در حال بارگذاری ...
نقد نمایش «خانه»

«باهمانِ تنهایان»*

نویسنده: نغمه ثمینی
کارگردان: عماد قلی پور
بازیگران: مهدی تقی پور، شمیلا تابش، پوریا ریحانی، محمد قربانی، مرضیه مهرجویی
مکان اجرا: اصفهان، تالار فرشچیان، سالن اصلی، تیر 1398

 
نمایش «خانه» درامی اجتماعی است که به موازات پیش بردن داستان نمایش که اغلب روایت گذشته است، به آسیب شناسی معضلات خانواده های ایرانی در بحران و کوران شرایط فرهنگی و اجتماعی دوران معاصر می پردازد. مشکلات و معضلاتی که اغلب خانواده ها با آنها دست به گریبان هستند و یا دستکم در فامیل و آشنایان خود شاهد نمونه هایی از آن می باشند. فاصله گرفتن اعضای خانواده از یکدیگر، تبدیل خانه از مأمن، محل آرامش و محفل گرم و پر از محبت به مکانی که گویا افراد از بی سقفی مجبور به ماندن در آن می شوند چنانکه در یکی از دیالوگ ها از زبان هامون بیان می شود: «ما همه شب به خانه بر می گشتیم چون تنها اشتراکمان داشتن کلید یکسان ورودی آن خانه بود.»
در این نمایش نظاره گر زوایای ذهنی خانواده ای پنج نفره متشکل از پدر، مادر (رویا)، دو برادر (هامون و ماهان) و یک خواهر (پرنیان) هستیم. هر کدام از اعضای این خانواده به نوبۀ خود با مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم می کنند. مشکلاتی که از هستۀ خانواده نشأت می گیرند و با دلایل و عوامل بیرونی تشدید می شوند. پدر در قلب خانوادۀ خود احساس تنهایی می کند، او مشتاق توجه همسرش است در حالی که رویا به لکۀ چربی روی گاز توجه بیشتری دارد تا شوهر منزوی مانده اش. پدر حتی آرزو دارد تا وقتی دخترش در حمام از دیدن سوسک وحشت می کند از او برای کشتنش کمک بخواهد اما پرنیان فقط برادرش را صدا می زند. پدر وجود و ماهیت خود را در خانوادۀ خود تمام شده می یابد، احساس می کند که کسی او را نمی بیند و گویی وجودش برای دیگران نامرئی است. در بیشتر زمان نمایش او را می بینیم که از پنجرۀ اتاقش به پایین در کوچه نگاه می کند و با زنی رهگذر از تنهایی هایش می گوید و درددل می کند. رویا همسر او در واگویه های ذهنی خود با جوانی صحبت می کند و در خیال، فکر فرار با او را در خاطر می پرورد. فراری که به خاطر وابستگی ها و مسئولیت هایش هیچ گاه حتی در ذهنش آن را عملی نمی کند. هامون؛ پسر ارشد خانواده به بیماری نادری مبتلاست و به سمت ضعف یا چه بسا مرگ محتمل می رود. فرزند وسط؛ ماهان پسر جوانی است که همیشه احساس کرده که در خانه و جامعه انسان متوسطی بوده و برای جبران این خلأ و کمبود آنقدر تلاش می کند تا رتبۀ چهاردهم کنکور را به دست می آورد اما پس از آن در می یابد که تنهاتر از قبل شده است. واگویه های او بیشتر با دختری است که با او رابطۀ دوستی داشته است. دختر خانواده؛ پرنیان نیز که لحنی شبیه به دختران خیابانی دارد از دوست پسرش باردار شده، پسر نیز به دلایلی نقل مکان کرده، به جای دوری رفته و پرنیان را راهنمایی می کند که چگونه جنین خود را سقط کند. با این اوصاف تمامی اعضای خانواده به جای اینکه با یکدیگر در ارتباط باشند با عوامل بیرونی در ارتباطند و همگی نیز از همین نقطه با آسیب هایی مواجه شده اند که زندگی خود و دیگر اعضای خانواده را تحت الشعاع قرار داده است.
تمامی این بحران ها دست به دست هم می دهند تا شاهد خانواده ای تکه تکه شده اما در یک مکان واحد که خانه می نامیم باشیم. وضعیت و موقعیت ناپایدار اعضای خانه در داستان نمایش موجب شده تا طراح دکور و صحنه با استفاده از داربست هایی این جدایی و انفکاک را به تصویر بکشد، به طوری که هر کدام از افراد در یک فضای داربستی مجزا شبیه یک اتاق جدای از دیگران و در تنهایی قرار داده شده اند. گر چه در یک خانه هستند اما از هم فاصله دارند. این طرح و پلان برای دکور گر چه مفهوم تنهایی و انزوا را به تماشاگر منتقل می کند اما استفاده از آن به منزلۀ یک ریسک برای موفقیت کلی این نمایش بوده است، موفقیتی که با جذب و ماندن تماشاگر در جریان داستان به دست می آید.
