نگاهی به نمایش«مقدس» نوشته و کارسعدی محمدی عبد
در آن خانه که "امر قدسی" جاری است!
محمدحسن خدایی- نمایش«مقدس» نوشته وکار سعدی محمدی عبد در نهمین روز از سی و هفتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر در تالار حافظ به روی صحنه رفت. نمایشی که حول نهاد خانواده می گردد.
گویا بار دیگر تمنای امر "مُقدّسَ" و لاجرم طردِ "نامقدس" فرا رسیده است. اینبار در نمایش "مُقدّسَ" کار سعدی محمدی. "مُقدّسَ" اینجا بر حول نهاد خانواده میگردد. قرار است "ناشایست" رسوا و سرکوب شود تا بار دیگر مناسبات خانواده، به روال عادی گذشته بازگردد. سویههای الهیاتی اجرا، آن دقایق افشاگری و خطاب کردن و تذکار دادن سوژههای گناهکار، به روایتی میدان داده که همچون مناسک دینی، مدام تکرار میشود. توگویی در یکی از این تکرارهاست که امکان رهایی، بخشایش و رستگاری فراهم خواهد شد. اما تا آن زمان اعضای خانواده میبایست در یک آیین مشارکت کنند که با رستاخیز آغاز میشود، با جهنمِ زیستنْ ادامه مییابد و در نهایت با به خواب رفتن و شاید مرگ به پایان میرسد. اجرا با همین مکانیسم به پیش میرود. در ابتدای نمایش، آدمهایی را میبینیم که کنار یکدیگر بر روی زمین دراز کشیده و به نظر عوالم خواب و خیال را درمینوردند و مقابل چشمهای خیره تماشاگران، به آرامی بیدار شده و چون یک مناسک رستاخیز، به چهار گوشه اتاق قدیمی عزیمت کرده و استقرار مییابند. با چهرههایی مبهوت، نگران، یخزده و آماده برای حمله به دیگری یا دفاع از خود. "مُقدّسَ" اینجا، خالی از هر نوع امر استعلاییست. روایت آدمهاییست که نهاد خانواده آنان را گرد هم آورده و حال خطا و گناهکاریست که خانواده را تهدید میکند. مهمترین کنش، همانا زدودن خبط و خطاست و حفظ کیان "مُقدّسَ" خانواده. فحوای نمایش بر این حکم الهیاتی مبتنی است که شرّ از دل غیاب امر قدسی است که پدیدار شده و در نهایت با مناسبات خشن و پیشامدرن روبرو خواهیم شد. آدمهایی که در یک بدویت هولناک، مدام در مقام اتهام زدن به ضعفیان و التماس کردن به درگاه قدرتمندان برمیآیند و کنشهای مقاومتشان هم به تخریب اشیا و سرکوب دیگر اعضای خانواده منتهی میشود. جهان پیشامدرن "مُقدّسَ" غیاب نهادهای مدرن و ساختارهای منتسب به قدرت دولتی هم است. بنابراین از قانون رسمی خبری نیست و برآیند نیروهای افراد است که نظم خانواده را حفظ میکند.
طراحی صحنه چنان است که تماشاگران، از پشت دیوار و به میانجی قابهایی که آیینه، عکس و یا پنجره را بازنمایی میکند، امکان تماشا کردن یا "دید زدن" خلوت خانواده را مییابند. از دل قابهای محدود، تمامی صحنه رویتپذیر نیست و تماشاگران، مدام باید عمل دیدن را با نوعی انتخاب همراه کنند. منفعل بودن، یعنی از دست دادن اجرا. بهای دید زدن، تحرک مداوم و انتخاب زاویه درست است. رابطه تماشاگران و فضای نمایش، استعارهایست از این وضعیت که لزومی ندارد همه چیز را در یک زمان نظاره کرد و حتی میشود گفت امکان آن هم وجود ندارد و مواجهه با وقایع، همیشه با این قید همراه است که از چه چشماندازی در حال تماشا کردن هستی. حتی دوری و نزدیکی به افراد و وقایع، میتواند فهم ما را از خشونت یا مناسبات زندگی کسالتبار روزمره، تغییر دهد.
"مُقدّسَ" هم مانند "تابستان" در مقابل تفسیر شدن مقاومت کرده و از منظری دیگر به شدت مستعد میدان تفسیر شدن است. افرادی که در یک اتاق در حال زوال و پر از قابهای عکس و آیینه مقابل هم قرار گرفته و بیآنکه دری برای ورود و خروج در اختیارشان باشد، گویی مشغول قضاوت، اجرای حکم و تادیب یکدیگرند. خانواده که روزگاری پاک مینمود، حال گرفتار ناپاکی و انحراف شده و کیاناش در معرض فروپاشی است. این گناهآلودگی، البته مدعاهایی دارد. فیالمثل زنی که ادعا میشود فرزندی ناپاک در بطن خود میپرورد و بهتر آن است که هیچگاه مادر نشود. یا حتی آن برادر که گویی گرفتار آشفتگی جنسیتی است و از ابتدا مدام و بیمحابا حرف میزند، متهم میشود به دزدی پول از خانواده. یا آن برادر که ادعا میکند شش ماه است از مواد مخدر پاک بوده و میتوان به حرفهایش اطمینان کرد. "مُقدّسَ" هم به نوعی گرفتار منطق دوگانهسازیهاست: پاک در مقابل ناپاک، دیوانه در مقابل عاقل، شخصیت سالم از نظر جنسیتی در مقابل کسی که آشفتگی جنسیتی دارد. اما روایت در دام این دوگانهسازیها نیفتاده و بر مرز حرکت میکند. چراکه فضا و مناسبات به مانند آثار کافکا، واجد یک منطقه عدم تعیّن است که نشانهها را مدام برمیسازد و سپس نامتعیّن رها میکند. هیچ مدعایی توان آن را نمییابد که به قطعیت رسد، بنابراین همه چیز در حد حدس و گمان باقی میماند. حتی از روانشناسی شخصیتها چندان خبری نیست و فقط میتوان به میانجی کنشهای اغلب متضاد و ضد بازنمایانه، استنتاجاتی کرد و قدم به این منطقه عدم تعیّن گذاشت و مثل یک کارآگاه اغلب ناکام، با جستجوی ردِ پاها، در پی فهمِ منطقِ درونی اثر بود.
"مقدس" در باب عدالت، عقوبت و رستگاری است. اما نه در یک جهان مدرن، بلکه در مناسبات خانوادهای پیشامدرن که مرجع اقتدار، قرار است آن را به اجرا درآورد و در مقابل نماینده نظمی قدرتمندتر که اینجا مردی است تبر به دست، طلب بخشایش کند. مناسبات فروبسته خانواده را میتوان از اتاقی ادارک کرد که به جز یک دستگاه تلفن، راهی برای اتصال با حوزه عمومی ندارد و گویا سرنوشت محتوم ساکنان آن، تکرار ملالآور و گاه بسیار خشونتآمیز زندگی روزمره است. آدمهایی که چندان واجد عقل سلیم نبوده و اغلب، هراسان و جنزده، همدیگر را میپایند و در لحظه مناسب، بر هم هجوم آورده و تا سرحد مرگْ، خشونت فیزیکی اعمال میکنند. "مُقدّسَ" یادآور خرده فرهنگهایی است که حتی امروزه هم در گوشه و کنار این جهان دوام آورده و اعضایش را به عوض مناسبات مدرن، با عصبیت و اقتدار سنتی اداره میکنند. جاییکه در غیاب دولت و دستورالعملهای قانوی و قضاییاش، این قانون پدر است که جاری است. اما گویی در اینجا با غیابِ پدر روبرو هستیم و تلاش برای کسب جایگاهاش. حتی خبر مرگ مادر و تمنای خروج از فضای فروبسته، انکار شده و در نهایت با زور برهنه مرد تبر به دست روبرو میشویم.
سعدی محمدی، از اجرائی چون"تابستان" و آن فضای ابزورد و بیکنش، به فضایی پر التهاب و متراکم عزیمت کرده. بازیگرانی چون نادر خوشبخت، میثم دامنزه، یگانه رجبی، داریوش رشادت، محمد زنگنه، مصطفی لطیفی و یاسمن میرزایی به خوبی توانستهاند این فضای هولناک و تحملناپذیر را برای تماشاگران اندکی تحملپذیر کنند. چیدمان صحنه، مخاطبان را به جماعتی تماشادوست بدل کرده که با وجدانهای متورم و معذب، از تماشای یک زیست جهنمی، واجد کیف و دلهره توامان میشوند. از پشت قابهایی که تصاویر گذشته را جاودانه کرده یا آیینهای بودهاند برای جلوهگری و خیره شدن در صورت ظاهر. "مُقدّسَ" یکی از اجراهای پر حرف و حدیث امسال جشنواره است که در مدت پنجاه دقیقه، نظام حسّانی آدمی را تغییر میدهد. با آنکه امکان بخشایش و رستگاری برای همیشه از آدمهای دوزخیاش دریغ شده. تمنای امر قدسی و شوربختانه غیاب آن.
محمدحسن خدایی
عضو کارگروه نقد سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر