نقد نمایش «خوابنامهی ملیجکان»
«شاهرگ ایران»
نویسنده و کارگردان: مجید صدیقی
بازیگران: فرشاد فهیمی، حسن محمدی، لیلا قربانی، احسان خادمی، بهناز باباجانی
مکان اجرا: اصفهان، تماشاخانهی ماه، اسفند 1397
متن و کلیت اثر اجرایی خوابنامهی ملیجکان بر اساس مفهوم پدیدهی جامعه شناسی نخبه کشی در ایران پردازش شده است. نخبه کشی که چه در دوران معاصر و چه در طول تاریخ پر فراز و نشیب ایران تا به اکنون ظهورهای بسیاری از آن چهره نموده و عبارت است از طرد و تبعید یا به قتل رساندن نخبگان بزرگ این تمدن در زمینه های سیاسی، هنری، علمی و...
در سال 1377 کتابی تحت همین عنوان «جامعه شناسی نخبه کشی» توسط یک پژوهشگر ایرانی در حوزهی جامعه شناسی و علوم سیاسی به نام علی رضاقلی به چاپ رسید و طی مدت کمی توانست عنوان پر خواننده ترین کتاب در حوزهی مطالعات سیاسی در سال مذکور را به دست بیاورد. این کتاب تحلیلی جامعه شناسانه از برخی ریشههای تاریخی استبداد و عقب ماندگی در ایران است و به این منظور نویسنده به تحلیل شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمان قائم مقام فراهانی، امیرکبیر و دکتر محمد مصدق می پردازد.
نمایش «خواب نامهی ملیجکان» نیز در کلیت خود به ماجراهای مختوم به قتل میرزا محمدتقی خان فراهانی ملقب به امیرکبیر؛ مؤسس جامعهی مدرن و مترقی ایران می پردازد، ضمن آنکه به دیگر قربانیانی شبیه او نیز نظیر قائم مقام فراهانی و حسنک وزیر؛ آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی نیز اشاراتی دارد. نویسندهی متن این اثر بی شک دردمند است و شرنگ تلخ حقیقتی مشئوم را که همواره گریبان گیر بسیاری از بزرگان این خاک بوده به جای جوهر در قلم می ریزد و به قول ابوالفضل بیهقی آن را به حال این مُلک و ملت، لَختی می گریاند. قلمی که در برخی صحنه ها بسیار اتو کشیده، کتابی، ادیب مآبانه و صیقل خورده است و در برخی صحنه های دیگر عامیانه، شکسته، خودمانی و حتی گاه با لهجهی محل بومی اجرای نمایش؛ یعنی اصفهانی به نگارش در می آید.
موضوع متن این نمایش یعنی ماجرای قتل امیرکبیر و به طور کلی احوال دربار و شخصیت های ناصرالدین شاه و صدر اعظمش پیش از این موضوع تئاترها، فیلم های سینمایی و برنامه های تلویزیونی بسیاری در ایران قرار گرفته است و در مورد آن بسیار ساخته اند. در سینما جلوه های بسیاری از آن را در فیلم های کمال الملک و ناصرالدین شاه آکتور سینما، در تلویزیون در سریال هزار دستان، سلطان صاحبقران و همچنین امیرکبیر شاهد بوده ایم و در وادی تئاتر می توان به یکی از برترین آثار صحنه ای ارائه شده در این زمینه اشاره کرد که در سال 1394 توسط دکتر علی رفیعی با نام «خاطرات و کابوس های یک جامه دار از زندگی و قتل میرزا تقی خان فراهانی» در تالار وحدت تهران با بازی جمعی از بازیگران برجستهی تئاتر کشور بر صحنه رفت و مورد استقبال بسیار قرار گرفت.
لیکن «خواب نامهی ملیجکان» در مبحث کارگردانی و شیوه های اجرایی به راه نظریه پرداز شهیر تئاتر لهستان؛ یرژی گروتوفسکی می رود. او که مبدع و پدیدآور تئاتر بی پیرایه یا بی چیز در جهان نمایش شناخته می شود در خط مشی خود از تمامی عناصر غیر ضروری صحنه اعم از دکور، آکساسوار، نور، لباس و مانند آن فاصله می گیرد و صرفاً بر کار بازیگر و رابطهی او با تماشاگر استوار است. در این اثر نیز تنها چیزی که بر صحنهی خالی اجرا شاهد هستیم دو صندلی ساده است که در کنار یکدیگر قرار گرفته اند و بس. آنچه از آغاز تا پایان بر صحنه پدید می آید تنها منوط به گفتار و جولان پنج بازیگر این نمایش در مقابل دیدگان تماشاگران رقم می خورد. در طول مدت نمایش دیوار چهارم توسط بازیگران شکسته می شود و چشم در چشم تماشاگر اغلب صحنه ها را به تصویر می کشند.
شخصیت های این تئاتر پنج ملیجک درباری هستند که در فضایی همچون تمرین یک نمایش گرد هم آمده اند و هر کدام خاطره ای از خود را با سلطان صاحبقران برای دیگران بازگو می کند. ملیجک در لغت و در زبان بیجاری یا گروسی به معنای گنجشک است اما در دربار ناصرالدین شاه دو تن با نام خاص ملیجک وجود داشته اند؛ یکی ملیجک اول معروف به امین خاقان است که برادر زبیده خانم امینه اقدس از زنان ناصرالدین شاه از سوگلیهای دربار ناصری است و دیگری غلامعلی خان عزیزالسلطان معروف به ملیجک دوم می باشد که فرزند میرزا محمد خان گروسی و برادرزادهی امینه اقدس؛ سوگلی شاه بود. آنچه نویسنده و کارگردان این نمایش از واژهی ملیجک اراده می کند بیشتر ترادف معنایی با مفهوم دلقک یا همان مسخره را دارد که همواره در دربار بسیاری از شاهان ایران حضور داشته اند. ملیجکان به نوعی عزیز کردگانی بودند که گستاخ تر از دیگران می توانستند با شاه سخن بگویند، موجبات تفریح و تفرج او را فراهم آورند و مورد آسیب وی نیز واقع نشوند، چنانکه بر کودک و دیوانه حرجی نیست.
نمایشنامهی اثر از نظر زمانی تلفیقی ما بین دوران ناصری و کلام فخیمانه و ادیبانهی درباری آن زمان با جریانات نو و امروزی که مبتلا به جامعهی معاصر است می باشد به نحوی که در برخی موارد حتی به نام ستاره های فعلی هالیوود و برخی جریانات اجتماعی معاصر اشاراتی صورت می گیرد. زمان در این نمایش به نوعی شناور است و شخصیت ها ناگهان از دو قرن قبل به میانهی جامعهی امروزی جهش می کنند. شیوهی ارائهی متن بیشتر ساختاری روایت گونه دارد و حتی نوع بازی ها گاه به نوعی شیوه های نقالی را به ذهن متبادر می سازد به طوری که بازیگر با نگاه به تماشاگر ماجرایی را برای او روایت می کند. جدا از شیوهی اجرایی گروتوفسکی، ردپای تئاتر روایی نیز به وضوح در ساختار «خواب نامهی ملیجکان» قابل ردیابی و مشهود است. تئاتر روایی را نخستین بار اروین پیسکاتور؛ کارگردان آلمانی ابداع کرد و برتولت برشت به عنوان نمایندهی شاخص و بزرگ این نوع تئاتر شناخته می شود. از مشخصات این گونهی نمایشی می توان به عدم ارتباط حسی بین مخاطب و اثر و جایگزینی رابطهی فکری و عقلانی از طریق بیگانهسازی و همچنین روایت ماجرا به جای وقوع داستان و قطع کردن نمایش در جاهایی که امکان رابطه و پیوند حسی نمایشنامه و مخاطب وجود دارد اشاره کرد. در این روش سعی نویسنده، کارگردان و بازیگر روایت کردن درام به جای تجسم کردن آن برای تماشاگر است. گاهی در زبان فارسی به تئاتر روایی نام تئاتر حماسی میدهند که ترجمهی دقیقی نیست.
یکی از عناصر نشسته در متن و اجرای این نمایش استفاده از تضاد و کنتراست بین صحنه های گذشته و حال است؛ مابین گفتار ادیبانه و درباری با گفتار شکستهی امروزی، رفتار پر از آداب و تعظیم درباریان قاجار با رفتار معمولی و خودمانی معاصر، شخصیت های اتوکشیدهی عصا قورت داده با شخصیت های رایجی که همه روزه در کوچه و خیابان می بینیم، همه و همه این تضادها را شکل می دهند و به این گونه علاوه بر ایجاد تنوع در ذهن مخاطب، بارقه هایی از کمدی به شیوهی تلخند و گروتسک وار را به تصویر می کشند. اما یکی از مواردی که در این نمایش بیشتر به عنوان یک نقص به نظر می رسد عدم توالی مرتب و منظم مابین این صحنه هاست. این رفت و برگشت ها به حالات گذشته و اکنون، یکی در میان نیست چنانکه حالات امروزی صحنه های بیشتری را از گذشته به خود اختصاص داده اند و در صورت وجود نظمی مشخص در این زمینه، نمایش می توانست از انسجام محکم تری برخوردار باشد. گاه دیده می شود که روایت ها کمی بیش از حد از هستهی مرکزی و مسیر اصلی داستان فاصله می گیرند و این مسئله در مواردی، کمی کار را از نضج و سیاق درونی و مسیر اصلی خود دور می کند.
مورد دیگری که تا حدودی به عنوان یک نقص به چشم می خورد استفاده از لهجهی بومی اصفهان در برخی از صحنه هاست. البته این کار به تنهایی و بالذات خطا و اشتباه نیست اما لزوماً تنها راه ارتباط برقرار کردن با مردم یک شهر و جغرافیا استفاده از لهجهی مخصوص آنان در هر نمایشی نیست، چیزی که هم اکنون در بسیاری از نمایش های اصفهان شاهد آن هستیم و تا حدودی به صورت یک اپیدمی درآمده است تا در جذب مخاطب عام موفق تر عمل کند. با همهی این اوصاف این مورد در قامت این نمایش خوش ننشسته است و لزوم خاصی به ورود آن به ساحت این اثر احساس نمی شود.
نقش ها مابین پنج ملیجک حالت سیال دارد؛ گاه یکی از بازیگران مرد ناصرالدین شاه می شود و گاه یکی از زنان نقش او را ایفا می کند. گاه بازیگری حاج علیخان؛ مأمور قتل امیرکبیر در حمام فین کاشان می شود و در صحنه ای دیگر دوباره در قالب همان ملیجک پیشین فرو می رود. بازیگر دیگر مهدعلیا؛ مادر ناصرالدین شاه می شود و توطئه های او را برای سرنگونی امیرکبیر به نمایش می گذارد و در صحنه ای دیگر نقش اولیه خود را ایفا می کند. جنس و قوّت بازی ها برآورده کنندهی نیاز این اثر اجرایی است. حضور صحنه ای و اشتلم بازیگران بر صحنه تقریباً یکدست است البته با علاوه کردن این نکته که بهناز باباجانی به تمرین و ممارست بیشتری برای پرورش صدا و بازیگری نیاز دارد.
کارگردان در ترکیب بندی صحنه ها از لحاظ چینش بازیگران، قاب بندی ها و طراحی میزانسن ها، تمامی نقاط صحنه را استفاده کرده و مد نظر قرار داده است، ضمن اینکه ریتم تا حد قابل ملاحظه ای ضربان منظم خود را حفظ می کند و تا پایان کار از نفس نمی افتد. بخش قابل توجهی از قسمت چپ صحنه به گروه موسیقی زنده بخشیده شده، با ذکر این نکته که آوای ساز زنده و همچنین شیوهی نواختن نوازندگان خود به نوعی نمایش است و لطف خاصی به اجرا می بخشد اما در بلک باکسی در این ابعاد کوچک، گاه اینطور به نظر می آمد که در چینش آنها امکان به کار بردن سلیقهی بهتری وجود داشت، حتی می شد سه نوازنده را از هم جدا کرد و هر کدام را در گوشه ای از صحنه قرار داد که در این فضای کوچک کلیت فضای کمتری را از نظر حضور فیزیکی به اشغال دربیاورند و بیشتر تأکید بر صدای زنده باشد تا نمایش دادن خود نوازندگان، مگر اینکه سالن ابعاد بزرگ تری می داشت و حضور نوازندگان به این نحوِ محسوس، بخش قابل توجهی از صحنه را به اشغال خود در نمی آورد.
انتخاب لباس بازیگران معناگرایانه طراحی شده است و آنها در اکثر زمان نمایش لنگ حمام به تن دارند که این موضوع تلمیح به کشته شدن امیرکبیر در حمام فین کاشان است. این طراحی لباس آکسان و تأکید گذاری خاص کارگردان بر روی این نکته است و تا به پایان نیز حفظ می شود، ضمن اینکه جدای از فرم لباس در دیالوگ ها نیز تأکید بر این نکته انجام می پذیرد و به این لنگ پوشی اشارات مستقیمی در متن صورت می گیرد که اوج آن را در صحنهی پایانی می بینم آنجا که به صورت بیت پایانی قالب ترجیع بند در شعر فارسی این جمله در بین بازی های بازیگران همچون بیت ترجیع تکرار می شود که: «هرگز این لباس را از قامت تاریخ در نخواهیم آورد.» و در پایان با ادای این جمله بر این ترجیع و همچنین کل اجرا نقطهی پایان گذاشته می شود: «چرا که اگر درآوردیم به چشم بر هم زدنی آن را بر قامت ما استوار خواهند کرد.»
منتقد: وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)