علت وجود این ریسک آن است که یکی از عوامل مهم نمایشی را در این اثر، بسیار محدود بلکه ساقط نموده و دست بازیگران را تا حدود زیادی می بندد. عوامل اصلی تئاتر عبارتند از: شخص بازی، حرکت، مکالمه و ساختار نمایشی که در این اثر به دلیل طرح فعلی که برای دکور و صحنه پیاده گردیده، عامل دوم که حرکت است بسیار تضعیف شده است. بازیگران به جز نقش هامون ناچارند تا در فضایی حدوداً یک و نیم در یک و نیم متر جنبش داشته باشند و همین مسئله موجب میزانسن هایی ایستا و بی تحرک برای آنها گردیده است. از طرفی متن کم کنش ثمینی که گویا تنها در ذهن ها اتفاق می افتد و تمایلی به ایجاد حرکت ندارد، در تلفیق با این طراحی صحنه موجب می شود تا شاهد ریتمی کند برای کلیت اثر باشیم. البته سعی بر این گردیده تا با حرکات و جابجایی های مداوم هامون که آن هم مانند موسیقی این نمایش تقریباً تا پایان اجرا به طوری آرام ادامه دارد این ایستایی ها تا قدری جبران شود، ولی باید گفت که حضور پیوستۀ او تا حدی زیاد و بیش از اندازه خرج شده است، در صورتی که این امکان بود تا با حضورهای کلیدی و سربزنگاه از تأثیر و حضور صحنه ای موفق تری برخوردار باشد.
این عوامل کند کننده در همین جا خاتمه نمی یابند بلکه عامل دیگری نیز وجود دارد که به این کندی ها دامن می زند و آن موسیقی بسیار آرام و اسلوموشن واری است که از ابتدا تا انتهای اجرا به طور لاینقطع توسط نوازندۀ ارگ در سمت چپ و جلوی صحنه نواخته می شود. موسیقی بطئی و آرامی که مانند یک آمبیانس یا صدای محیطی عمل می کند و هرگز تا پایان قطع نمی شود.
در این نمایش همه چیز فراهم است اما برای چه؟ برای شنیدن. اما تئاتر تنها شنیدن نیست، تئاتر بیش از آنکه شنیدنی باشد لازم است تا دیدنی باشد، لیکن پس از مدتی قریب به ده دقیقه که از آغاز این نمایش می گذرد، احساس می کنید که می توانید چشمان خود را ببندید و به دیالوگ ها، مونولوگ ها و حدیث نفس های بازیگران گوش بسپارید، مانند یک نمایش رادیویی و بیشتر شبیه به یک نمایشنامه خوانی که بازیگران فقط ثابت بر سر جای خود به خواندن و گفتن دیالوگ ها می پردازند. این اتفاق به خاطر نوع طراحی صحنه بروز کرده است و تا حدودی موجب ایجاد ملال و خستگی برای مخاطب می گردد در حالی که کارگردان و طراح صحنه با توسل به تمهیدات گوناگون فنی و هنری می توانستند تا این تئاتر را علاوه بر شنیدنی بودن، دیدنی نیز بگردانند.
در بخش طراحی و اجرای نور هر گاه یکی از بازیگران شروع به صحبت می کند نور بالای سر او بر داربست روشن می شود و با آکسان گذاری و تأکید نوری، روایت آن بازیگر برجسته می شود اما مشکلی که در این اجرا به چشم می خورد دستکم در شبی که بنده شاهد نمایش بودم، نامنظم بودن این آکسان های نوری است. مثلاً در یکی از صحنه ها پرنیان حرکات، میزانسن ها و دیالوگ هایی داشت اما نور موضعی او وجود نداشت یا در جایی دیگر نور موضعی برای ماهان روشن شد اما او فاقد هر گونه میزانسن خاص یا دیالوگ در آن صحنه بود. با توجه به پروتکل و قراردادی که کارگردان با استفاده از نور با تماشاگر برقرار کرده نمی باید شاهد این موارد باشیم. قرارداد دیگری که پس از نهاده شدن با تماشاگر نقض می شود ارتباط کاراکترها با یکدیگر است. ما همواره شخصیت ها را از یکدیگر جدا می بینیم و مستقیماً با یکدیگر وارد گفتگو و مواجهه نمی شوند اما در یکی از صحنه ها مادر همانطور که در تاریکی قرار دارد و آکسان نوری بر روی ماهان است شروع می کند با کارد بر روی تختۀ سبزی خوردکنی کوفتن و ماهان این صدا را می شنود و نسبت به آن واکنش نشان داده او را صدا می زند که پیامدش مادر سبزی ها را به کف آشپزخانه می پاشد. اگر از اول بنا بر این است که ما کاراکترها را از هم جدا ببینیم این نقض قرارداد آن هم پس از این مدت طولانی در فرم و مبحث اجرایی چه جایگاهی می تواند داشته باشد؟ پس از این اتفاق دوباره شخصیت ها از هم تفکیک می شوند تا در پایان که از داربست ها بالا می روند و گویی بر بام خانه قرار می گیرند، در اینجا دوباره دیالوگ ها به همدیگر ربط پیدا می کنند.
ضعف دیگری که در این نمایش به چشم می آید کمبود دیسیپلین کافی برای صحنه بود که لازم است به آن توجه بیشتری بشود. به عنوان مثال از وسط جایگاه تماشاگران در سالن به سمت چپ تا انتهای ردیف ها، صندلی هایی که برای مراسم و استفاده در تالار فرشچیان پشت صحنه در سمت چپ به طور عمودی روی همدیگر قرار گرفته اند دیده می شود در حالی که این ربطی به صحنۀ نمایش ندارد و لازم است که یا جلوی آنها را با پرده ای که بالا زده شده پوشانید یا اینکه صندلی ها به نقطۀ دیگری در پشت صحنه منتقل گردند تا در معرض دید تماشاگر نباشند، چون هیچ ربطی به این نمایش ندارند. هیچ چیزی وجود ندارد که بر صحنۀ نمایش دیده شود و فاقد اهمیت باشد. هر آنچه به چشم می آید و در مواجهه با تماشاگر قرار می گیرد مهم است و واجب است تا کارگردان فکری برای آن داشته باشد یا استفاده ای از آن به عمل بیاورد، اگر جز این باشد اهمال است و موجب خلل در اجرا.
در فرم اجرایی این نمایش رگه هایی از سبک پست مدرن به چشم می آید اما در شاکلۀ عمومی و کلی نمی توان رعایت تام این شیوه را برایش در نظر گرفته، بر تارک آن مُهر کرد. از نشانه های ظهور پست مدرنیسم در این اجرا می توان به این نکته اشاره کرد که آثار پست مدرن آثاری مرکزیت زدا هستند، آثاری که یک شخصیت واحد، بخش های آن را به هم پیوند نمی زند و همچنین یک روایت محوری اجزای آن را به وحدت نمی رساند. روایت های کلان در آنها وجود ندارد و مرکزیت را تا حد زیادی رعایت نمی کنند. بخشی هایی از ویژگی های یاد شده را به وضوح در این نمایش می بینیم. البته باید گفت که این نشانه ها بیشتر از متن نغمۀ ثمینی نشأت گرفته و در اجرا نیز رخ می نمایند، زیرا او در این نمایشنامه قابلیت مرکز زدایی را به کار گرفته، شیوه ای که در حد اعلای خود ایتالو کالوینو؛ نویسندۀ برجستۀ ایتالیایی در برخی آثارش به ویژه اثر داستانی «اگر شبی از شب های زمستان مسافری» آن را به کار برده است.
این متن ثمینی ویژگی هایی را نیز در خود دارد که آن را عریض تر کرده و با امکانات بیشتری به صحنه و کارگردان عرضه می کند. به عنوان نمونه در این متن شاهد سه لایۀ زبانی کاملاً متفاوت هستیم؛ پدر و مادر با لحن قدیم و نزدیک تر به لحن معمول و معیار گذشتۀ معاصر صحبت می کنند، هامون به همراه دو کاراکتر بیرونی که تنها صدای آنها را از طریق نریشن می شنویم زبانی نسبتاً سمبولیک، گاه قدری شاعرانه و کمی وهم انگیز دارند. ماهان لحنی علمی با به کاربردن اصطلاحات خاص فیزیک و محاسبات و غیره دارد و در آخر پرنیان از لحنی عامیانه، خیابانی و سطحی تر برخوردار است. این چنین است که نویسنده برای متن خود خاصیت چند صدایی ایجاد کرده که این تونالیته های زبانی، مرکزیت زدایی پست مدرنیستی را نیز در اثر او پر رنگ تر می سازند.
 
* کوه ها با هم اند و تنهایند / همچو ما باهمان تنهایان (احمد شاملو)

منتقد: وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران