی این نمایش که به طور زنده نیز اجرا می شود آنچنان فکر خلاقانه و بایسته ای که همگام و در حد سایر مزیت های این نمایش باشد صورت نگرفته است. بهتر این می بود که با بهره گیری از نظریات و مشاوره های متخصصین موسیقی طرحی نو، پویا و خلاق مانند بقیۀ المان های این اجرا بر آن در نظر گرفته می شد تا با نمایشی همه چیز تمام روبرو می بودیم اگر چه همین هم که هست آنچنان چیزی از ارزش های اجرا نمی کاهد و قطعاً «ولپن» نمایشی است که در یادها و خاطره ها باقی خواهد ماند.

 

منتقد: وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)

 




نظرات کاربران