در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش « مستاجر» به کارگردانی ستاره امینیان

قدرت نمایی موقعیت در مستاجر

مریم جعفری- در تراژدی‌های مدرن همواره گفته می‌شود. که موقعیت گوی سبقت را از قهرمان و ضد قهرمان ربوده است و خود در جایگاه قهرمان قدرت نمایی می‌کند. نمونه بارز چنین مقوله‌ای را در نمایش "مستاجر" نوشته و کارگردانی ستاره امینیان می‌توان دید. اصل این نمایش داستانی اثر رولان توپور نویسنده و کاریکاتوریست است. این نمایش روز دومین روز از سی و پنجمین جشنوراه بین المللی تئاتر فجر در تالار حافظ به روی صحنه رفت.

در تراژدی‌های مدرن همواره گفته می‌شود. که موقعیت گوی سبقت را از قهرمان و ضد قهرمان ربوده است و خود در جایگاه قهرمان قدرت نمایی می‌کند. نمونه بارز چنین مقوله‌ای را در نمایش "مستاجر" نوشته و کارگردانی ستاره امینیان می‌توان دید. اصل این نمایش داستانی اثر رولان توپور نویسنده و کاریکاتوریست است. این نمایش دومین روز از سی و پنجمین جشنوراه بین المللی تئاتر فجر در تالار حافظ به روی صحنه رفت.

روایت این نمایش اساسا روایتی خطی است .ترلوکوفسکی اتاقی را اجاره می‌کند که پیش از او زنی به نام «سیمون شول» با پرتاب کردن خود از پنجره در آنجا خودکشی کرده است. میراث باقی مانده از او چمدانی است از لباس‌های زنانه. حال او میراث‌دار این زن است. این موقعیت آرم آرام بر زندگی‌اش در این آپارتمان سیطره پیدا می‌کند و او را به چالش می‌کشد و بی‌خوابی، کابوس، افسردگی و اضطراب برای ترلوکوفسکی به ارمغان می‌آورد. فضای سرد و بی روح ارتباطات انسانی در این آپارتمان و شکایت نامه‌هایی که همسایه‌ها مداوم از یکدیگر تنظیم می‌کنند همچنین لزوم رعایت سکوت مرگبار زندگی در این آپارتمان، آرام آرام بر روح ترلوکوفسکی مستولی می‌شود و چنان که کودکی تازه متولد شود، اندیشه مرگ از دل اضطراب‌هایش جان می‌گیرد. در نهایت او نیز همچون خانم شول خود را از پنجره پرتاب می‌کند و دست به خودکشی می‌زند.

بنیان چنین حوادثی اساسا پس از جنگ‌ جهانی دوم و ایجاد یاس و افسردگی سال‌های پس از جنگ‌های جهانی در ذهن نویسندگان نقش بست و پیش از این نویسندگان مشهوری همچون کافکا تلاش کردند تا مسخ انسان را به شکل یک سوسک و یا  اوژن یونسکو به شکل یک گردن نشان دهند. اما این بار توپور تلاش می‌کند تا مسخ یک مرد در شکل زنی که پیش از او خودکشی کرده را نشان دهد.. اساسا مسئله‌ی مسخ مرد به زن، مسئله‌ی این نمایش نیست بلکه تغییر هویت و از دست دادن قدرت‌های مردانه و تبدیل شدن ترلوکوفسکی به یک مفعول را می‌توان مسئله اصلی نمایش دانست.

همچنین دکور و طراحی صحنه اهمیت بسزایی در این اثر ایفا می‌کند زیرا دو سطح شیبدار به مفهوم پلکان‌های آپارتمان و آپارتمانی در طبقه بالا، نوعی از تعلیق این اتاق را نشان می‌دهد و در نهایت فضایی اکسپرسیونیستی نیز ایجاد کرده است. شاید بتوان گفت حتی در بازی بازیگران از جمله مرتضی اسماعیل کاشی نوعی  از تمپوی حرکتی تند و کند، تقطیع حرکتی و نوعی جنون آنی دیده می‌شود که بی شباهت به دفتر دکتر کالیگاری نیست. از سوی دیگر فضای سفید و سیاه طراحی صحنه پرده‌های سفید پنجره اتاق که با نورپردازی تاکید شده در مقابل سیاهی محض و فضای صنعتی آلومینیم گونه آپارتمان، دیدگاه‌های اکسپرسیونیستی را پر رنگ می کند. اگر فیلم مستاجر اثر رومن پلانسکی را دیده باشیم اولین نما پرده‌های در حال تکان خوردن خانه است که مستاجر با آن برخورد می‌کند و دوم دهان نیمه باز و صورت گچ‌بندی شده خانم شول که پیش از ترلوکوفسکی در آن‌جا زندگی می کند. حال در پایان اثر رومن پولانسکی نیز این صورت گچ گرفته برای او تکرار می‌شود. یک بیمار روی تخت و با صورت گچ گرفته موتیفی است که امینیان برای یادآوری صحنه هولناک مرگ بر اثر استیصال انسانی در مقابل موقعیت‌هایی که او را همچون هیولایی در بر می‌گیرد و به سمت مرگ پیش می‌برد؛ انتخاب کرده که موتیفی جذاب است و با فضای اکسپرسیونیستی نیز هماهنگ است. اما بی شباهت به فضای اثر رومن پلانسکی نیست بنابراین شاید بتوان گفت کارگردان به این فیلم نیز توجه داشته است.

یک‌دستی بازیگران همسایه در مقابل بازی اکسپرسیونیستی اسماعیل کاشی در نقش ترلوکوفسکی فضایی متفاوت را ایجا می‌کند. یعنی همه عناصر یک موقعیت از جمله مکان، فضاسازی، همسایه‌ها و... همه دست به دست یکدیگر داده‌اند تا ترلوکوفسکی خودکشی کند. یک خودکشی اجباری. چنان‌چه ترلوکوفسکی در پایان با صورت خونین در حیاط می‌چرخد و می گوید: «این خودکشی نیست. یه قتله»

همچنین میزانسن‌ها و طراحی حرکت‌ها به گونه‌ای نمادین است. به خصوص پس از پرتاب شدن ترلوکوفسکی از پنجره، به شکل مسیح خون آلود خود را بر چهارچوب یک ستون تکیه از سوی دیگر در لحظه‌ای، کابوس‌های ترلوکوفسکی تصویر می‌شود. زمانی که همسایه‌‌ها از طریق رئیس ساختمان سر بریده تروکوفسکی و خانم شول را روی یک میز کالبد شکافی می‌کنند و اندیشه‌های خون آلو‌د و مرگ بار خانم شول را در مغز او نهادینه می‌کنند. این کابوس کمی بعد به واقعیت می‌پیوندد و مستاجر خودکشی می‌کند.

اما نکته دیگری که باید یادآوری کرد و به آن موضوع پرداخت؛ مسئله دیدگاه مشابه رولان توپو است. او اساسا یک کاریکاتوریست است و ذهنیتی که از مستاجر ارائه می‌دهد، کاملا دارای ویژگی کاریکاتور گونه است. ویژگی که اتفاقا در ساختار آثار اکسپرسیونیستی نیز می‌توان یافت. به همین مناسبت با مسخ ترلوکوفسکی و تبدیل شدن او به خانم شول، لباس‌هایش را به تن می‌کند و تلاش می‌کند در هیبت او طنازی زنانه کند. این مقوله درعین هولناک بودن، کمدی نیز هست و زهر خنده گروتسگ بر لب‌های مخاطبان نقش می‌بندد. خنده‌ای که یادآور تراژدی نیز هست. از این منظر اثر دارای ویژگی‌های پساساختارگرایانه است و شاید بتوان رگه‌هایی از پست مدرنیسم را نیز در این اثر به ظاهر مدرنیستی یافت. زیرا به بازی گرفتن اعتقادات و باورهای انسانی و تغییر آن و تبدیل شدن به یک مقوله دیگر، به طور کلی به دیدگاه‌های پست مدرنیستی تاکید دارد. در پایان باید گفت این اثر، اگر چه بسیار ریتم کندی دارد؛ اما به خوبی توانسته است مخاطب را در قدرت نمایی موقعیت محو کند. تا جایی که هرگز چشم از تنش‌های روانی ایجاد شده از موقعیت برای یک مستاجر بر ندارد.

مریم جعفری- عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران

 

 




نظرات کاربران