در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «دوبه دل» به کارگردانی سامان پهلوان

جهانی را به نمایش بگذار

مهدی نصیری- نمایش "دوبه دل" نوشته جلیل امیری و کار سامان پهلوان را در آخرین روزهای دی ماه در جیرفت دیدم. این نمایش بعد از اجرای عمومی در شهرهای استان کرمان در جیرفت به نمایش در آمد و البته در تنها تالار تئاتر شهر جیرفت با استقبال خوبی هم از طرف تماشاگران این شهر روبرو شد. رویداد خوب دیگر در کنار اجرای این نمایش این بود که شهر جیرفت بعد از سال ها برای نخستین بار با این نمایش اجرای عمومی تئاتر را تجربه می کرد و با توجه به حضور حدود صد و پنجاه تماشاگر در هر نوبت اجرا نشان می داد که ظرفیت های خوبی برای عمومی کردن تئاتر و اجرای نمایش در این شهر وجود دارد.

نمایش "دوبه دل" را در آخرین روزهای دی ماه در جیرفت دیدم. این نمایش بعد از اجرای عمومی در شهرهای استان کرمان در جیرفت به نمایش در آمد و البته در تنها تالار تئاتر شهر جیرفت با استقبال خوبی هم از طرف تماشاگران این شهر روبرو شد. رویداد خوب دیگر در کنار اجرای این نمایش این بود که شهر جیرفت بعد از سال ها برای نخستین بار با این نمایش اجرای عمومی تئاتر را تجربه می کرد و با توجه به حضور حدود صد و پنجاه تماشاگر در هر نوبت اجرا نشان می داد که ظرفیت های خوبی برای عمومی کردن تئاتر و اجرای نمایش در این شهر وجود دارد.

پیشتر دو نمایش "اگر موریانه ها بخندند" و "رد پر پروانه ای از آن سر دنیا" از این گروه نمایش دیده بودم که هر دوی آنها را جلیل امیری نوشته بود و کارگردانی کرده بود. "دوبه دل" اما کار همان گروه "شهر ایران" و نوشته امیری است که کارگردانی جوان آن را بازتولید کرده است. "دوبه دل" پیشتر توسط خود امیری اجرا شده بود و البته نقطه آغاز شیوه کاری او هم بود. این نمایش بعد از دو تجربه موفق بعدی امیری اینبار و در همان گروه ثابت بازتولید شده و علاوه بر اجرای عمومی در جیرفت و دیگر شهرهای استان در سی و پنجمین جشنواره تئاتر فجر هم به روی صحنه رفت.

دو نمایش پیشین "جلیل امیری" را بیش از چیز به این دلیل دوست داشتم که قصه در آنها اولویت دارد. آن دو نمایش و همین "دوبه دل" قصه دارند. رویدادها و مسایل و حتی اندیشه نمایش برروی چارچوبی قرار داده شده است. همین چارچوب به آدمها هویت می بخشد. همین چارچوب، زبان را نه تنها به عنوان مولفه ای در این ساختار، بلکه به عنوان شناسنامه و هویتی جدایی ناپذیر از جهان قصه و بعد دنیای نمایش و حتی به هویت جغرافیایی و بومی اثر توجیه می کند. در همین شکل مبتنی بر قصه، شخصیت ها مسئله دارند و چون به نقاطی از قصه متصل هستند براساس آن به درستی هویت پیدا می کنند. بعد پیدا می  کنند و مسیله شان را می توان فهمید، شناخت و درک کرد. قصه پایه و اساس این سه نمایشنامه است و از همین روست که بخش مهمی از کار اجرا از کاربازیگران بر روی نقش گرفته تا ضرباهنگ و طراحی ها را می توان تحت تاثیر این ساختار و براساس ویژگی های مثبت آن مورد ارزیابی قرار داد. و البته ویژگی دیگر آنکه در کارهایی که از "جلیل امیری" دیده ام و حتی همین "دوبه دل" به کارگردانی "سامان پهلوان" که تولید همان گروه است، نمایشنامه، و شبکه رویدادها و روایت دراماتیک آن کم ایراد تر از اجراست و اگر برخی کاستی ها را در کل اثر مورد ارزیابی و جستجو قرار دهیم خواهیم دید که به گستره اجرا و برای نمونه به طراحی صحنه یا ریتم اجرا مربوط می شوند در نمایشنامه کمتر اثری از این کاستی ها می توان یافت.

آفرینش در اقتباس

نمایشنامه "دوبه دل" براساس مناسبات و روابطی کاملا ایرانی و حتی تا اندازه ای بومی به خوبی از نمایشنامه "پدر" استریندبرگ اقتباس شده است. نمایشنامه قصه و ساختاری کاملا مستقل دارد. اما در عین حال کاملا پیداست و به آن اشاره می شود که در جاهایی اندیشه نویسنده نیم نگاهی به نمایشنامه سوئدی دارد. نگاهی که البته اجازه نمی دهد برداشت و اندیشه کاملا تحت تاثیر فضای نمایشنامه اصلی قرار بگیرد. نمایشنامه اقتباس شده تحت تاثیر ویژگی های ساختاری "پدر" هست. حتی آنجا که به واسطه قصه اش اندیشه و ژرف ساخت را در معرض تحلیل و تفسیر می گذارد هم از "پدر" تاثیر گرفته است. اما پس از همه اینها نمایشنامه ای مستقل است که ساختار آن دیگرگونه و حتی اندیشه اش هم براساس جهانی دیگر تعقل و تحلیل شده و به اجرا در آمده است.حتی در گستره ای دیگر می توان گفت که تحلیل امیری در "دوبه دل" کاملا از زاویه دیدی متفاوت – از نظر اندیشه – صورت گرفته است. به عنوان نمونه می توان گفت که در "دوبه دل" دیگر از نوک پیکان انتقاد استریندبرگی به سمت زنان خبری نیست و برخلاف "پدر" در "دوبه دل"، این زن ها و مادرها هستند که از سوی قهرمان قصه مورد اتهام قرار می گیرند. درست برخلاف نمایشنامه استریندبرگ که در آن قهرمان مورد اتهام قرار می گیرد و خود را قربانی توطئه زنانه می پندارد. در ساختار هم شیوه پرداخت برای عبور از بحران ها در دو نمایشنامه متفاوت است. هما هنگی رویدادهای بیرونی و محیطی با مسئله درونی قهرمان در اثر تفاوت دارد و برای نمونه طرح توطئه کاملا بیرونی و وابسته به فرد در نمایشنامه "پدر" جای خود را به فشارهای محیطی و اجتماعی داده است که از خانواده شروع می شود و به یک گستره وسیع تر اجتماعی (آپارتمان) و حتی گسترده تر از آن محله و شاید شهر می رسد. در واقع جنس مواجهه و نوع ستیز در دو نمایشنامه تا اندازه قابل توجهی متفاوت است.

"دوبه دل" اقتباس خوب و یک نمایشنامه خوب است. پیشبرد رویدادها به هنگام و درست در این ساختار انجام می شود. جذابیت نمایشنامه آنجاست که هربار رویدادی مطرح می شود، تماشاگر گمان می کند که همین رویداد قرار است بر مسئله اصلی داستان منطبق شود. اما برخلاف تصور رویدادها هم در ادامه هم و هم در جهت تاثیر گذاری و تشدید یکدیگر مسئله را بزرگتر و جدی تر و حتی پیچیده تر می کنند. در جریان این چینش هدفمند و چالش برانگیز رویدادها جهان قهرمان نمایشنامه با روندی به سامان و در ساختار روایی پیش رونده به نمایش در می آید. بحرانی شکل می گیرد که حاصل تحلیل انسانی، اجتماعی و روانشناسانه از دنیای آدمهای داستان با محوریت حضور قهرمان نمایشنامه است. خانواده تاثیر می گذارد. جامعه تحریک می کند و فرد دچار بحران و مسئله می شود.

