نقد نمایش برگشتن
نویسنده: خیرالله تقیانی پور
کارگردان: حسین مسافرآستانه
برنگشتن از مواضع
بابک فرجی
حسین مسافرآستانه نامی آشنا برای تمام تئاتریهای کشور است. به قول خودش چهره تکراری تمام دورههای تئاتری چند سال اخیر است. هنرمندی که همیشه وزن مدیریتیاش بر مراکز خصوصی و دولتی بر وزن هنریاش چربیده است. برای همین بیشتر او را به عنوان مدیر تئاتری میشناسیم تا کارگردان. اجرای نمایش برگشتن در تئاتر شهر از چهره دیگر او رونمایی میکند. کارگردان کار بلدی که از دغدغههای خود برنگشته است.
«برگشتن» از چند جنبه قابل تامل است. اول اینکه انتظار بعضی از هنرمندان تئاتری که منتظر هستند تا اثری از یک مدیر فرهنگی را ببینند برآورده میکند. مسافرآستانه کسی است که سالها برای تئاتر کشور تصمیم گرفته و چه بسا برای تئاتریها خاطرات خوشایند و ناخوشایند ساخته و حالا در وسط گود ایستاده و خودش را به چالش کشانده تا همه بدانند چند مرده حلاج است. هر چند خودش این دوری و حضور اندک را ترجیح دیگران بر خود عنوان کرده و میگوید میخواسته شرایط را برای دوستان تئاتری مهیا نماید بهجای اینکه خودش اثری را به روی صحنه ببرد که البته این تفکر در نوع خود ارزشمند است. نتیجه عجیب و قابل پیشبینی نیست. تماشاگران در کمال ناباوری با اجرایی خاص مواجه میشوند. خاص از این نظر که اثر در تمام ارکان خود نوآور و خلاق جلوه میکند. گویا کارگردان تمام انرژی خود را در طی این سالها ذخیرهکرده و حالا در روی صحنه آزاد کرده است. موضوع نمایش تازه و نو نیست. بازگشت رزمندگانی که سالها پیش در جبهههای نبرد با دشمن، گم شدهاند و حالا روی نشان میدهند. فراموش شدگان هشت سال دفاعمقدس با اشک چشم و خون دل مادران و پدرانی همراهاند که تا لحظه مرگ از جستوجوی نشانی برای گم شده خود دست نکشیدهاند. «برگشتن» با چنین مضمون و اندیشهای به روی صحنه رفته است. داستان نمایش درباره شخصی به نام عماد است که برادرش در سالهای جنگ مفقود شده است. حالا او دستی در ساخت و ساز دارد و میخواهد پروژهای در خرمشهر را به مرحله اجرا در آورد. عماد شخصی خانواده دوست است و علاوه بر خانواده خودش که شامل زن و دو فرزند است، از مادرش هم مراقبت میکند. اما عدهای با طرح او که ساخت برجی در زمینی در خرمشهر است، مخالفت میکنند و همین موضوع باعث چالش بین او و دوستانش میشود و در نهایت خانوادهاش را به مرز متلاشیشدن میبرد. در نهایت مشخص میشود در جایی که قرار است پروژه ساختمانی احداث شود، عملیات تفحص برای جستوجوی پیکر فرزند شهید خانواده انجام خواهد شد. حال صورت مسئله این است: در چنین وضعیتی چه باید کرد؟ به نظر باید با خیام هم آواز شد که: از جمله رفتگان این راه دراز/باز آمده کیست تا به ما گوید راز/پس بر سر این دو راهه آز و نیاز/تا هیچ نمانی که نمیآیی باز.
برگشتن زمانی به روی صحنه میرود که گویا جامعه از چنین موضوعی اشباع شده است. نهادهای دولتی و خصوصی تمایل زیادی به طرح چنین موضوعی ندارند. درست یا نادرست همه فکر میکنند دوران بازگشت چنین محمولههایی از دل تاریخ گذشته است چرا که برگشتن دیگر معنایی مانند سابق ندارد. بازگشتن پیکرههای شهدای جنگ در دهه شصت معنایی دارد که در دهه هفتاد ندارد. معنای چنین بازگشتی در دهه هشتاد با سالهای پایانی دهه نود، به طور کلی فرق دارد. انگار موضوع دیگر جذابیتی برای افراد ندارد و به غیر از افراد خانواده، مشتاقان زیادی در بین افراد به چشم نمیخورد. گویا در دوران ما موضوع مورد نظر در هالهای از فراموشی فرورفته است. شاید یکی از مهمترین دلایل این فراموشی توجه بیش از حد به مسائل مادی و در نتیجه غفلت از ارزشهایی است که زمانی برای جامعه ارج و قربی داشت که البته حالا ندارد.
متن رئالیستی خیرالله تقیانیپور با اجرای مینمالیستی مسافرآستانه لحظههایی دیدنی بر روی صحنه بوجود آورده است. شیوه اجرا با توجه به مناسبات تئاتر امروز انتخاب شده است. حقیقت این است که بیان واقعیتهای جنگ به شکل عریان و بدون در نظر گرفتن مناسبات امروز نه تنها تاثیرگذار نیست، بلکه در مواردی هم نتیجه عکس داشته و باعث پس زدگی تماشاگر میشود. برای همین کارگردان به سراغ شیوهای رفته که با ایجاد تازگی و جذابیت حرف نمایش را با تاثیری که در نظر دارد، بر زبان آورد. در نمایش تضاد دو دیدگاه درباره شهری که سالها زیر هجوم جنگ و بمب بوده بهخوبی مشخص است. اولین دیدگاه خرمشهر را شهری آباد میخواهد و دوم دیدگاهی که با چشم موزه به آن نگاه میکند و معتقد است این شهر باید نشانههایی از جنگ و جفایی که سالها بر آن رفت را در خود داشته باشد. خرمشهری که باید خرم باشد حالا ویرانههای جنگ را در دل خود دارد. مشکلاتش زیاد است و روحش خونین. خونین شهر در مقابل خرمشهر. این دیدگاه تازگی ندارد. روزی که قرار شد خبر آزادی شهر اعلام شود، این خبر با تاخیر اعلام شد. دلیل آن هم این بود که بعضیها میخواستند خبر آزادسازی را با نام خونین شهر اعلام کنند اما در نهایت خبر با همان اسم اصلی و همیشگی شهر یعنی خرمشهر همراه بود. زیرکی کارگردان در برگردان اثر اینجاست که از هیچ کدام از دیدگاههایی که از آن نام برده شد طرفداری نمیکند و صرفاً به طرح آن بسنده میکند.
هر چند مضمون نمایش اندکی ایدهآلیستی و تا حدودی دستنیافتنی است اما نمایش تمام تلاش خود را میکند تا به چنین دیدگاهی مشروعیت بخشد؛ بازگشت به گذشته و احیای ارزشهایی که زمانی جامعه به آن پایبند بود و رستگاری را در حاکم کردن چنین ارزشهایی میدانست؛ موضوعی که در دوران معاصر با تضاد زیادی روبهرو است. نمایش موضوعی تکراری دارد تا حدی که اگر نمایشها یا فیلمهایی را با چنین مضامینی به خط کنیم، تعداد زیادی اثر هنری را میتوانیم پیدا کنیم. اما آنچه که نمایش را از دیگر آثار مشابه متفاوت میکند، توجه به شکل اجرایی به عنوان یک تجربه زیباشناسانه در تئاتر است. برای همین نمایش در شکل و قالب اجرایی خود شاخصهای زیباشناسانه را به عنوان شاخص مد نظر قرار میدهد. با همین تفکر بازی بازیگران از شکل معمول و رئال خود خارج شده و تبدیل به بازیگران لگویی شدهاند. حرکاتشان شکسته و انعطاف بدنیشان به کمترین حد خود رسیده است. تنها در قسمت میمیک، حس و انعطاف واقعی به چشم میخورد. در بخش طراحی صحنه هم ایجاز و سادگی در نهایت خود لحاظ شده است طوری که بهوسیله چند سکوی کوچک و ساده بیشترین تصور از صندلی و میز و اشیای دیگر برای تماشاگر تداعی میشود. موسیقی تاثیرگذار در کنار بازیهای خوب و خطکشی شده، نمایش را بیش از هر زمان دیگری برای تماشاگر فرح بخش کرده است. مهمترین نکته در طراحی صحنه وجود پردهای توری در جلوی صحنه و پیش چشم تماشاگران است. این پرده به مثابه فیلتری است که فضای حقیقی را از فضای نمایشی جدا کرده و تداعیگر این حقیقت است که گذشت زمان تاثیر عکس بر روی موضوع گذاشته و گرد فراموشی را بر روی موضوع گسترده است. این پرده بازیگران را تبدیل به تصاویری با پیکسلهای درشت شبیه تصاویر روزنامههای سیاه و سفید قدیمی کرده است.
برگشتن با داستانی متفاوت از نمایشهایی که از این نویسنده دیدهایم، با اجرایی با معیارهای زیباشناسانه و بازیهایی حرفهای و طراحی صحنه موجز و موسیقی شنیدنی تجربهای از تئاتر خاص پیش چشمان تماشاگر میگذارد و قدرت کارگردان و گروه اجرایی را به رخ میکشد.