نقد نمایش قحط الرجال
پته دوزی تئاتری
نویسنده و کارگردان: محمدرضا آزادفر
سعید محبی
مادر بزرگ که به خانهمان میآمد، با خودش کلی سوغاتی میآورد. یک پیت حلبی روغن چهارکیلویی که پر از تخممرغ محلی بود، لواشک ترش، ماست و کشک و البته پته. اوائل نمیدانستم پته چیست و به چه دردی میخورد. اما بعدها کاربردش را فهمیدم. تازه دانستم قدیمیها چه ذهن خلاق و در عین حال به روزی داشتند. کمکم خانهمان پر از کوسن و روتاقچهای و روپشتی پتهدوزی شد که مادر بزرگ در روزها و شبهای سرد زمستانی روستا برای دخترش که مادر من بود میدوخت و با خودش میآورد که دست خالی نیامده باشد.
قحط الرجال به طور عجیبی مرا به یاد همان پتههایی انداخت که برایتان گفتم. پتههایی که پس از سالها هنوز از اشیای ارزشمند خانه به حساب میآیند. نمایش کمدی موزیکال قحط الرجال تازهترین اثر تولید شده توسط بنگاه شادمانی ناجورها، در واقع یک پته تئاتری است که در آن از تکنیکهای نمایش سنتی استفاده فراوانی کرده است. داستان نمایش در سرزمینی اتفاق میافتد که درباریان بعد از مرگ سلطان به دنبال جانشینی میگردند تا باز پادشاهی را بر شانهاش بنشانند. پس از جستوجوی بسیار در نهایت مطرب دورهگردی به نام مردک خان را مییابند و او را وادار میکنند تا بر اریکه سلطنت تکیه بزند. مردک خان به همراه همسر و دخترش وارد دربار میشوند و ماجراها تازه از اینجا آغاز میشود. نمایش نشان میدهد که درباریان فاسد برای بهدست آوردن منافع بیشتر دست به هر کاری میزنند. آنها فیلسوفان ماکیاول مسلکی هستند که برای رسیدن به مقصود خود، دست به هر کاری میزنند.
اما چرا قحط الرجال را با پته مقایسه کردم؟ محمدرضا آزادفرد، نویسنده و کارگردان نمایش خود از نمایشگران سنتی است و فوت و فن آن را بهخوبی میداند. برای همین پر بیراه نیست اگر بگوییم ذهن و فکرش انباشته از تکهها و قسمتهای نمایش سنتی، بخصوص سیاهبازی است. کاری که یک گروه سیاهبازی میکند این است که بر اساس یک قصه کوتاه و نیم بند، داستانی را طوری به نمایش میگذارد که گویی مدتها آن را در خلوت تمرین کرده اند و این میسر نمیشود به جز همان انباشت تکههای نمایش در ذهن هنرمند که به آن اشاره کردم. این نقطه قوت را نویسنده و کارگردان دارد و در این نمایش بهخوبی از آن استفادهمیکند. داستان نمایش یکی از داستانهایی است که در نمایشهای سنتی به وفور از آن استفاده میشود. پادشاه سرزمینی به تازهگی از دنیا رفته و حالا همه از جمله درباریان به دنبال آقابالاسر برای مملکت میگردند. از قضا کسی انتخاب میشود که کمترین تجربه را در این زمینه دارد و این تجربه اندک و اینکه آدمی عوضی جای سلطان را میگیرد، خود سرشار از عنصر طنز و از عناصر اصلی نمایشهای طنز و کمدی است. حال که چارچوب اصلی آماده شد، نوبت به شخصیتها و خرده داستانهایی میرسد که نمایش را تقویت کند و کشش و تعلیق و در نهایت جذابیت پدید آورد. آن هم ذهن بیدار و فعال کارگردان که در اینجا وظیفه نوشتن نمایشنامه را هم برعهده دارد، به انجام میرساند. حال میماند گروه بازیگر که باید سوت زد و گردشان آورد و تمرین را شروع کرد تا در نهایت به اجرا رسید که غایت نهایی فعالیت تئاتری است.
قحط الرجال همه این کارها را انجام میدهد و در این راستا به توفیق نسبی میرسد. اما معلوم نیست چرا بازیگران کمتر مجال بازی به هم میدهند. این مورد در خصوص مثلث مردک، همسر و دخترش به شدت دیده میشود. تمرکز تماشاگر نمیتواند در صحنههایی که آنها به صورت دستهجمعی بازی دارند، بر روی یکی از آنها قرار بگیرد و بعد به سمت شخصیت دیگر برود. این موضوع باعث پسزدن تماشاگر میشود. شخصیتها به دنبال هم میدوند و انگار میخواهند در بازی نقش خود، از همدیگر سبقت بگیرند و البته از نوع غیر مجازش. صداها در هم میشود و دیالوگها به وضوح شنیده نمیشود و در نتیجه آنچه که باید بشود، نمیشود.
نمایش سرشار از شوخیهای جنسی است. حجم این شوخیها تا جایی پیش میرود که تعجب تماشاگر را برمیانگیزد که چرا شورای نظارت که این روزها بر این مورد حساس شده، تذکری در این خصوص به گروه نداده است؟ درست است که هر کدام از ما در زندگی خصوصی به شوخیهایی میخندیم که رنگ و بوی جنسی دارد، اما در حیطهای مثل سینما و تئاتر به کار بردن این موضوع با این حجم، نمایش را با مشکل روبرو میکند.
موضوع دیگر دو دسته کردن شخصیتهاست. در نمایش کیض و سیاه در یک طرف و بقیه شخصیتها در طرف دیگر معادله قرار دارند؛ کفه خوب و کفه بد و حتی میشود گفت کفه خیلی خوبها و کفه خیلی بدها. این موضوع به نمایش آسیب جدی زده است به طوری که تماشاگر از همان اول میداند داستان چه خواهد شد؟ کدام یک از شخصیتها پیروز واقعی است و کدام یک مغلوب و وای بر مغلوب. نمایش با تقسیمبندیکردن آدمهای نمایش به خوب و بد، قدرت تفکر و همذاتپنداری را از تماشاگر میگیرد. آدمهای خوب نمایش (کیض و سیاه) نماینده وجدان بیدار جامعه هستند که ادیبانه حرف میزنند و دلشان به حال مملکت میسوزد. مردک و درباریان لاشخورانی هستند که برای بهدست آوردن بهرهای از قدرت و مکنت حاضرند دست به هر جنایتی بزنند. با این تفاسیر به نظر میرسد دنبالکردن نمایش تا انتها کمی مشکل شود.
اما نقطه قوت نمایش در شکل اجرایی است. بازی بازیگران که بهخوبی هدایت شدهاند، در کلیت اثر هر نقص و کاستی را میپوشاند. دکور و موسیقی بر اساس نمایشهای سنتی طراحی و ساخته شده که در کلیت نمایش جای خود را بهخوبی پیدا میکند. قحط الرجال یک پته تئاتری است از آنچه نویسنده و کارگردان طی سالها از این گونه نمایشها آموخته است. اثری که نقطه قوت اصلی خود را در بازی بازیگرانش مییابد.