آدمهای نمایش زبان ساده ای دارند که از سوی هویت آنها را می سازد. از سوی دیگر فضا و موقعیت را می شناساند و جهان آدمهایش را با واژه ها و کلمات تعریف می کند و درعین حال ویژگی های بوم و منطقه نیز در آن نهفته است. این زبان ساده ادبیات و انشاء ویژه را هم با خود به همراه دارد. ساده، بی پروا و تند است. در عین حال واژگان نوع پرداخت آنها در ساختار زبانی به کلیت زبان هویتی آسیب پذیر می بخشد. آدمها با اشتباهات گفتاری، لکنت ها، بی پروایی ها و جنس واژه هایی که به کار می برند هیجان را در رویداد افزایش می بخشند و بر جریان روایت تا رسیدن به بحران تاثیر می گذارند. طبیعی است که زبان براساس مشخصه های جنس هر شخصیت پرداخته شده و تا آنجا که به نظر می رسد به خوبی هم بر ویژگی های هر یک از اشخاص نمایش انطباق پیدا می کند.

نمایشنامه "دوبه دل" ویژگی ها و قوت هایی دارد که مستقیما در جان اجرا می نشیند و اجرا را تحت تاثیر قرار می دهد. روایت اجرایی را توسعه می بخشد و به واسطه نوع پردازش کنش ها و شرایط توسعه رویدادهایش ضرباهنگ سازی می کند. به بازیگران کمک می کند تا ناخواسته و براساس شیوه اجرایی بخش هایی از نقش را با تلاش کمتری به اجرا بگذارند. با کمک زبان و تعریفی که از موقعیت و توضیح آن _توسط زبان گفتار و پرداخت موقعیت نمایشی – دارد، با وجود برخی کاستی ها در طراحی دیداری حتی فضاسازی می کند. و بلاخره اینکه هر از زمان روایت داستان این نمایشنامه می گذرد بیشتر می تواند تماشاگر را وارد دنیایش کند و مسئله بیرونی و چالش ژرف ساختی اش با ذهن تحلیل گر و مشتاق تفسیرگری مخاطبانش به اشتراک بگذارد.

فضا را درک کن و دنیا را به نمایش بگذار

"دوبه دل" تعداد بازیگران زیادی دارد. شخصیت های پرتعداد داستان افراد خانوادهف آپارتمان و حتی جامعه ای را شامل می شوند که قهرمان قصه براساس بیماری درونی خود و در مواجهه با قضاوت، برداشت و تفکر حاکم بر جهان آنها به محرک های بیرونی آنها پاسخ می دهد. و هر پاسخ و تردید و واکنشی در مقابل این جامعه (شامل قضاوت های اجتماعی و اندیشه اجتماعی) باعث می شود که قهرمان بیشتر در خود فرو برود. هر چند که در گستره ای دیگر این اشخاص تنها در دست نویسنده نمایشنامه به مولفه هایی تکنیکی برای توسعه مسئله دراماتیک تبدیل می شوند. در واقع نویسنده است که آنها ساختار قصه در برابر قهرمانش قرار می دهد و وسواس های فکری و روانی او را به همین واسطه تحریک می کند به چالش می کشد و به واکنش وامی دارد. اما برای همین شخصیت ها که بیشتر اعتباری بیرونی دارند، حتی با وجود گسترش بخش زیادی از رویدادها و کنش های درونی، هموراه جایگاه و اعتباری مستقل و تقریبا کامل در دنیای قصه در نظر گرفته شده است. تا آنجا که برای هر شخصیت، نقشی قابل توجه و منطقی در داستان وجود دارد.

بازیگرهای "دوبه دل" بر این اساس، در اجرا حضوری موفق دارند که البته بخشی از آن از ظرفیت های نمایشنامه نشات گرفته است. علاوه بر این تبدیل ساختار قصه به دنیایی ملموس و دارای هویت را می بایست در حضور فردی تک تک این بازیگران در صحنه مورد جستجو قرار داد. بنابراین در گستره ارزیابی کار بازیگران نخست می توان به کار انفرادی همه آنها در صحنه اشاره کرد. مهدی جعفری، روح‌الله آریس، علی صادقی‌زاده، زهرا مهرابی، پریسا شاه‌مرادی، آرزو جعفری، الهه شیخ‌اسدی، سحر وزیری، روح الله عبدالسلامی، محمد جعفری، منصور بافتی‌پور، سجاد عطارپور، هانیه افضلی، آریوسام امیری و الناز ذاکری همه با هم و در کنار هم یک تیم هماهنگ و خوب هستند و پیداست که موفقیت هر کدام از آنها در اجرا حاصل هماهنگی گروهی است که سالهاست با هم کار می کنند. بازیگران در نخستین نگاه فضای یک آپارتمان کوچک امروزی که دو خانواده از ساکنان آن با هم نسبت فامیلی دارند را تقریبا خوب ایجاد کرده اند. کنش ها و محدوده تاثیر را نسبت به یکدیگر را می شناسند و به جهانی ملموس و باور پذیر را به نمایش می گذارند که در زمان لازم در کنار دنیای ذهنی قهرمان قرار می گیرد.

اما در گستره ای دیگر مهدی جعفری، آرزو جعفری، سجاد عطارپور، الهه شیخ اسدی و زهرا مهرابی که حتی نقش های اصلی را در نمایش ندارند، حضور موفق تری با توجه به باورپذیر سازی دنیای نمایش دارند. این بازیگران به خوبی شبکه ارتباطی میان آدمهای قصه را به روایتی منسجم و خوش ریتم تبدیل می کنند و البته بخش مهمی از این دنیا را ملموس تر می کنند.

تردیدهای ذهنی و عینی سازی

فضای آپارتمان به خوبی و بر اساس ضرورت و نحوه ارتباط آدمهای قصه با هم در طراحی صحنه ساخته شده است. سه طبقه که با پله هایی به هم مرتبط هستند هریک جایگاه، ارزش و اعتبار ویژه خود را دارند و نکته جالب اینکه هر یک از این طبقات و حتی سمت راست و چپ صحنه براساس نقش و تاثیر شخصیت های نمایش طراحی شده است. قهرمان داستان به واسطه این طراحی، کمتر در طبقات آپارتمان حضور دارد و همواره سمت خطوط و طبقات آپارتمان از بالا به سمت اوست. دکور بدین ترتیب به کمک میزانسن ها آمده و تصاویر زیبایی از کنش و مواجهه آدمهای نمایش را با توجه ویژگی ها و ضرورت هر صحنه به وجود آورده است. در یک نگاه کلی دکور و میزانسن ها براساس ذهن بیمار و پر از شک و وسواس قهرمان، طوری چیده شده که گویی همه حجم ها، خطوط، آدمها و احساسات از بالا او را تحت فشار قرار داده اند. ذهن بیمار قهرمان نمایش هم خانواده و جامعه را به همین ترتیب به عنوان بزرگترین و تنها عامل چالش برانگیز و بحران ساز می بیند.

در کنار همه اینها "دوبه دل" بیشتر در ریتم و ضرباهنگ مشکل دارد. و این مشکل اتفاقا گذشته از قوتهای کار بازیگران به صورت فردی، به روابط گروهی و دو نفره آنها در طول و عرض اجرا مربوط می شود. بازیگران در ایجاد ارتباط درونی و فضاسازی در اجرا تا اندازه ای ناموفق هستند و همین مسئله در کنار طراحی حرکت و ترتیب کنش های درونی با حرکت های بیرونی آنها باعث شده تا ضرباهنگ روایی علیرغم قابل بودنش اش تاثیر گذار و کامل نباشد. همانگونه که توازنی بین درگیری ها و وسواسه های دنیای درونی قهرمان و فشارهای بیرونی بر او در نمایشنامه وجود دارد، انتظار می رود که این توازن در اجرا نیز ایجاد شود. اما آنچه که بیش از هر چیز جلو این توازن و هماهنگی را گرفته است به منطق ارتباط میان بازیگران براساس نقش ها و نیز روایت احساسات در مواجهه و ارتباط میان بازیگران مربوط می شود. این ارتباط چه در گستره رویدادهای بیرونی و چه در کنش ها و روابط درونی به اندازه لازم و باتوجه به شیوه اجرای نمایش ایجاد نمی شود.

با این وجود و باتوجه به همه ضعف ها و قوت ها، "دو به دل" نمایشی تاثیر گذار و خوش ساخت است. جلیل امیری، نویسنده و سامان پهلوان، کارگردان در کنار عوامل اجرایی این نمایش با آدمهایی آشنا و دنیایی ملموس و قصه ای جذاب و تاثیر گذار را روایت می کنند و در ارائه شکل و انتقال اندیشه اثر هم موفق هستند.

 

مهدی نصیری- عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران




نظرات کاربران