دربارهی نمایش «لانگ شات»
استندآپ تراژدی
قبل از دیدن اجرای لانگشات از آن تعریف زیاد شنیده بودم. خیلیها از آن تعریف کرده بودند؛ البته فقط درهمینحد که تئاتر خیلی خوبی است. نه، لانگشات اصلا تئاتر خوبی نیست. اتفاقا از منظر اجرایی و دراماتیک بسیار ضعیف و بیکیفیت است. یک استندآپ ساده و معمولیست که در آن روایت و ارتباط دراماتیک به حداقل رسیده و هیچ جذابیت اجرایی هم ندارد. فقط یک بازیگر (به تعبیری خوب) دارد که میتواند در هفتاد دقیقه زمان اجرا, دیالوگهای منتخب چهل سال سینمای ایران را خوب تقلید کند. همین. حالا در مورد بعضی صحنههای سینمایی و برخی بازیگران مثل بهروز وثوقی و علی نصیریان این تقلید شامل لحن و حرکت و رفتار هم میشود. این تقلیدها را محمدرضا مالکی خوب انجام میدهد. شاید حتی بتوان گفت که صحنهها و دیالوگهای خوبی را انتخاب کرده و به کولاژ خوبی از آنها دست پیدا کرده است. این تمام چیزی آن چیزی است که لانگشات دارد.
دیدن اجراهایی از این دست که یک بازیگر یا کارگردان با اعتماد بهنفس زیاد مونولوگی را برای اجرا انتخاب میکند و با ایجاد هیجان عاطفی و قلقلک دادن عواطف و خاطرات میخواهد نتیجه بگیرد من یکی را خسته میکند. این شده روال عادی و معمول خیلی از تئاترهای ما. درامنویسان هم بهجای نوشتن درست یک نمایشنامه مدام دارند داستانهای یکشبه مینویسند و با مونولوگ به خورد تماشاگر میدهند. تا یک جایی میشد تحمل کرد که بازیگر بیاید و رو به تماشاگر بایستد و زل بزند توی چشمهایش و خاطرات و احساسات و اندیشهاش را بگوید و قصهای هم تعریف کند. اما واقعا این اجراها آنقدر زیاد شدهاند که دیگر نمیشود تحملشان کرد. گیرم که مالکی با آن تلفن و ارتباط جانشینی که ایجاد میکند (ضبط فیلم برای مخاطبی که در صحنه نیست) کمی توانسته باشد این نقل مستقیم و روایت داستان را ارتقا داده باشد. اما چه فایده؟ همهی یک اجرا چرا باید به تریبون و سکوی سخنرانی و خاطرهگویی تبدیل شود؟ این چه فرقی با داستانگویی دارد؟ اگر صرفا قرار است شوندهی خاطرات و احساسات شما باشیم چرا آن را نمینویسید و در یک کتاب داستان منتشر نمیکنید تا بخوانیمش؟
لانگشات تقلید صدا و بازسازی و تدوین بازی و صحنههای خاطرهانگیز سینما را جمعآوری کرده و اجرای بسیار ضعیفی است. شاید برای خاطرهبازی و در ستایش تقلید بازیها بتوان بازیگرش را تحسین کرد و شاید میتوانست در سالنی دیگر تا زمانی تماشاگر دارد, بماند و بفروشد. اما نه بیشتر از این.
یک چیز دیگر هم در مورد ویدئو در تئاتر: وای به روزگار اجرایی که از ویدئو استفاده کند و ویدئو در آن جلوتر از تئاتر باشد. مثل همین تدوین بهترین صحنههای تاریخ سینما در پایان لانگ شات! این چند دقیقه کوتاه از اصل, یکمرتبه چنان احساس و عاطفه و حافظهی خاطرهبازمان را توی خودش غرق میکند که با سه شماره تمام زحمات مالکی را در هفتاد دقیقه گذشته فراموش میکنیم...